داستان با راوی دانای کل، روایتی ساده از یک خانوادۀ جنوبی است. دریا و نخل مشخصاتی از جنوب است. خانوادهای سنتی با باورهای خرافی و نگرانیهای از دست دادن شغل و گرسنه ماندن. این خانواده برای حل مشکلات کاری و مالی پرندههای مختلفی را به خانه میآورند، اما همواره با آوردن آنها بدشگونی نصیبشان میشود. طوطی، مرغابی و این بار هم کبکها را مسئول مشکلات خود میدانند. محوریت داستان بر خرافهگرایی استوار است و روایت جامعهای است که بهجای تعمیر سیم برق پنکه، همهچیز را به گردن شگون میاندازد. در جامعهای که اسیر خرافات است، انگیزهای برای تلاش و تعمیر و ساختن وجود ندارد و برای هر مصیبتی یک توجیه خرافی وجود دارد. متن به نوعی داستان موقعیت است. سیستم اداری اقتصاد خانواده را به چالش میکشد، طبیعت مقصر شناخته میشود. خانواده که درک و تحلیل درستی از قضایا ندارد، برای گریز از بنبست آن را به حضور پرنده در خانه ربط میدهد و در نهایت برای برونرفت از این موقعیت پرندهها را سر میبرد و گربه را جایگزین میکند.
نکتۀ جالب این است که پدر و پسر با شنیدن حرفهای مدیرعامل و اختلاف او با پیمانکار نتیجه میگیرند که با تصمیم او بیکاری و گرسنگی آغاز خواهد شد، اما باز هم آن را به شومی و نکبت پرنده مربوط میدانند.
انگار عمدی در روایت این رفتار وجود دارد. انگار آنان که باعث و بانی بیکاری و گرسنگی میشوند، بیتقصیر هستد؛ متن میخواهد بگوید که پلشتی را چه از کائنات بدانی یا از هر عامل غیرمرتبط، تفاوتی ندارد.
انسان تباه سعی دارد واقعیت را نبیند. دعوا و چپاول اموال و ثروت کارگر توسط عملههای گوناگون قدرت را نمیبیند، کبک مقصر است، مصیبت میسازد، پرنده شوم است و باعث حضور نکبت در زندگی.
متن واقعگرای انتقادی اجتماعی است که رگههایی از ناتورالیستی نیز دارد. تباهی و پلشتی زندگی انسانها و حیوانات و پرندهها را میآزارد. گربۀ خانهزاد با ورود کبکها یکی از آنها را میخورد و خانواده به همین دلیل بچههایش را از خانه بیرون میاندازد که درنتیجه سه بچهگربه به دست بچههای کوچه به دار آویخته میشود.
مادر در ابتدای داستان با تشبیه مرغ و پدر با تشبیه قرقی یاد میشود و به نظر میآید جامعه را همچون پرندگان درنظر گرفته است و شاید هم پرنده استعاره از پرواز و رهائی باشد که در اینجا بهطور کنایی مورد بیمهری و بیرحمی قرار میگیرد.
گربه را میتوان نمادی از ایران دانست که بچهگربهها بهخاطر کبکها از خانۀ خود رانده میشوند و دستشان از منافع خود کوتاه میشود. آواره و بعد به دار آویخته میشوند. خود گربه نیز دزد مطبخ است، نماد حاکمیت ایران که از خانۀ خود نیز دزدی میکند (این نکته را میتوان باتوجه به شخصیت نویسنده عنوان کرد).
سایۀ سر و شانۀ مرد روی دیوار نشان از حامی بودن مرد خانواده که دراصطلاح عامیانه میگویند سایۀ فلانی از سرت کم نشود.
سایۀ قوزکردۀ پسر نشان از ناامیدی و آیندهای مبهم دارد.
سبد در پایان داستان نماد امنیتی دروغین است. سبدی که بهجای حفظ جان کبک وسیلهای میشود برای سربریدن آنها بدون دردسر.
فرزند که با خبر شایعه وارد خانه میشود نمایندۀ نسل آینده است که یا مثل بچهگربهها به دار آویخته میشود و یا پس از سربریدن کبکها بیتفاوت به آسمان خیره میشود.
کبکها نیز نماد بیخبری است (ضربالمثل معروف: مثل کبک سرش را در برف فرو کرده). برای شگون آمدهاند، اما طبق باورهای خرافی میشوند مصیبتی برای خانواده.
داستان ساده اما پر از نماد است و در سبک رئالیسم اجتماعی سبک بارز احمد محمود نوشته شده است. یادشان گرامی