.
نام نویسنده: مجید اسطیری

از خالد تا فرامرز؛ تکامل قهرمانان احمد محمود

واقع‌گرایی سایه‌ی‌ سنگینی بر ادبیات داستانی ایران انداخته است. در چند دهه‌ی گذشته پرخواننده‌ترین نویسندگان ایرانی آن‌هایی بوده‌اند که واقع‌گرایانه نوشته‌اند. این واقع‌گرایی به مسائل اجتماعی بسیار علاقه‌مند است، چراکه اجتماع مهم‌ترین چیزی است که همگان را درگیر خودش می‌کند و می‌توان آن را واقعیتی به حساب آورد که به بر سر آن توافق وجود دارد. شاید سرنوشت پرپیچ و خم جامعه‌ی ایرانی در قرن گذشته‌ی هجری، نویسندگان را ناگزیر از تمایل به واقع‌گرایی اجتماعی کرده است و شاید تأثیر نویسندگان بزرگی چون بزرگ علوی، جلال آل احمد و سیمین دانشور را بتوان در این جهت‌گیری کلی داستان‌نویسی ایرانی مشاهده کرد. احمد محمود یکی از مهم‌ترین نویسندگان ایرانی است که واقع‌گرایی اجتماعی را در آثارش به نهایت می‌رساند. احمد اعطا در چهارم دی 1310 در اهواز متولد می‌شود و در سال‌های جوانی به‌واسطه‌ی فعالیت‌های مبارزاتی به زندان می‌افتد. او در آغاز فعالیت ادبی نام احمد احمد را برای خود برمی‌گزیند که سپس آن را به «احمد محمود» تغییر می‌دهد تا از شباهت نامش با نام یک چهره‌ی ادبی درگذشته جلوگیری کرده باشد. «همسایه‌ها» نخستین رمان احمد محمود در سال 1353 منتشر می‌شود و بلافاصله موفقیتی چشمگیر در بازار کتاب کسب می‌کند.

اگرچه از نگارش تا انتشار «همسایه‌ها» یک فاصله‌ی ده ساله وجود دارد که به آن مجوز انتشار داده نمی‌شده اما حتی این تأخیر، آش داغی را که محمود برای ادبیات ایران پخته بود، خنک نمی‌کند. مضمون جستجوی معنای زندگی که خالد، قهرمان جوان رمان با آن دست به گریبان است، مسئله‌ی مهم جوانان ایرانی است. در سال‌هایی که سلطنت پهلوی همه کار می‌کند تا فرهنگ جامعه غربی بشود، نسل جوان با خالد که جسورانه به مبارزه با استعمار انگلیس و استبداد پهلوی می‌رود و به زندان می‌افتد، هم‌ذات‌پنداری می‌کند. رئالیسم سوسیالیستی در این دهه مشتریان فراوانی دارد و به گواهی حسن میرعابدینی در کتاب «صد سال داستان‌نویسی ایران» یک رمان سوسیالیستی به نام «چگونه فولاد آب‌دیده شد» الهام‌بخش محمود در نوشتن «همسایه‌ها» بوده است. البته نباید فراموش کرد که محمود پیش از این با انتشار «مول»، «دریا هنوز آرام است»، «بیهودگی»، «زائری زیر باران» و «غریبه‌ها و پسرک بومی» خود را در ادبیات ایران اثبات کرده بود.

از واقع‌گرایی احمد محمود در رمان «همسایه‌ها» می‌توان سؤالات گوناگونی پرسید. مهم‌ترین سؤال این است که چگونه خالد، نوجوانی که در خواندن کلمه‌ی «استعمارگر» روی اعلامیه‌های مربوط به نهضت ملی کردن صنعت نفت مشکل دارد و معنای آن را نمی‌فهمد، این‌گونه جان بر سر آرمان می‌گذارد و دوران سخت زندان را تحمل می‌کند؟ مخصوصاً که او و اطرافیانش همگی در جهانی با اخلاقیات لذت‌طلبانه و پر از فسق و فجور غرقه هستند. «همسایه‌ها» مجموعه‌ای از شفاف‌ترین تصاویر از نهضت ملی شدن صنعت نفت را به رمان‌نویسی ایران هدیه می‌دهد:

«- ببینم، ئی چیه که رو سینه‌ت زدی؟

کمک‌راننده نگاهم می‌کند.

- سواد داری؟

- خب معلومه که دارم.

- پس بخونش.

- خوندمش ... ولی معنی این حرف چیه؟

کمک‌راننده دست‌هاش را با کهنه پاک می‌کند و می‌گوید: خب معلومه، معنیش اینه که صنعت نفت باید ملی بشه.

که باز ازش می‌پرسم: یعنی چه؟

استکان چای را از دستم می‌گیرد. حبه‌های قند را به دهان می‌اندازد و با لپ پر می‌گوید: یعنی اینکه انگلیسیا می‌باد دمب‌شونو بندازن رو کول‌شون و بزنن به چاک.»

 

مهم‌ترین آثار احمد محمود در سال‌های پس از انقلاب و دوران پختگی اندیشه و قلم او خلق می‌شوند. در رمان «داستان یک شهر» ادامه‌ی سرنوشت خالد پس از آزادی از زندان و گرفتار شدن در تبعید را می‌نویسد و به این ترتیب انتظار مخاطبانی را که احساس می‌کردند «همسایه‌ها» در اوج و ناتمام به انتها رسیده است، برآورده می‌کند. سپس در «زمین سوخته»، آخرین بخش این سه‌گانه، خالد را در نخستین روزهای جنگ تحمیلی به ما نشان می‌دهد. واقع‌گرایی محمود در «زمین سوخته» دست‌مایه‌ی‌ به تصویر کشیدن صحنه‌هایی است که زشتی جنگ را نشان می‌دهد. مردم اگرچه مقاومت می‌کنند اما با روی تلخ و سیاه جنگ هم دست به گریبان هستند. «زمین سوخته» اولین رمان ایرانی درباره‌ی جنگ تحمیلی است و از این بابت ارزش گزارش‌گونه‌ی بالایی دارد.

محمود با نوشتن رمان سه جلدی «مدار صفر درجه» دیدگاه‌هایش در باب چگونگی شکل‌گیری انقلاب اسلامی و ویژگی‌های جامعه‌ی ایران در اوان دوران طولانی مبارزه را بیان می‌کند. رمانی پر از شخصیت که به گمان برخی منتقدان بعضی از آن‌ها چنان‌که باید و شاید پرداخت نشده‌اند. نهایتاً «درخت انجیر معابد»، رمان دوجلدی بسیار خواندنی محمود، آخرین اثری است که از او منتشر می‌شود. اگرچه محمود انتظار استقبال ویژه‌ای از جامعه‌ی ادبی کشور دارد اما «درخت انجیر معابد» تقریباً در سکوت منتشر می‌شود و تا مدت‌ها -حتی هنوز- آن‌طور که باید بررسی و تحلیل نمی‌شود. «درخت انجیر معابد» حاوی عمیق‌ترین اندیشه‌های احمد محمود درباره‌ی آداب و خلقیات جامعه‌ی ایرانی است؛ عمیق و گسترده تا دوردست‌ها، همچون ریشه‌ها و شاخه‌های درخت انجیر معابد. محمود موفق شده از این درخت رازآمیز استعاره‌ای تأثیرگذار بیافریند که برای بیان افکارش درباره‌ی جامعه‌ی ایرانی کاملاً مناسب است. اگرچه این رمان هم مثل آثار قبلی محمود پرشخصیت است اما این بار قهرمان، «فرامرز آذرپاد» جوانی پرشر و شور، کاملاً تعقیب و پرداخته می‌شود. حتی وقتی او طی یک پاساژ طولانی شهرش را ترک می‌کند تا به دروغ خودش را در شهر دیگری پزشک معرفی کند، باز هم با او همراه می‌شویم.

حسین سناپور در کتاب «یک شیوه برای رمان‌نویسی» این بخش را زائد می‌داند و معتقد است می‌شد آن را از رمان حذف کرد. اگرچه حذف کردن هر کلمه‌ای که از قلم احمد محمود نوشته شده باشد کار بی‌رحمانه‌ای است، اما اگر قرار باشد بخشی از رمان حذف شود شاید فراز طولانی غیبت فرامرز آذرپاد برای سفر به هند و آموختن علوم غریبه گزینه‌ی‌ واجب‌تری باشد. در این فراز مدام با جهان مملو از عقده و کینه‌ی‌ عمه‌تاجی -که شخصیت‌پردازی بی‌نظیری دارد- همراه هستیم. بی‌شک این اثر حول شخصیت قهرمان شکل گرفته و وقتی قهرمان از صحنه خارج می‌شود باید پرده‌ها را کشید. به هر حال آنچه واضح است این است که تحول روانی قهرمان که در نخستین رمان محمود اندکی جای نقد داشت در این اثر به دقیق‌ترین و مفصل‌ترین شکل توصیف و تبیین می‌شود.

محمود را به‌درستی از طلایه‌داران داستان‌نویسی مکتب جنوب دانسته‌اند. ویژگی‌هایی مثل ناتورالیسم، موجزنویسی و تصویری نوشتن که قبلاً در آثار صادق چوبک، ابراهیم گلستان و سیمین دانشور دیده و پسندیده شده‌اند، در آثار محمود به کمال می‌رسند. نفوذ فرهنگی انگلستان در خطه‌ی‌ فقیر جنوب و ترجمه شدن آثار نویسندگان انگلیسی‌زبان مخصوصاً ارنست همینگوی در شکل دادن به مختصات مکتب جنوب قطعاً بی‌تأثیر نبوده‌اند. قله‌ای که محمود به آن دست یافت، اگرچه در نویسندگان پس از او دامنه یافت، اما بی‌تردید هیچ نویسنده‌ای نتوانست -یا نخواست- به هماوردی او برود.

از طرفی محمود را باید نویسنده‌ای اقلیمی به حساب آورد که اگرچه سال‌ها در تهران زندگی کرد، آبشخور بسیاری از آثارش زیست بومی و باورهای مردم نواحی جنوب کشور بود. او در گفتگویی گفته: «می‌گویند که هر نویسنده‌ای تا دوران پیری از روزگار کودکی و جوانی‌اش تغذیه می‌کند؛ یعنی تأثیرگذاری زندگی دوران کودکی، نوجوانی و جوانی آن‌قدر نیرومند است که همیشه به هنگام نوشتن، آدم زیر نفوذش است. اول اینکه من جوانی، نوجوانی و کودکی‌ام را در خوزستان گذرانده‌ام. دوم اینکه به نظر من جنوب و به‌خصوص خوزستان سرزمین حوادث بزرگ است؛ مسئله‌ی نفت، مسئله‌ی مهاجرت و مهاجرپذیری خوزستان، صنعت و کشاورزی، رودخانه‌های پرآب، نخلستان‌های بزرگ، آدم‌های مختلف که از اقصانقاط مملکت آمده‌اند و در آنجا با هم امتزاج پیدا کرده‌اند. سوم اینکه جنوب را خوب می‌شناسم. به‌رغم اینکه این همه مدت در تهران زندگی کرده‌ام هنوز جنوب را بهتر می‌شناسم. پیوندم را هم با جنوب قطع نکرده‌ام.»