.
نام نویسنده: روبرت صافاریان

روبرت صافاریان اعتقاد دارد «همسایه‌ها» هرچه دارد از نیمه‌ی نخست خود دارد؛ اما در طول زمان، منتقدان و نویسندگان دیگر، به جای داوری درباره‌ی کلیت آن، تقریباً همه ترجیح داده‌اند فقط درباره‌ی مزایای رمان صحبت کنند. از سوی دیگر او معتقد است این رمان احمد محمود را باید به عنوان یکی از محصولات ادبی دهه‌های چهل‌ و پنجاه شمسی دید. تصویری که از مبارزه و سیاست و زندگی جنسی در این رمان به دست داده شده است، در عین انسجام و استحکام و یکدستی‌اش، ارتباطی ناگسستنی با شرایط زمانه‌ی خود دارد که طبیعتاً وقتی از دیدگاه امروز می‌نگریم نمی‌تواند عیناً تائید شود.

نوشتن درباره‌ی رمانی که از به اصطلاح کلاسیک‌های ادبیات داستانی فارسی و یکی از ده رمان برتر ایرانی به حساب می‌آید و ده‌ها صاحب‌نظر و منتقد درباره‌اش اظهارنظر کرده‌اند، کاری‌ است به کلی متفاوت با نوشتن درباره‌ی رمانی تازه منتشر شده. کسی که در زمان نخستین انتشار همسایه‌ها در سال ۱۳۵۳ درباره‌ی آن می‌نوشته با این حجم از ادبیات انتقادی (درباره‌ی کیفیت این ادبیات فعلاً قضاوتی نمی‌کنم تا از موضوع اصلی این نوشتن که معرفی و نقد رمان همسایه‌هاست دور نشوم) و این اندازه از اعتبار اثر که نزدیک شدن به آن با نگاهی انتقادی را دشوار می‌سازد روبه‌رو نمی‌بود.

اکنون درباره‌ی رمان همسایه‌ها نوشتن، فقط نوشتن درباره‌ی رمان همسایه‌ها نیست بلکه در عین حال یک جور مکالمه است با دیگرانی که درباره‌ی آن اظهارنظر کرده‌اند، خواه این مکالمه آشکار باشد و به نام با این یا آن نویسنده یا منتقد مخالف یا موافق و خواه تلویحی، به این معنا که حتی بدون این‌که خود بدانی پاسخ که را می‌دهی و با که موافقت یا مخالفت می‌کنی، اما در عین حال با چیزی که زمانی جایی خوانده‌ای یا شنیده‌ای (یا گمان می‌کنی خوانده‌ای یا شنیده‌ای) وارد گفت‌وگو می‌شوی. این نوشته نیز ناچار آکنده از چنین مکالمه‌ای است.

همسایه‌ها رمانی است رئالیستی که تصویر ملموسی از زندگی اقشار فقیر جامعه در دهه‌ی ۱۳۲۰ شمسی ترسیم می‌کند. خالد قهرمان اصلی رمان در یکی از آن خانه‌های قمرخانمی در شهر اهواز زندگی می‌کند.

دور تا دور حیاط خانه اتاق است و هر اتاق در تصرف خانواده‌ای و هر خانواده داستان‌های خود را دارد و احمد محمود داستان‌های این خانواده را برای‌مان تعریف می‌کند و ما با یکایک آن‌ها ــ برخی‌ها از نزدیک‌تر و بعضی با فاصله و مختصرتر ــ آشنا می‌شویم. اما همه‌ی این داستان‌ها و زندگی‌ها یک جور پس‌زمینه‌ی داستانی محوری هستند که قهرمانش خالد پسر بچه‌ای است که در یکی از این اتاق‌ها با پدر و مادر و خواهرش زندگی می‌کند و همه‌ی داستان از زبان او به صیغه‌ی اول شخص مفرد نقل می‌شود.

خواننده همراه خالد پیش می‌آید که از یک بچه‌ی کم‌وبیش چشم‌بسته به نوجوانی و جوانی می‌رسد و همراه او سیاسی می‌شود و به زندان می‌افتد.

این سیاسی شدن خالد که برآیند مشاهده‌ی زندگی فلاکت‌بار همسایه‌ها و خانواده‌ی خودش از یک سو و آشنایی با جریان‌های سیاسی فعال در جامعه از سوی دیگر است، با تمام جزئیات و از دید پسربچه‌ای که به تدریج به فعالیت سیاسی کشیده می‌شود توصیف شده است و این یکی از موفقیت‌های بزرگ کتاب احمد محمود است که از این منظر در ژانر coming of age یا داستان‌های بلوغ جا می‌گیرد و البته این ژانر آشنای ادبیات جهان با شرایط ملموس جامعه‌ای که احمد محمود خوب می‌شناسدش تطبیق داده شده است.

گفتنی است که رویدادهای کتاب در اهواز می‌گذرند و کتاب تصویر خوبی از این شهر و بعضی محله‌ها و خیابان‌های آن و رودخانه‌ی کارون و اقلیم عمومی آن ثبت کرده است. سیاسی شدن خالد به موازات شکل‌گیری زندگی جنسی او از یک سو و بر بستر تحولات سیاسی در سطح مملکت، یعنی جنبش ملی شدن نفت و محبوبیت روزافزون مصدق رهبر این جنبش رخ می‌دهد؛ این‌ها هم بخشی از جذابیت کتاب است.

گفته‌اند که همسایه‌ها به سبک یا مکتب رئالیسم اجتماعی تعلق دارد و نه رئالیسم سوسیالیستی. منظور این است که با وجود این‌که کتاب به زندگی طبقات پایین اجتماع می‌پردازد و از فعالیت‌های سیاسی عدالت‌طلبانه دفاع می‌کند، اما به ادبیات حزبی تعلق ندارد.

اگر دقیق‌تر بخواهیم بگوییم باید بگوییم که این تعلق خاطر به سیاست‌های حزبی پررنگ نیست و با تردیدهایی همراه است، چون به هر رو آن‌هایی که در کتاب خالد را به کار سیاسی می‌کشند و در مجموع تصویر بسیار مثبتی از آن‌ها ارائه می‌شود، با توجه به اسامی‌ و رفتار و شیوه کارشان باید فعالان حزب توده باشند، منتها برای انتشار کتاب آشکارا از این حزب نامی برده نشده است.

هرچند در کتاب موضوع دادن امتیاز نفت شمال با تردید تلقی شده است، اما اکنون نمی‌توان دانست این قسمت‌ها در همان نگارش اول در نیمه‌ی نخست دهه‌ی چهل بوده‌اند یا در بازنویسی دهه‌ی پنجاه شمسی برای انتشار افزوده شده‌اند.

برخی نیز اشاره کرده‌اند احمد محمود با به کارگیری بعضی تکنیک‌های روایی مدرن مانند مونتاژ و «روایت در لحظه‌ی وقوع» (که این یکی را دقیقاً نفهمیدم چیست) و فلاش بک  از رئالیسم محض فاصله گرفته و در پرداختن به این موضوع کهنه در بند قواعد رئالیسم غیرخلاق نمانده است، غافل از این‌که این شگردهای ادبی در آثار بسیاری از آثار رئالیستی و رئالیسم سوسیالیستی وجود دارند و گمان نمی‌کنم رئالیسم ذاتاً مغایرتی با خلاقیت داشته باشد.

منتقدان دیگر به منابع تاثیرپذیری محمود اشاره کرده و گفته‌اند که او در همسایه‌ها از رمان‌هایی مانند پابرهنه‌های زاهاریا استانکو، فولاد آبدیده شد و مادر و سایر رمان‌های ماکسیم گورکی تاثیر پذیرفته است. به هر رو، فارغ از تاثیرپذیری‌های خاص، آشکار است که اهمیت همسایه‌ها در نوآوری ژانری و سبکی آن نیست.

کاملاً آشکار است که همسایه‌ها در قلمرو امن آزمایش شده‌ی رئالیسم اجتماعی گام می‌زند و اهمیتش در به کارگیری ماهرانه‌ی این سبک توسط احمد محمود برای تعریف داستانی خودی است که از شرایط اجتماعی و تجربه‌ی زیسته‌ی شخصی خودش برآمده است. نوآوری در زبان و شگردهای روایی رمان اتفاقی است که به ندرت و به تناوب زمانی طولانی اتفاق می‌افتد و بسیاری از آثار درجه یک ادبیات صرفاً نمونه‌های استادانه‌ی آفرینش در ژانرها و قالب‌های آشنا هستند. همسایه‌ها هم قطعاً همین گونه است.

حالا برای ارزیابی دقیق‌تر اجازه بدهید رمان را به سه قسمت تقسیم کنیم، کما این‌که بیشتر این چیزهایی که گفتیم فقط درباره‌ی قسمت اول از این سه قسمت صدق می‌‌کند.

 

قسمت اول: حیاط و همسایه‌ها (فصل‌های ۱ و ۲ ، تا ص ۱۷۵ کتاب)

این دو فصل آغازین مهم‌ترین قسمت‌های رمان هستند. همه‌ی نکاتی که تا این‌جا گفتیم در واقع درباره‌ی همین قسمت و قسمت میانی کتاب یعنی فصل ۳ است. اصلاً همسایه‌ها به خاطر این سه فصل شناخته می‌شود. تمام اظهارنظرها را بخوانید. از عبدالعلی دستغیب گرفته تا مهرجویی، از حسن میرعابدینی تا حبیب باوی‌ساجد، همه از این می‌گویند که احمد محمود با چه مهارتی رشد پسربچه‌ای را در محیط اجتماعی و سیاسی اهواز سال‌های ۱۳۲۰ شمسی در اهواز دنبال کرده است.

چطور تعداد کثیری شخصیت خلق کرده که هریک در جای خود قرار دارند و تعدادی از آن‌ها نقش مهم‌تری در زندگی خالد که محور قضایاست به عهده می‌گیرند. در این‌جا راجع به این کاراکترها صحبت‌هایی شده است که تکرار نمی‌کنم، فقط به چند شخصیت که کمتر مورد توجه قرار گرفته‌اند می‌پردازم تا توانایی‌های محمود را در شخصیت‌پردازی نشان دهم.

پسرخاله‌ی خالد، غلام، با این‌که رندی‌هایی دارد و در ابتدا از چشم خالد به عنوان آدمی طماع و نوکرصفت دیده می‌شود، اما در جریان رمان به سرنوشت تلخی دچار می‌شود و می‌شود یکی از آدم‌های معمولی جامعه که اسیر شرایط سخت زندگی هستند. ابراهیم پسر یکی از همسایه‌ها و همسن و همبازی خالد هم نمونه‌ای است از هم‌نسل‌های خالد که به جای این‌که به مسیر سیاست و مبارزه کشیده بشوند به خلافکاری می‌افتند.

او به لحاظ نمادین مسیر دیگری را به تصویر می‌کشد که خالد می‌توانست از آن سر در آورد. رضوان، زن دوم مش رحیم که به دست او کشته می‌شود، هرچند زنی لاابالی است و حضوری کوتاه در رمان دارد، نوعی غرور و سرزندگی دارد که در مقایسه با ننه حسنی زن نخست مش رحیم جذاب و به یادماندنی است.

در میان همسایه‌ها البته مهم‌ترین‌شان بلور خانم است که چشم خالد را به زندگی جنسی باز می‌کند. بلور خانم هرچند از نظر جنسی رفتاری غیرعادی دارد و هرچند به نظر می‌رسد کتک خوردن‌هایش از دست شوهرش امان آقا تا حدودی از تمایل مازوخیستی او ناشی می‌شود، اما در عین حال زنی است با محبت واقعی. این گونه پیچیدگی و چند بعدی بودن است که به ارزش کار محمود می‌افزاید.

رابطه‌ی خالد با بلور خانم هم رابطه‌ی ساده‌ای نیست. در عین حال که شدت نیاز جنسی نوجوانانه‌ی خالد به خوبی به تصویر کشیده شده است، اما از جایی که او کارش را در قهوه‌خانه‌ی امان آقا شروع می‌کند و امان آقا با او مثل فرزندش رفتار می‌کند چون خودش و بلورخانم بچه‌ای ندارند، خالد دچار نوعی عذاب وجدان اخلاقی می‌شود.

او احساس می‌کند دارد به امان آقا خیانت می‌کند. این احساس گناه و عذاب وجدان با آشنایی خالد با دختری همسن‌وسال خودش پررنگ‌تر می‌شود. بلور خانم ول‌کن نیست، اما خواننده در عین حال می‌تواند رهاشده‌گی او را درک و با او احساس همدلی کند.

همسایه‌ها به خاطر توصیف روابط جنسی زنی بالغ و پسربچه‌ای تازه‌‌بالغ، از نظر انتشار با مشکلاتی مواجه شده است. پرسش: این اندازه از پرداختن به این رابطه تا چه حد طبیعی اقتضای شخصیت‌پردازی خالد است؟ واقعیت این است که امروز با یک فاصله‌ی بیش از شصت ساله از زمان نگارش کتاب می‌توان گفت که «بلورخانمش زیاده». این رابطه را با توصیف‌های کمتر و به شیوه‌ای ظریف‌تر هم می‌شد پرداخت بدون این‌که لطمه‌ای (یا دست کم لطمه‌ای جدی) به شخصیت‌پردازی خالد یا بلورخانم بخورد.

موضوع را این طور هم می‌شود مطرح کرد: وزن صحنه‌های توصیف جنسی در رمان و فیلم و شعر و …. تنها با اقتضائات درونی خود اثر تعیین نمی‌شود، بلکه با شرایط بیرونی اعم از قوانین و مقررات و پذیرش عرفی عام نیز معین می‌گردد. این اندازه از حضور روابط جنسی بلور خانم و خالد در رمان بازتابی از شرایط زمان نگارش (و بخصوص بازنگارش دهه‌ی پنجاه شمسی) رمان نیز هست، دوره‌ای که با گشایش و دست‌ودل‌بازی در نمایش عیان مناسبات جنسی در آن روبه‌رو بودیم.

آن‌چه هست شاید امروز اندکی زیادی بنماید، ولی واقعیت این است که بدون توصیف این وجه از زندگی خالد توصیف این زندگی ناقص می‌بود و بخصوص پیچیدگی شخصیت زنی چند وجهی که از یک سو مانیاک جنسی است و از سوی دیگر و همزمان مثل یک مادر یا خواهر مهربان، از میان می‌رفت.

گفته شده است که مادر خالد نقش زن پاک و بلور خانم نقش بدکاره را به عهده دارد. به گمانم این هر دو وجه در شخصیت خود بلورخانم وجود دارد و از این منظر است که این شخصیت تروتازگی‌اش را حفظ می‌کند و نه صرفاً به عنوان یک موجود جنسی تک‌بُعدی.

 

قسمت دوم: شهر، سیه‌چشم و علی شیطان (فصل ۳، صص ۱۷۵ تا ۲۹۵ کتاب)
در فصل‌های یکم و دوم مکان رویدادها اساساً حیاط خانه است و شخصیت‌های همسایه‌ها که رمان نامش را از آن‌ها می‌گیرد. موضوع بزرگ شدن خالد و رویارویی او با مراحل گوناگون زندگی خانوادگی، جنسی، اجتماعی و سیاسی‌ است.

در فصل سوم مکان رویدادها از درون خانه به پهنه‌ی شهر منتقل می‌شود، روابط خالد گسترده‌تر می‌شوند، از یک سو با آدم‌های سیاسی به نام‌های شفق و پندار و بیدار و دکتر آشنا می‌شود و از سوی دیگر با دختری که در رمان از او به «سیه‌چشم» نام برده می‌شود و عاشقش می‌شود. از یک سو شرکت جدی‌تر در فعالیت‌های انقلابی مخفی مانند پخش اعلامیه و شرکت در جلسات حزبی و سازماندهی تظاهرات و از سوی دیگر تعقیب و گریز با مامور امنیتی علی شیطان. و قهرمان همه‌ی این‌ها دیگر نه یک پسربچه که یک نوجوان باهوش، زرنگ و مسئول است.

توصیف هول و ولای فعالیت مخفی در فضاهای شهری در این قسمت از نقاط قوت رمان همسایه‌هاست:

«باید بروم بازار ماهی‌فروش‌ها. ضلع جنوبی بازار. نشانه‌ها را بار دیگر به یاد می‌آورم. میانه‌قد است. سیاه‌چرده است. موی سرش فرفری است. پیراهن لاجوری آستین کوتاه تنش است. شلوارش یشمی تیره است. شست راستش را با پارچه‌ی زردرنگی بسته است.

هوا دم دارد. هول برم داشته. خیابان دارد خلوت‌تر می‌شود. قلبم می‌زند. اگر قرار باشد خودم را ببازم گیر افتادنم حتمی است. فکرم را از چمدان می‌گیرم. قرار تماس را از ذهنم بیرون می‌کنم. تلاش می‌کنم که به سیه چشم فکر کنم اما ممکن نیست. سنگینی چمدان حواسم را به خودش می‌کشد.

از حاشیه‌ی خیابان می‌روم طرف گاراژ. راه زیادی نیست. حلقم خشک است. جلو گاراژ آب یخ می‌خورم. بعد بلیت می‌گیرم. بعد، چمدان را می‌گذارم تو صندق عقب اتوموبیل و می‌نشینم رو نیمکت، دفتر گاراژ تا مسافر سواری تکمیل شود.» (ص ۲۵۰)

شخصیت‌های سیاسی اما در حد شخصیت‌هایی کلیشه‌ای و یک‌بعدی باقی می‌مانند. علی شیطان هم همین طور، منتها این یکی به خاطر حضور سایه‌وارش همه جا هرچند از رئالیسم فاصله می‌گیرد، اما به خوبی نمادی از حضور یک خطر و نیروهای امنیتی دائماً تهدیدکننده است و به گمان من پذیرفتنی. اما مهم‌ترین و ضعیف‌ترین شخصیت کتاب سیه‌چشم است و پرورش‌نیافته‌ترین و یک‌بعدی‌ترین رابطه، رابطه‌ی او و قهرمان رمان.

حضور سیه‌چشم در این فصل ۱۲۰ صفحه‌ای کم نیست. چرا نام او را نمی‌دانیم. چرا به ابعاد مختلف شخصیت او، نگرانی‌هایش، موانع خانوادگی و طبقاتی سر راه این رابطه، اصلاً شغل و وضعیت مالی پدرش، آشنا نمی‌شویم. شاید بگویید محمود خواسته است او را چیزی از جنس رویا یا خیال و فارغ از تعلقات مادی به تصویر بکشد، اما انتظار ما از یک رمان رئالیستی، آن هم رمانی که آشکارا به رویدادهای سیاسی و اجتماعی یک دوران می‌پردازد، این است که کاراکترهایش هویت اجتماعی داشته باشند و صرفاً مقوایی یک بعدی نباشند.

در فصل گردش خالد و سیه‌چشم در باشگاه شرکت نفت، شاهد تفاوت طبقاتی این دو هستیم، اما این تفاوت درونی نمی‌شود و انگار فقط چیزی است در بیرون.

 

قسمت سوم: زندان (فصل‌های ۴، ۵ و ۶ ، از صص ۳۰۰ تا ۵۰۰ )

اما ضعف بزرگ‌تر از حدود ص ۳۰۰ به بعد آغاز می‌شود. سه فصلی که به دستگیری، شکنجه، انفرادی و زندان خالد اختصاص یافته است. توجه کنید که این سه فصل نیمی از فصل‌های کتاب را تشکیل می‌دهند.

ستایندگان کتاب درباره‌ی این دویست صفحه تقریباً هیچ نمی‌گویند. فقط برخی‌ها به شخصیتی به نام ناصر ابدی اشاره مختصری می‌کنند. حسن میرعابدینی در کتاب صد سال داستان‌نویسی ایران خود از این فصل‌ها به عنوان «کامل‌ترین گزارش از زندان در ادبیات معاصر» (ص ۴۸۵) نام برده است (نمی‌دانم به چه اعتباری، بر اساس مقایسه اطلاعات رمان با کدام توصیف مستند از وضعیت زندان‌های آن دوره؟). هم او اما که در کتابش چهار صفحه درباره‌ی سه فصل اول همسایه‌ها نوشته است، تنها نیم صفحه‌ را به نیمه‌ی دوم کتاب اختصاص داده است.

در قسمت‌های شکنجه به تدریج این پرسش برای خواننده مطرح می‌شود که دقیقاً از خالد چه اطلاعاتی می‌خواهند وقتی کتابفروشی‌ای که شفق اداره‌اش می‌کند، همان نقطه‌ی جذبِ خالد به فعالیت سیاسی، آشکارا کار می‌کند و بسیاری از فعالین حزبی شب و روز به آن‌جا رفت و آمد دارند و علی شیطان هم که مثل شیطان همه جا هست.

و در این فصل‌ها چرا پی‌گیری رویدادهای سیاسی زمانه متوقف می‌شود؟ ما در نیمه‌ی اول کتاب شاهد توصیفی از جنبش ملی شدن نفت میان کارگران و در خیابان‌ها و مکان‌های عمومی مثل قهوه‌خانه امان آقا بوده‌ایم و خالد بر بستر این رویدادها به یک مبارز باهوش و مقاوم بدل شده است، اما در زندان، حتی بعد از پایان دوران بازجویی خالد، دیگر هیچ بازتابی از رویدادهای بیرون نیست.

در کتاب میرعابدینی از هوشنگ گلشیری نقل شده است («حاشیه‌ای بر رمان‌های احمد محمود»، نقد آگاه، ۱۳۶۱، ص ۲۱۲) که احمد محمود خالد را به انفرادی می‌فرستد تا از توصیف تغییر موضوع حزب توده در قبال مصدق و جنبش ملی شدن نفت طفره رود. انگیزه‌ی محمود البته بر من معلوم نیست، اما مسلم است که قطع توصیف موازی رویدادهای سطح اجتماع و رویدادهای زندگی فردی، لطمه‌ای جدی به این رمان رئالیستی زده است.

بعد یکی از مبارزان انقلابی با همان نام آشکارا مستعار «پندار» یا «بیدار» وارد زندان می‌شود. این جا این پرسش هم پیش می‌آید که خالد چرا در زندان عادی است و نه زندان سیاسی. زندگی در میان زندانیان سیاسی می‌توانست به رشد شخصیت او و آشنایی‌اش با مجادلات بین جریان‌های سیاسی گوناگون، بُعد تازه‌ای ببخشد و ادامه‌ی رشد و بلوغ سیاسی او را به نمایش بگذارد.

یا دست کم می‌شد چند زندانی سیاسی دیگر نیز در بند باشند. اما عوض همه‌‌ی این‌ها با سازماندهی یک اعتصاب برای اعتراض به وضعیت بد غذای زندان روبه‌رو هستیم و با شخصیت‌هایی با اسامی کلیشه‌ای مثل ناصر ابدی، غلام قاتل، رضی جیب‌بر و حسین آشی که هیچ‌یک به یاد نمی‌مانند. و با فلش بک‌هایی نه چندان موجه به زندگی همسایه‌ها در آن حیاط کودکی و نوجوانی.

حذف وجه سیاسی قضیه در این نیمه‌ی دوم کتاب نظر گلشیری را کمابیش تائید می‌کند: پرهیز احمد محمود از ورود به پیچیدگی‌های زندگی سیاسی و اختلافات جریان‌های گوناگون بخصوص مناسبات پرنشیب‌وفراز حزب توده و مصدق (که نمونه‌هایی از آن را در فصل ۳ ، آن‌جا که صحبت واگذاری امتیاز نفت شمال به شوروی است، دیدیم). و محدود کردن «سیاسی شدن» به «مبارز شدن» و «مقاومت در برابر شکنجه» برای حفظ جنبه‌ی تبلیغاتی کار و تاثیرگذاری بر خواننده عادی.

 

سبک نگارش

درباره‌ی سبک نگارش کتاب هم سخنانی گفته شده که به یک مورد غریب آن اشاره می‌کنم. نویسنده‌ی مشهوری گفته است که همسایه‌ها رمانی چندصدایی است.

«احمد محمود از انگشت شمار نویسندگان ایرانی است که رمان چند صدائی خلق کرده است. آدم‌های داستان‌های محمود نه از یک لایه کم‌شمار نازک جامعه که از بستر گسترده و متنوع زندگی برخاسته‌اند، با ذهنیت متمایز خود می‌اندیشند و عمل می‌کنند، از روان شناسی فردی متمایز برخورداراند و با لحن و زبان خود سخن می‌گویند. …. دوربین‌های متفاوت از چند زاویه، منظر و نگاه متفاوت (از منظر نویسنده، منظر راوی، منظرهای آدم‌های گوناگون داستان)، حادثه‌ها، حرکت‌ها، گفته‌ها، ناگفته‌ها، فضا، زمان و مکان را ثبت می کنند، ….»

سخنی است غریب. رمان از اول تا آخر از دید خالد و از زبان او تعریف می‌شود. چگونه رمان چندصدایی است؟ این‌که شخصیت‌های متعددی وجود دارند که باورپذیرند و نویسنده توانسته است شخصیت‌هایی با گوشت و خون بسازد هنوز همسایه‌ها را به رمانی چندصدایی تبدیل نمی‌کند.

اتفاقاً این‌ها همه با یک دوربین ضبط شده‌اند: دوربینی که نگاه خالد را نمایندگی می‌کند. ما از کجا از دید مثلاً پدر خالد به زندگی نگاه می‌کنیم، یا از دید مثلاً سیاه‌چشم. آشکار است که چنین چیزی در این رمان یافتنی نیست و قرار هم نیست یافتنی باشد. علاوه بر این، دید خالد همان دید نویسنده است. احمد محمود با دیدی مشخص به زندگی و مبارزه و اختلافات طبقاتی و زندگی جنسی می‌نگرد، و شکل‌گیری چنین دیدی را در خالد تشریح می‌کند.

و البته این عیب رمان نیست و تا آن‌جا که این کار را خوب انجام می‌دهد، ما را در یک دنیا و زندگی خاص شریک می‌کند که برای بسیاری‌مان می‌تواند تازگی داشته باشد. اما «چندصدایی» خواندن این رمان که از نمونه‌های اعلای «تک‌صدایی» است غریب است.

در یک کلام در مورد همسایه‌ها با مورد غریبی روبه‌رو هستیم. این رمان هرچه دارد از نیمه‌ی نخست خود دارد. اما به جای داوری درباره‌ی کلیت آن، تقریباً همه ترجیح داده‌اند فقط درباره‌ی مزایای رمان صحبت کنند. از این نیز که بگذریم، باید همسایه‌ها را به عنوان یکی از محصولات ادبی دهه‌های چهل‌ و پنجاه شمسی دید.

تصویری که از مبارزه و سیاست و زندگی جنسی در این رمان به دست داده شده است، در عین انسجام و استحکام و یکدستی‌اش (درباره‌ی نیمه‌ی نخست کتاب صحبت می‌کنم)، ارتباطی ناگسستنی با شرایط زمانه‌ی خود دارد که طبیعتاً وقتی از دیدگاه امروز می‌نگریم نمی‌تواند عیناً تائید شود. من در حین نوشتن این مقاله کنجکاو شدم که در بازنویسی دهه‌ی پنجاه به قصد انتشار توسط امیرکبیر محمود چه تغییراتی در رمان داده است.

اطلاعاتی در این زمینه می‌توانست ترکیب جالب دیدگاه‌های دهه‌ی چهلی و دهه‌ی پنجاهی را در رمان نشان دهد. اما این دیگر بماند برای آینده و برای مجال دیگری.