وقتی از ادبیات داستانی ایران حرف میزنیم، وقتی نام بزرگان این عرصه را کنار هم ردیف میکنیم، نمیتوانیم نامی از احمد محمود نبریم؛ هرچند که هرگز آنچنان که شایستهاش بود دیده نشد و قدر ندید. با این حال نمیشود رد پایش را نادیده گرفت، نمیشود از قلم شگفتانگیز، صریح و در عین حال سادهاش نگفت. مردی که شبیه خودش بود؛ راوی بیبدیل، صریح و شجاع رنجهای اجتماع. در این یادداشت، سپیده بیگدلی مروری بر زندگینامه احمد محمود داشته و شما را با این نویسندهی دوستداشتنی بیشتر آشنا میکند.
مردی که شبیه خودش بود
مرزی که احمد محمود را از سایر نویسندگان جدا میکرد و او را بر حافظهی تاریخ حک میکرد، صراحت و صداقت بود. محمود تسلیم مناسبات و صلاحدیدها نمیشد، آنچه را که رسالت نوشتن بر عهدهاش گذاشته بود، بیکموکاست پیش میبرد، حتی وقتی نتیجهاش زندان و تبعید بود.
اهواز، شهر مادری
چهارم دی مال سال ۱۳۱۰، اهواز میزبان نوزادی به نام احمد اعطا بود. نوزادی که بعدها با نام احمد محمود بخشی از هویت فرهنگی شهر اهواز و از مفاخر آن شد. احمد دوران مدرسه را در اهواز سپری کرد و بعد به دانشکده افسری راه یافت. تحولات سیاسی ایران در حوالی سال ۱۳۳۲ پای احمد را به سیاست باز کرد. در جریان کودتا دستگیر شد و به زندان افتاد. بعدها، وقتی به زندانیان پیشنهاد شد در ازای امضای توبهنامه آزادیشان را به دست بیاورند، احمد محمود زیر بار نرفت و در زندان ماند؛ او نهتنها در زندان، بلکه بعدها هم بارها ثابت کرد آدم زیر بار رفتن نیست. او سال ۱۳۳۶ از زندان آزاد شد؛ شغلهای مختلفی را تجربه کرد، تا اینکه تصمیم گرفت در دنیای کلمهها و داستانها خانه کند.
ورود احمد محمود به دنیای کلمهها
نوشتن برای احمد محمود پیش از زندان و با خواندن یکی از آثار هدایت آغاز شده بود، اما روزهای حبس او را به نوشتن نزدیکتر کردند؛ دستمایهی داستانهایش شدند و آجرهای جهان وسیعی که او در ادبیات داستانی ساخت. چاپ داستان کوتاه «صبح میشه» در مجلهی امید ایران، اولین گام او در مسیر نوشتن بود. در ادامه «مول» اولین مجموعه داستان آقای نویسنده سال ۱۳۳۸ منتشر شد و بعد مجموعههای دریا هنوز آرام است و بیهودگی از راه رسیدند. هنوز قصه شروع نشده بود.
همسایهها، قلهی مرتفع احمد محمود و ادبیات ایران
اولین رمان احمد محمود قلهای مرتفع بود؛ قلهای که هنوز، سالها بعد از مرگ نویسندهاش بر فراز ادبیات داستانی ایران بلندبالا و دستنیافتنی است. همسایهها در سالهای ۱۳۴۲ تا ۱۳۴۵ نوشته شد و ابتدا بخشبخش در نشریات به چاپ رسید؛ تااینکه نسخهی کامل آن سرانجام سال ۱۳۵۳ در انتشارات امیرکبیر متولد شد. تمام اهالی ادبیات، فارغ از اینکه به جهان داستانی محمود علاقه داشته باشند یا نه، بر این موضوع متفقالقولاند که همسایهها در ادبیات داستانی ایران یک اتفاق بیبدیل بود، هنوز هم هست؛ الان که حدود چهلوهفت سال از انتشارش میگذرد.
رمان همسایهها روایتی رئالیستی از وضعیت ایران در سالهای ملی شدن صنعت نفت تا کودتای بیستوهشت مرداد است. داستان از زبان خالد و در شهر اهواز روایت میشود؛ خواننده در این داستان از دوران نوجوانی خالد با او همراه میشود و به بیپردهترین شکل ممکن، وضعیت سیاسی و اجتماعی ایران را به نظاره مینشیند. احمد محمود در این کتاب بهدور از حاشیه و اغراق، با همان لحن سادهای که شاخصهی تمام کارهایش است، از جامعهی اطرافش حرف میزند. رنجها، تلخیها و مرارتهای طبقههای فرودست را به تصویر میکشد و این کار را چنان ماهرانه انجام میدهد که خواننده حس میکند در برابر فیلمی مستند نشسته است.
همسایهها بارها توقیف شد، با این حال همواره جز ستونهای ادبیات داستانی و پرفروشترین رمانهای ایرانی بوده است. لحن ساده و روان احمد محمود در این اثر، روایت بیپرده، صراحت و تیزبینی و تلاشش برای نمایش زندگی آن گروه از اجتماع که تریبونی ندارند، دیده نمیشوند و خوانده نمیشوند، همسایهها را برای همیشه در حافظهها ماندگار کرد. محمود طبقهی فرودست را میشناخت، رنجهایش را از بر بود و خود را جزئی از آن میدانست؛ همسایهها از این حیث نامیراست که اگر چه در موقعیت زمانی و مکانی مشخصی روایت شده، تاریخ انقضا ندارد.
داستان یک شهر و زمین سوخته؛ گامهای بلند بعدی احمد محمود
داستان یک شهر سال ۱۳۵۸ به چاپ رسید؛ رمانی که در واقع جلد دوم همسایهها است و داستان زندگی خالد را پی میگیرد. ویژگی شاخص داستان یک شهر به سیاق اکثر آثار نویسندهاش، شیوهی روایت درخشان و داشتن هویت منحصربهفرد است. احمد محمود در این داستان با توصیفهای دقیق، لحن ساده و توجه به جزئیات خواننده را به اعماق داستان میبرد تا حس کند همراه خالد در بندرلنگه است.
زمین سوخته که سال ۱۳۶۱ پا به دنیای داستانهای ایرانی گذاشت، به جنگ ایران و عراق میپردازد. اگرچه جنگ بارها و بارها دستمایهی آثار مختلف قرار گرفته است، اما آن نقطهی عطفی که زمین سوخته را از باقی آثار جدا میکند، روایت بیطرفانه است. محمود کنار میایستد و تنها روایت میکند، بهدنبال اغراق و برانگیختن احساسات مخاطب نیست و او را در مقابل واقعیت، چه تلخ باشد و چه شیرین قرار میدهد. در این داستان خواننده رد پای جنگ را در عمیقترین لایههای زندگی افراد میبیند؛ میبیند که جنگ چطور فقر، ترس، کمبود غذا، ناامنی و ترس به همراه میآورد.
نویسندهی متعهد
آثار بعدی احمد محمود از جمله مدار صفر درجه و درخت انجیر معابد، باز هم راویهایی صریح و رک از وقایع مختلف اجتماعیاند؛ راویهایی همهچیز تمام که میتوانند بهترین نمایندهی زمانشان باشند. آن نخی که تمام آثار محمود را به هم وصل میکند و امضای او به شمار میآید، واقعگرایی و تعهد است. احمد محمود به مردم زمانه و شهرش متعهد بود؛ سعی میکرد با استعداد و توانایی بیبدیلش در روایت، صدای بیصدایان باشد و در مقابل جهل، ظلم و خرافات بایستد.
احمد محمود منهای داستان
احمد محمود با طاهره ناجی ازدواج کرد؛ وقتی تنها هفده سال داشت و هنوز وارد مسیر حرفهایاش نشده بود. این ازدواج به تولد چهار فرزند او سیامک، سعیده، بابک و سارک انجامید. زندگی مشترک او و طاهره، سرشار از عشق بود.
مهجوری، سرنوشت محتوم آنها که واقعیت را میگویند
احمد محمود تا زنده بود، چندان که باید و شاید قدر ندید. زندگی آسانی نداشت و کتابهایش پشت هم به درهای بستهی میخوردند و توقیف میشدند. بااینحال مسلم است آنچیزی که زمان را شکست میدهد، آنچیزی که در تاریخ و در حافظهی جمعی نقش میبندد، صداقت است؛ بنمایهای که آثار محمود را نامیرا کرد.
بیماری آقای نویسنده را از پا انداخت
بیماری ریوی یادگار دوران زندان بود که از جوانی محمود را همراهی میکرد. این بیماری حوالی سال ۱۳۸۰ به اوج رسید و در نهایت در دوازدهم مهر سال ۱۳۸۱ محمود را از ادبیات داستانی گرفت. آقای نویسنده رفت، در حالیکه جهان داستانیاش، آثار ماندگارش و شیوهی ساده و خالصانهی زندگیاش تا همیشه از نقطههای روشن ادبیات ایران است. حالا سالها از مرگ احمد محمود میگذرد، بااینهمه مرگ نتوانسته ذرهای روی ردپای او در دنیای ادبیات غبار بیندازد و بیشک بعد از این هم نمیتواند.