.
انتشار : 1402/12/09
نام نویسنده: ليلا مهدوي

شاید بتوان نقد را فرموله کرد اما بی‌شک حس را نمی‌توان. حس حاصل فرم است و فرم زبان هنر. به نظر من برای نوشتن از داستان‌های بی‌بدلیل احمد محمود، حس مخاطب درگیر می‌شود. بنابراین قصد فرموله کردن و خط‌کشی در تحلیل داستان ندارم.

برخی فرم را با تکنیک اشتباه می‌گیرند اما تنها مقدمه رسیدن به فرم یک اثر را می‌توان تکنیک نامید. هر آنچه از متن و داستان به دست می‌آید یک کل منسج به نام فرم است. تمام ظواهر داستان را می‌گویم که پیش چشم قرار دارد.

نوشته‌ها را کلمات می‌سازند. نویسنده‌ها کلمات را در کنار هم می‌نشانند تا معنا بگیرند. اما تفاوت در این است که بعضی‌ها می‌توانند به آن جان ببخشند.

احمد محمد اگر بهترین رمان‌نویس ایرانی نباشد، بی‌شک یکی از آن بهترین‌هاست و داستان «درخت انجیر معابد» آخرین یادگار از نویسنده «مدار صفر درجه» است. همان‌گونه که عده‌ای داستایفسکی را پیامبر روس ادبیات خوانده‌اند، احمد محمود را نیز پیامبر خوزستانی ادبیات ایران گفته‌اند.

 
احمد محمود در داستان درخت انجیر معابد آراء خود را درباره جامعه مطرح می‌کند. در واقع او جامعه را در این اثر به یک چالش بزرگ دعوت می‌کند که بر خلاف آثار قبلی‌اش، این‌بار هیچ قدرتی را در تسلط و پیشبرد نشان نمی‌دهد بلکه روح توده را به عنوان خاستگاه اراده جمعی و تاثیر فراوانش، نشان می‌دهد. او در داستان درخت انجیر معابد سعی می‌کند سنت را در برابر حرکت به سمت مدرنیسم ـ نه خود مدرنیسم ـ بنشاند و از برخورد این دو مقوله و تبعاتش داستان بسازد. مثل دیگر آثار محمود، درخت انجیر معابد را نیز بیش از حوادث، شخصیت‌هایش به پیش می‌برند.

این که او داستان را نه از زبان اول شخص، بلکه از زاویه دانای کل روایت می‌کند هم گویای این است که نمی‌خواهد هیچ جزئی از داستان مغفول بماند. با این همه اگر داستان از زبان اشخاص و به روایت اول شخص ساخته و پرداخته می‌شد شاید با یک غول ادبی مدرن مواجه می‌شدیم و صد حیف که نشد.

از ویژگی‌های بارز در داستان تصویر بسیار قوی و ساخت اتمسفر داستانی است. آنقدر عیان و ملموس که فضا را به واقعیت تبدیل می‌کند. در ادبیات محمود، «خانه» و اتمسفر خانه اهمیت زیادی دارد. در بیشتر داستان‌هایش خانه به عنوان یکی از المان‌های اصلی قصه قلمداد می‌شود و درام اصلی داستان اتفاقا از دل همین خانه بیرون می‌آید، مثلا در همسایه‌ها یا داستان یک شهر. اما بروز و جایگاه خانه در داستان درخت انجیر معابد پررنگ‌تر است. با اینکه در داستان همسایه‌ها لوکیشن اصلی قصه، خانه است اما در درخت انجیر معابد، محمود به خانه و فضای فیزیکی­‌اش جان می‌دهد و به عنوان یکی از اجزای اصلی تشکیل دهنده داستان، مطرحش می‌کند، حتی وجود درخت انجیر معابد نیز در فضای این خانه، اهمیت پیدا می‌کند.

اینکه هنر محصول خوب دیدن است را می‌توان در این داستان از زبان محمود به خوبی دریافت کرد. احمد محمود عادت دارد از چیزهای ساده درام بسازد. اغراق نکند و واقعیت را همان‌گونه که هست منتقل سازد به همین سبب است که او را یک نویسنده رئالیست به تمام معنا می‌دانیم.

POV و زاویه نگاه محمود از کف جامعه بالاتر نمی‌آید. او دوربینش را درست جایی کار می‌گذارد که بیشترین تاثیر را دارد. بعد هر آنچه می‌بیند را به خدمت داستان می‌گیرد. وقتی یک نویسنده بتواند از جایگاه درستی جامعه را مشاهده کند، آن وقت چراغ تفکر را روشن می­‌کند و فرایند حل مسئله از اینجا آغاز می‌شود. محمود خوب می‌داند برای این که مسئله‌اش مورد پذیرش مخاطب باشد باید ایجاد انگیزه کند. پس مخاطب را به وسط داستان پرتاب می‌کند.

درخت انجیر معابد در میان آثار محمود یک ویژگی بسیار مهم دارد و آن نظرگاه روان‌شناختی و تربیتی آن است. در این داستان مفهوم خانواده از نگاه عوام! نه خواص جامعه بررسی می‌شود و به پیوندهای میان اعضا اصلی‌ترین نهاد بشری پرداخته می‌شود.

داستان از دو منظر برای من حائز اهمیت است. اول، نثر روان و ساده خاصِ محمود، با توصیفات و تصویرسازی‌های بی‌بدلیش و همین‌طور خلق شخصیت‌های ماندگار و تاثیرگذار که محمود را بهترین رمان‌نویس ایرانی کرده است. محمود قلم خاص خودش را دارد و به مفهوم عمیق تجربه زیستی رسیده است. دو عنصر خوب دیدن و تجربه در نگاه و قلم او جریان دارند و موقع داستان‌نویسی، حواس پنجگانه مخاطب را می‌سنجد و به کار می‌گیرد.

دوم جان کتاب، درخت انجیر معابد است. مضمون داستان در این قصه با تمام آثار محمود تفاوت آشکار دارد. و آنچه را داستان می‌کند که ممکن است مورد عتاب فرهنگ‌های مختلف قرار بگیرد. «خرافه» چه بخواهیم و چه نخواهیم در فرهنگ بشر حضور داشته و گاهی آثارش را می‌توانیم ببینم که البته به جهان‌بینی و درک هر فرد از خود و جهان مورد نگاه او بستگی دارد. اما محمود با ذهن خلاق و هوشمندی ذاتی‌اش این بار خرافه را دستمایه داستان می‌کند و باز هم دغدغه‌اش انسان و واقعیت است. درخت انجیر معابد، فضای تربیتی و نظرگاه روانشناختی دارد و کنش‌های میان فرد و جامعه را تحلیل می‌کند.

داستان از یک شخصیت اصلی به نام فرامرز آذرپاد حرف می‌زند که نویسنده از دریچه مناسباتش با خانواده، به بیان روانشناختی داستان دست می‌زند و و با نمادسازی داستان را پیش می‌برد. به طریقی نشان می‌دهد که فروپاشی انسان به عنوان یک عضو سبب زوال خانواده و بعد جامعه می‌گردد. خانواده و طرز تلقی‌هایش در این داستان محمود نمود بیشتری دارد و انفعالی که فرامرز به عنوان نماینده نسل نو در پس نارضایتی‌ها و ناکامی‌هایش نشان می‌دهد، محور اصلی داستان است و بعد روح خرافه و مقدس‌پروری که در پس المان «درخت انجیر معابد» پدیدار می‌گردد. پس در داستان محمود هم فردیت مورد تحلیل است و هم جامعه. او فردیت را ابتدا تصویر می‌کند و بعد از آن گروه و زیستن در گروه را پرورش می‌دهد. یعنی تاثیر هم­زمان فرد، خانواده و اجتماع بر روی هم ساخته می‌شود. قیاس خانواده ناموزون با درخت شگفت‌انگیز است. درخت انجیر معابد که در جنوب ایران و خاستگاه محمود دیده می‌شود، پر پیچ و تاب است و کژ روییده انگار از آغاز سر ناسازگاری دارد و به خود می‌پیچد. جز این اگر در معابد و عرفان‌های شرقی دقت کنیم درخت‌هایی چون انجیر معابد یا به زبان محلی «لور» از المان‌های تصویری هستند و هنگام سخن گفتن از عرفان‌ها و یا حتی باورهای خرافی شرقی، ناخودآگاه از درخت انجیر معابد یا بن‌سای، در حافظه دیداری، تصویری شکل می‌گیرد.

فرم داستان دقیقا در همین قیاس و شباهت میان خانواده و درخت انجیر معابد نمایان می‌شود. نویسنده هیچ سخن مستقیمی نمی‌گوید و قصد پیام دادن و محتواسازی ندارد. یعنی ادبیات را قربانی پیام‌های ظاهری نمی‌کند. او جان داستان‌نویسی را فهمیده و دست به خلق یک اثر هنری می‌زند که اتفاقا چون ادعای انسان‌سازی ندارد، انسان‌ساز می‌شود. درخت انجیر معابد می‌تواند طبق رسالت رمان و ادبیات تاثیرگذار باشد زیرا هم هموشمندی نویسنده را در انتخاب عناصر داستانی دارد و هم به کارگیری تکنیکی که منجر به فرم می‌شود. با این همه باید به نقش بسیار مهم تجربه زیستی درآثار محمود و به ویژه درخت انجیر معابد اشاره کرد. از ویژگی‌های فنی در داستان وجود فضای رئال و سورئال و ترکیب این دو گونه ادبی در سایه حرکت‌های زمانی در موازات خط اصلی داستان است.

انحراف از دینداری عالمانه و تمسک به افراطی‌گری‌های غیردینی البته راه به خرافه و سرگشتگی می‌برد و محمود به زیبایی آن را تصویر می‌کند. دین در معنای خود آمده است تا نجات بخش شود و راه اخلاقی شدن را برای بشر نمایان سازد. اگر جز این باشد رو به انحراف و زوال می‌رود و آنچه تحت نام دین بشر را دچار نقصان کند در حقیقت همان خرافه است. نبوغ محمود اینجاست که می‌تواند در داستانش تجارت فهم و شعور مردم ساده‌لوح جامعه را در مواجهه با سود جویانی که خرافه تجارت می‌کنند تصویر کند. محمود در غالب داستانی مبتنی بر واقعیت، بر حقیقت می‌راند و به کوره راه فانوس نشان می‌دهد.

داستان تفکربرانگیز است. یعنی اگر بخواهیم از منظر شناختی به داستان نگاه کنیم، می‌توانیم گزاره‌هایی را در داستان پیدا کنیم که آگاهانه سعی در ایجاد چرخه فکری در داستان می‌کنند. مهم‌ترین آن‌ها همان تلاش برای مواجهه سنت و مدرنیته، بعد از نشان دادن پیروزی مدرنیسم است.

«من دیگر چه دارم که برای شماها بگویم؟…خودتان می‌بینید که با چه جسارتی تبر برداشته‌اند تا ایمان ما را از ریشه قطع کنند! بعد از ایمان دیگر برای ما چه می‌ماند که بگوییم زنده‌ایم؟ چه داریم که بگوییم هستیم؟»