کتاب «هر چه باداباد» نوشته استیو تولتز، تأملی است بر تولد و زندگی و هر چه در فاصله این دو اتفاق میافتد. نویسنده در کتاب دنیای پس از مرگی میآفریند که بیشتر سؤال طرح میکند تا پاسخ سؤالات را بدهد. شخصیت اصلی کتاب – آنگوس – یک فیلسوف خداناباور است که دار فانی را وداع گفته و پس از مرگش، در قلب روایت رمان جدید استیو تولتز، خبرهای بدی درباره زندگی پس از مرگ دارد. آنگوس مردی است که پس از سالها شرارت و انجام جرمهایی مثل جیببری بالاخره ازدواج میکند و زندگیاش کمی آرام شده و حال، با همسرش تصمیم گرفتهاند که بچهدار شوند، اما همه چیز با آمدن یک غریبه به منزل شان و ادعای عجیب و غریب و درخواست و پیشنهاد عجیبترش تغییر میکند. در واقع داستان با همان لحظهای شروع میشود که راوی در خانه نیست و مرد غریبه به درِ خانه او میآید و به همسرش میگوید قبلاً در این خانه زندگی میکرده و میخواهد از محل زندگی گذشتهاش بازدیدی کند. همسر راوی، مرد غریبه را، با اکراه و بعد از اینکه مرد میگوید که مرگش نزدیک است، به خانه راه میدهد اما از حضور او قدری نگران و دلواپس است. بعدها درمییابیم که این مَرد غریبه کیست و چه ربطی به راوی مُرده کتاب دارد.