.
طلوع تاریخی «خراسان» به روایت فردوسی حکیم
انتشار : 1402/12/08

از مدتی پیش در قالب  سلسله گزارش های به مرور روایت های ابوالقاسم فردوسی از نام جای های خراسان در شاهنامه پرداخته ایم. امروز نیز در قالب نگاهی گذرا با تکیه بر کتاب «فرهنگ جغرافیای تاریخی شاهنامه» تالیف استاد سید مهدی سیدی فرخد به دوباره به سراغ شاهنامه رفته ایم تا روایت های تاریخی این شاعر ماندگار را از سرزمین خراسان بزرگ  را با یکدیگر به نظاره بنشینیم.

خراسان در زمان کیکاووس
خراسان نامی است که ساسانیان به سرزمین قوم پارت، یعنی پرتوه یا پرثوه (بارثاوا) پس از برانداختن اشکانیان داده اند. بنابراین، قبل از دوره ساسانیان نباید نام خراسان در شاهنامه آمده باشد. اما مانند دیگر نام های مشهور دوره ساسانی و قرون آغازین اسلامی مانند سرزمین هایی از قبیل  جیحون، بغداد و غیره، نام خراسان نیز چند بار در داستان های ما قبل ساسانیان آمده که عموماً هم با نام اعقاب آرش اشکانی همراه است. اولین بار در زمان کیکاووس و داستان جنگ بزرگ سالاری کیخسرو، نام خراسان سه بار در شاهنامه چنین آمده است:
دگر لشکری کز خراسان بُدند
 جهانجوی و مردم شناسان بُدند
منوچهرِ آرش سپهدارشان
 گه نام جستن نگهدارشان
نیز در ضمن همان جنگ و نامه افراسیاب به کیخسرو آمده است:
وگر چین و ماچین بگیری رواست
 به راهی بران رای دل کت هواست
خراسان و مکران همان پیش توست
 مرا شادمانی به کم بیش توست
بالاخره کیخسرو، در پایان عمر خود که ولایاتی را به سردارانش بخشیده، خراسان را به طوس بن نوذر بن منوچهر داده است
همی باش با کاویانی درفش
تو باشی سپهدار زرینه کفش
بدین سر ز گیتی خراسان تر است
وزین نامداران تن آسان تر است
پس از آن در داستان گشتاسپ و ارجاسب آمده است که اسفندیار در آغاز جانشینی پدر، خراسان را به برادر خود فرشیدورد داد.
پس از این تا زمان پادشاهی بهرام گور ساسانی از خراسان یادی در شاهنامه نشده است. اما در زمان بهرام آمده که وی حکومت خراسان را به برادر خود نرسی داد
به نرسی چنین گفت یک روز شاه/کز ایدر برو با نگین و کلاه/ خراسان ترا دادم آباد دار/دل زیر دستان ما شاد دار/ بدو گفت یزدان پناه تو باد/سر تخت، خورشید گاه تو باد/ به رفتن دو هفته درنگ آمدش/تن آسان خراسان به چنگ آمدش

«خراسان سالار» یا سرزمین خراسان ؟
انوشیروان هم در آغاز پادشاهی مملکتش را به چهار بهر تقسیم کرد که اولی آن ها خراسان، دومی قم و اصفهان و آذرآبادگان و ارمینیه و اردبیل و بوم گیل، سومی پارس واهواز و ... و چهارمی عراق تا مرز روم بود.
جهان را ببخشید بر چار بهر
 وز او نامزد کرد آباد شهر
 نخستین خراسان از او یاد کرد
 دل نامداران بدو شاد کرد
از تقسیم بندی فوق حدود خراسان در زمان ساسانیان معلوم می شود که شامل شرق ایران زمین از ری تا جیحون بوده است. انوشیروان باری هم شخصاً به خراسان رفته است و در زمان ساسانیان، خصوصاً انوشیروان و خسرو پرویز، یک یا دو سالار هم خراسان نام داشته اند. این نام در یک بیت از پادشاهی انوشیروان آمده اما هم خالقی و هم مسکو «خراسان»(نام شخص) آن بیت را اشتباهاً جا(اسم مکان) تلقی کرده اند آن بیت این است
دگر گفت کای با خرد گشته جفت
به میدان خراسان سالار گفت .....
جیحونی هم ذیل دو خراسان در هر دو داستان نوشین روان و پادشاهی خسرو پرویز، خراسان را شخص تلقی کرده و به معرفی او پرداخته است. این احتمال را هم داده که شاید هر دو خراسان یک تن بوده باشند. اما از ولایت خراسان در پادشاهی هرمزد نوشین روان به گونه ای ویژه یاد شده است. اول این که راوی داستان پادشاهی هرمزد پیری خراسانی بوده است و دیگر این که قهرمان اصلی آن داستان بهرام چوبینه اشکانی تبار است نکته آخر هم این است که جدال اصلی میان بهرام و هرمزد با مهاجمانی جدید به زعامت ساوه شاه و پسرش پرموده بر سر تصرف خراسان و دفاع از آن به منزله حساس ترین بخش ایران زمین رخ می دهد.

حفظ خراسان یا حفظ کشور ؟
در اوایل پادشاهی هرمزد آمده است که چون دشمنان از همه سو قصد یورش به ایران را داشتند هر مزد با دولتمدانش مشورت کرد. وزیرش گفت که مهم تر از همه حفظ خراسان از یورش ساوه شاه است.
 چنین گفت موبد که بودش وزیر/که ای شاه دانا و دانش پذیر/ سپاه خزر گر بیاید به جنگ/نیابند جنگی زمانی درنگ/ابا رومیان داستان ها زنیم/زبن پایه تازیان برکنیم/ترا ساوه شاه است نزدیک تر/و زو کار ما نیز تاریک تر/ ز راه خراسان بود رنج ما/که ویران کند کشور و گنج ما/سفر بهرام از بلخ به خراسان
چون بهرام پرموده، پسر ساوه شاه را شکست داد و میان او و هرمزد شاه اختلاف افتاد بهرام از بلخ قصد ری کرد ولی پیش از آن پهلوانی را به سالاری خراسان برگزید:
ز لشکر یکی پهلوان برگزید
که سالار بوم خراسان سزید
پراندیشه از بلخ شد سوی ری
به خرداد فرخنده در ماه دی
دو تا از نسخه های خالقی پس از بیت ۱۷۱۰ این بیت را افزوده دارند:
خوراسان بدو داد با لشکری
 نشابور با بلخ و مرو و هری
در این بیت دو نکته جالب توجه است؛ یکی املای خوراسان که به معنی غروب خورشید است و نه مشرق و خاستگاه آن و دیگری ذکر نام چهار شهر مهم خراسان چون اختلافات بهرام چوبینه با شاه ایران تا زمان خسرو پرویز، پسر هرمزد نیز ادامه یافته بیشتر یاد کردها از خراسان مربوط به همین اختلاف است.

ماجراهای شنیدنی،بهرام ،خسرو پرویز و ...
وقتی بهرام در خراسان از یارانش درباره این که با خسرو پرویز چه رفتاری داشته باشد مشورت می خواهد، آنها می گویند:
وگر بیم داری از خسرو به دل
پی از پارس و تیسفون برگسل
به شهر خراسان تن آسان بزی
 که آسانی و مهتری را سزی
در این بخش از پادشاهی خسرو پرویز یکی از سالاران بهرام، خراسان نام داشته که خالقی و مسکو نام وی را جداگانه و جزء اعلام تاریخی فهرست کرده اند. چون خسرو با حمایت قیصر روم در سورستان بر تخت نشست، خراسان را به دایی خود گستهم بخشید:
خراسان سراسر به گستهم داد
بفرمود تا نو کند رسم و داد
اما بعد از این که بهرام کشته شد خسرو گستهم را از خراسان فراخواند .آنگاه مانند زمان جدش انوشیروان مملکت خویش را به چهار بهر تقسیم کرد، که یکی از آن‌ها خراسان بود و سه دیگر عبارت بودند از الانان، مرز روم و زاولستان:
جهان را ببخشید بر چار بهر/یکا یک همه نامزد کرد شهر .../ ده و دو هزار دگر برگزید/زمردان جنگی، چنان چون سزید/به سوی خراسان فرستادشان/بسی پند و اندرزها دادشان/که از مرز هیتال تا مرز چین/نباید کسی پی نهد بر زمین

خراسان در زمان پادشاهی شیرویه
درزمان  پادشاهی کوتاه مدت شیرویه هم در یک بیت الحاقی از خراسان نام برده شده است. در زمان پادشاهی یزدگرد سوم ساسانی و حمله تازیان به ایران خراسان جزو قلمرو ساسانیان بود و شهرهای بلخ مرو نیشابور و ولایت طوس حکامی ویژه داشتند. بدین سبب چون شکست نهایی سپاه ساسانی از تازیان روی داد یزدگرد عزم رفتن به خراسان کرد. به روایت شاهنامه وی از بغداد به آمل و گرگان و شهر نیشابور همان روستای پُشت رفت و به کنارنگ طوس نامه نوشت و توضیح داد که چرا قصد خراسان کرده است. پس از آن هم به مرو رفت و ماهوی سوری که کنارنگ مرو بود با نیرنگ او را کشت و بعد بار چنین نام برده شده است هم مدعی شاهی خراسان شد. ضمن این وقایع از خراسان در پادشاهی یزدگرد چهار بار چنین نام برده شده است:
همان به که سوی خراسان شویم/ز پیگار دشمن تن آسان شویم/ز بغداد راه خراسان گرفت/همه رنج ها بر دل آسان گرفت/به سوی خراسان نهادیم روی/بر مرزبانان پرخاشجوی/چو بشنید بر تخت شاهی نشست/ به افسون خراسانش آمد به دست

تاریخ خراسان پس از مرگ یزد گرد
این که پس از مرگ یزدگرد و سقوط دولت ساسانی بر سر خراسان چه آمد تقریباً بر اکثر افراد آگاه به تاریخ ایران معلوم است. خلاصه آن که اعراب بلافاصله پس از قتل یزدگرد در آسیای زرق در جوار شهر مرو (به سال ۳۲ ق - مرو) تصرف خراسان را آغاز کردند و تا اواخر سده اول هجری آن را به اضافه خوارزم و ماوراء النهر از آن خود ساختند. آن‌ها ابتدا با مرکزیت بلخ و بعد مرو حکامی را برای اداره خراسان و ماوراء النهر می فرستادند، یا از خود مردم خراسان و ایران حاکمانی را برای آن‌جا انتخاب می کردند، تا این که به همت خراسانی‌ها و سرداری ابومسلم بنی امیه را در سال ۱۳۲ هجری برانداختند. اما بنی عباس، ابو مسلم را کشتند در نتیجه، شورش‌های پیاپی در خراسان در گرفت چندان که هارون الرشید ناگزیر شد به خراسان سفر کند. ولی این سفر با درگذشت او در طوس (شهر) نوقان( به سال ۱۹۳ ق) ناتمام ماند و فرزندش مأمون در مرو مدعی جانشینی پدر و خلافت شد کمی بعد هم به بغداد رفت و حکومت خراسان را به طاهریان و ماوراء النهر را به سامانیان سپرد. از آن پس خراسان زیر فرمانروایی صفاریان و سامانیان استقلال خود را بازیافت. اما در قرون بعد مورد طمع و حمله غزنویان و ترکان قراخانی و قراختایی نیز ترکمانان سلجوقی و غز و نهایتاً مغولان قرار گرفت و فراز و نشیب های فراوانی را سپری کرد. اینک دو ربع خراسان، هرات و بلخ جزو کشور افغانستان و یک ربع آن، مرو، جزو کشور ترکمنستان است، ربع چهارم آن، نیشابور، هم جزو ایران است که خود به سه استان خراسان شمالی، رضوی و جنوبی تقسیم شده است.

منبع: روزنامه خراسان