کتاب «شب مرشد کامل» از لحاظ تاریخی به زندگی و مالیخولیایِ سیاسیِ شاه عباس صفوی میپردازد. رمان از منظر داستانی برشی است از یک شبِ طاقتفرسا که شخصیت اصلی رمان یعنی «شاهعباس» در طول آن به لحظات و تصمیمهای دیوانهوار خود که بیشتر شامل حذف و ترور اطرافیان و مشاهیر جامعه است میپردازد.
آب سدها در بهار خشک می شوند / شیرین سازی آب دریا تنها راه فرار از خشکسالی !
آب سدها در بهار خشک می شوند / شیرین سازی آب دریا تنها راه فرار از خشکسالی !
نویسنده سعی میکند آخرین شب زندگی این پادشاه را با زبان خودِ آن شاه به تصویر بکشد و برخلاف هیبتِ قهرمانطورِ شاهعباس را که از سوی مورخین تحتعنوان «کبیر» از آن یاد میشود کنار زده و آن رویِ دیگرِ سکه، یعنی قساوتها و ترسهایی که او را مجبور به تنگترکردنِ دایره یارانش میکرده است به نمایش بگذارد؛ اخلاقیاتی که بیشتر او را به یک بیمار مالیخولیایی شبیه میکرده و مقدماتِ زوالِ سلسله صفویه را هم موجب شده است.
نکتهای که مورخان بهخاطر در اختیارنداشتن زبانی رواییتحلیلی که در طول تاریخ در خدمت پادشاهان بوده است و اجازه کنکاش و روشنگری را به آنها نمیداده تا از دیگر زوایای سقوط یک پادشاه عالمگیر بگویند؛ اما در اینجا در زبانی روایی که متعلق و خاص ادبیات داستانی است نویسنده توانسته تعارفات تاریخی و کلینگریهای خاص تاریخنوسی را کناری بگذارد و به جزئیاتی بپردازد که درواقع نوعی از حقایق موجود اما ذکرنشده در واقعیات تاریخی است؛ روایتی که حقایق نهفته در واقعیات تاریخی را دنبال میکند. به بیانی دیگر، بزرگترین خدمت یک داستان تاریخی به تاریخ نیز همین است: «همانا یافتن حقیقت بهمثابه ماهیت افراد و روایت آن کل حقیقی در قالب واقعیتی تخیلی بهمثابه هستیشناسانهاش که از بن و روح رویدادهای اتفاقافتاده در طول زمان به ما رسیده است.»
رمان «شب مرشد کامل» بهعنوان یک رمان تاریخی و توجهای که نویسنده به زمان رویدادها و چینش آنها میکند قابل توجه و تحسین است. مطالعات گسترده تاریخی و دقت در ثبت و ترتیب زمانی ذکر آنها که برای مورخین و پژوهشگران تاریخی نیز کاری سخت و دشوار است در این رمان اما بهخوبی رعایت شده و نویسنده با وسواسی مثالزدنی به ذکر و استفاده از آنها میپردازد. باتوجه به حجم زیاد و البته پراکنده منابع تاریخی در دوره صفویه میتوان زمینه پژوهشی و مطالعاتی صورتگرفته برای نوشتن این رمان را کاری بزرگ قلمداد کرد، کمااینکه نویسنده به اجبار قبل از هر نوشتنی مجبور بوده سالها به تحقیق و مطالعه بپردازد و بهمانند یک مورخ نکتهبهنکته تاریخ صفویه را مطالعه کند و سپس به سراغ مطالعه تحقیقی و روانشناختی و جامعهشناسی برود و در پایان اگر به نتیجه مطلوبی دست مییافته شروع به نگارش روایت داستانی خودش بکند. آنهم روایتی که دارای زبانی باشد که هرچند از دل تاریخ بیرون آمده اما برای خواننده داستان معاصریت خودش را حفظ کند تا همزادپنداری و گفتمانی که پایه شکلگیری روایت داستانی است در لایههای پنهان بین نویسنده و خواننده کتابش شکل بگیرد.
نکته قابل توجه رمان مبحث روایت متنی آن است که هم به لحاظ تکنیکی و ساخت رمان و هم به لحاظ متد شناخت و تمییزِ تاریخ داستانی در برابر داستانِ تاریخی قابل ذکر هستند. انتخاب زمان متنی که شامل یک شب از زندگی شخصیت اصلی داستان میشود و این امکان را به روایت میدهد که برای کاوش و پیداکردن روابط علت و معلولی از فرمهای متعددی چون خوابدیدن، اندیشیدن به خاطرات، تخیل و درددل بهره ببرد و روایت متنی خود را بسازد؛ روایتی که به دلیل ایجاد یک گفتمان درونی بین متن و خواننده تعریف داستانی به خود میگیرد. همچنان که برخوانندگان ادبیات داستانی روشن است هرگونه گفتمانی روایتی داستانی نیست و روایتی متنی که پرسشِ «حالا چه میشود؟» را در ذهن خوانندهاش ایجاد میکند منجر به ساخت یک روایت داستانی میگردد. فشردگی زمان روایت در ساختِ ساحتی از شخصیت اصلی رمان در این کتاب تبدیل به تکنیک اصلی نویسنده شده است؛ این ساختار باعث شده تا نویسنده به توصیف و رفتوبرگشتهای زیادی بپردازد که بهنوعی نسبت متناسبی بین حجم متن و زمان متنی به وجود آورده که منجر به «مکث توصیفی» شده و زمان خواندن را از زمان رویداد طولانیتر میکند و خواننده ناگزیر به گزینش و انتخاب برخی خردهروایتها میشود و به باقی متن بیتوجه میشود و تنها برای رسیدن به نقطهای که قرار است به پرسشِ «حالا چه میشود؟» پاسخی داده شود به خواندن روایت ادامه میدهد. اما در کنار آن توجه به کشمکشهای فیزیکی برای خواننده اولویت پیدا میکند که این خود باعث گونهای تناسب میشود.