.
به مناسبت ترجمه جدید از «تصویر دریان گری» اسکار وایلد
انتشار : 1403/01/27

 نادر شهریوری (صدقی)
سکار وایلد افسانه ای یونانی می گوید که زئوس خدای خدایان، نرگس را که گلی ارغوانی و نقره ای بود آفرید تا به یاری برادرش که عاشق پرسه فون بود بشتابد، زیرا روزی پرسه فون در چمن زار متوجه گلی بسیار زیبا شد که تا آن روز ندیده بود. گلبرگ های بسیاری از ریشه این گل جوانه زده بودند و عطری مطبوع داشت تا بدان حد که همه و بیشتر از همه خود نرگس مفتون و شیدای زیبایی تصویر خود شد. دریان گری به تصویر خود بر روی دیوار نگاه می کند، تصویر آنقدر زیباست که نمی تواند چشم از آن بردارد، غرق در شادی و سرور می شود، اما کمی بعد به خود می گوید زیبایی نمی تواند همیشگی باشد، کاش عکس این بود و من همیشه جوان می ماندم، «برای این جوانی ماندگار از هیچ چیز دریغ نمی داشتم و حاضر بودم روحم را هم بفروشم.»1 «تصویر دریان گری» اثر ماندگار اسکار وایلد (1900 -1854) به تابلو یا انگاره ای برمی گردد که بازیل هالوارد از چهره دریان گری می کشد تا او را که در اوج جوانی و زیبایی است به تصویری ماندگار بدل کند. بازیل که نقاشی چیره دست است کار خود را اگرچه با دقت و حوصله، اما به خوبی انجام می دهد تا بدان اندازه که دریان گری با دیدن تصویر خود شوک زده می شود؛ زیبایی تصویر هوش از سر دریان گری می رباید. او چون نرگس شیفته تصویر خود می شود، اما این تنها دریان گری نیست که تحت تاثیر تصویر قرار گرفته، لرد هنری که با نقاش آشنایی داشته و در جریان کار نقاش است نیز متاثر از زیبایی و آداب دانی دریان گری می شود، اما او شیطانی تر از آن است که پیرو دریان گری شود که بالعکس مرشدی است که دریان گری را به وسوسه ترغیب می کند. لرد هنری که شباهت به خویشاوند خود مفلیستولس* دارد می کوشد دریان گری را به لذت جویی و بهره بردن از تجسدهای لذت بخش ترغیب کند. مبادله با شیطان که کالای آن روح باشد، موضوعی مسبوق به سابقه است و حتی به هبوط آدمی از بهشت برمی گردد. روح طی زمان همچون تصویر دریان گری هر بار با وسوسه ای روبه رو بوده، وسوسه هایی که به شکل های تازه ای ظاهر می شدند. وسوسه ها بیشتر از درون آدمی سر برمی آورند و متاعی دنیوی ارائه می کنند که مطلوب خاص و عام باشد، مانند پول، لذت جنسی، قدرت، شهرت و افتخار و نظایر آن. اما وسوسه ها در عین حال پدیده های مجرد و منتزع از وقایع و اتفاقات اجتماعی و تاریخی پیرامون خود نیستند، آنها هرکدام به مقتضای زمانه خود پدیدار می شوند. در رمان «تصویر دریان گری» سه شخصیت نقش بازی می کنند: بازیل هالوارد به عنوان نقاش، لرد هنری مرد ثروتمند، اشراف منش و طبیعت گرا (ناتورالیسم) که می تواند دیگران را مجذوب ایده های لذت پرستانه خود کند و البته دریان گری، که بسیاری او را شخصیت اصلی رمان تصور می کنند .

در حالی که شخصیت اصلی نه دریان گری نه لرد هنری نه بازیل، بلکه تصویر دریان گری است که بر روی دیوار آویخته شده است. رابطه میان دریان گری و تصویر دریان گری، در حقیقت مرکز و تنش اصلی رمان است. تصویر به نوعی بازتاب رفتارهای دریان گری است و می توان آن را وجدان معذب دریان گری نیز به حساب آورد، زیرا تصویر بهتر از هرکس دیگر زندگی فریبکارانه و دورویی دریان گری را به او یادآوری می کند. این تصویر، تصویری است که در لحظه زندگی می کند و متناسب با اعمال دریان گری تغییر می کند. اعمال دریان گری، اعمالی زشت و خودخواهانه است و تصویر نیز که سمبل اعمال دریان گری است، هر بار زشت و زشت تر می شود تا بدان حد که دریان گری تحمل نمی کند که تصویر خود را که به آن زیبایی بود تا به این اندازه مخدوش ببیند.

از رمان «تصویر دریان گری» می توان برداشت های متفاوت کرد. حتی می توان آن را رمانی اخلاقی به مفهوم رایج آن در نظر گرفت، در این صورت تصویر را می توان معادل وجدانی تلقی کرد که بر اثر اعمال بد دریان گری زشت می شود. اما از بعد دیگر نیز می توان به آن نگریست؛ بعدی که به ایده های اسکار وایلد و زمانه ای که در آن می زیست، زمانه ای که معاصر نیچه بود، نزدیک تر است و ارتباط بیشتری پیدا می کند.** به نظر اسکار وایلد تصویر نماد لحظه است؛ لحظه ای که می تواند زیبا یا زشت باشد، لحظه ای فارغ از نوستالژی گذشته یا خواست رستاخیزی در آینده. در این شرایط لحظه به تصویری بدل می شود که به سایر امور اولویت پیدا می کند. «دنیایی که گذشته ها در آن از سهمی اندک یا نزدیک به هیچ برخوردارند. یا اگر به هر رو بقا و دوامی داشته باشند پایداری شان نه هرگز آگاهانه و نه از سر اجبار و نه از سر ندامت است، زیرا یادآوری گذشته، حتی اگر یادآوری شادی آور باشد تلخی خود را خواهد داشت و خاطره لذت نیز تهی از درد نخواهد بود».2

آنچه دریان گری را به ویرانی کامل می کشاند، همانا فرسوده شدن تصویر است. او که شیفته خود بود چنین تصویر هولناکی را برنمی تابید، تصویری که گرچه آشکارا محتوی اعمالی بود که دریان گری انجام داده بود اما چون به سطح آمده بود از محتوی تهی شده بود. اسکار وایلد در «تصویر دریان گری» مرز میان فرم با محتوا را از میان برمی دارد و همه چیز را به تصویر و یا همان فرم در ادبیات و به طور کلی هنر معطوف می دارد. در آخر داستان، دریان گری تصمیم می گیرد تصویر را که بیانگر درون اوست نابود کند. او با خود می اندیشد اگر تصویر از بین برود من آزاد می شوم، پس با کارد به تصویر حمله می کند و آن را به زیر می کشد. فریادی از درون اتاق بلند می شود، پیشخدمت ها صدای افتادن شیئی را می شنوند، با عجله وارد اتاق دریان گری می شوند و با تعجب مشاهده می کنند که دریان گری بر زمین افتاده و کاردی در قلبش نشسته، سپس به تصویر می نگرند و برخلاف قبل، تصویر دریان گری را زیبا و جوان مشاهده می کنند که در جای همیشگی اش بر روی دیوار قرار دارد و تصویر با تعجب به پیشخدمت ها نگاه می کند و متعجب از آن است که چرا آنها متعجب اند. «تصویر» هیچ تصوری از گذشته و از آینده ندارد؛ او همچون اسکار وایلد در لحظه زندگی می کند.