حیدر کاسبی
مفهوم «آرامش» برای هر فردی تعریف خاص خودش را دارد.یک انسان در گوشه ای از این کره خاکی ممکن است در بهترین شرایط ممکن هم دچار سردرگمی باشد و هیچ چیز زندگی اش سر جای خودش نباشد ، همین انسان در شرایطی دیگر می تواند در اوج تهیدستی احساس رهایی کرده و شاد باشد.
حافظ در یکی از غزلهایش می گوید: درویش را نباشد ، برگ سرای سلطان/ ماییم و کهنه دلقی ، کاتش در آن توان زد». در نقطه مقابل اما سعدی انسان دیگری را به تصویر می کشد که کاملا متفاوت است : «چشم تنگ مرد دنیا دوست را / یا قناعت پر کند یا خاک گور»درباره « آرامش » در حوزه روانشناسی به شکلی تخصصی کتابهای بسیاری نگارش شده و مخاطبان زیادی هم جذب آنها شده اند، اما در حوزه ادبیات که « آرامش» تعریفی کاملا نسبی دارد کمتر به شکل مستقیم به این مفهوم پرداخته شده است و بیشتر با ایما و اشاره و غیر مستقیم به آن میانبر زدهاند.
زندگی در دنیای شبیه سازی شده!
« هرمان هسه» کتابی دارد به اسم «خوشبختیهای کوچک» که در آن می گوید زندگی مجموعه ای از همین خوشحالی ها و شادی های کوچک است که انسانها زیاد آنها را جدی نمی گیرند، او می گوید حتما نباید منتظر یک خوشبختی بزرگ در زندگی بود بلکه باید از همین خوشبختی های به ظاهر کوچک مثل قدم زدم در پارک و هوای آزاد لذت برد و به آرامش رسید. یکی از کتابهایی که در ادبیات به شکلی غیر مستقیم به مفهوم آرامش پرداخته است آن هم با چاشنی پررنگ خیال، کتاب «دریای آرامش» نوشته «جان مندل» است.نام کتاب شاید ذهن را به سمت داستانهای عامه پسند ببرد، چون نویسنده اصلا عنوان شاعرانه یا دست کم ادیبانهای را برای کتابش انتخاب نکرده است، اما اصلا اینگونه نیست. در توصیف این کتاب گفته اند که یک کتاب به اصطلاح پساآخرالزمانی است: «با خودم گفتم ما در یک شبیه سازی زندگی می کنیم و این را در ذهنم آزمایش کردم، اما همچنان بعید به نظر می رسید، چون می توانستم عطر گلهایی را حس کنم که زنی در صندلی کناری با احتیاط و دودستی گرفته بود ، گرسنه بودم ، اما آیا باید باور می کردم که این احساس گرسنگی هم یک شبیه سازی است؟»
خلاصه داستان این است که چهار نفر در چهار زمان و چهار مکان مختلف اتفاق های مشابهی را از سر می گذرانند که در یک نقطه و یک لحظه زندگی شأن با هم تلاقی پیدا می کند. داستانی با چنین درونمایه ای معلوم است که تا چه میزان می تواند جذاب باشد، آن هم برای انسان روزمره ای که برای نزدیک شدن به سر سوزنی آرامش به هر چیز فانتزی و هر چیز انتزاعی پناه می برد تا از روزمرگی فاصله گرفته و به جهان بینی و نگرشش گستره وسیع تری بدهد.
غلبه «خیال» بر عناصر دیگر
تخیل جزئی از ادبیات است و خیال یکی از عناصر داستان که می تواند چاشنی شود با سایر عناصر و یک رمان قابل توجه را خلق کند.در برخی داستانها اما عنصر خیال آنقدر پررنگ تر از سایر عناصر به کار می رود که داستان در ژانر تخیلی قرار می گیرد مثل همین کتاب «دریای آرامش» که مناسب مخاطبان داستانهای تخیلی است.