.
نگاهی به کتاب «قسمت عمیق قسمت کم عمق» سلمان نظافت یزدی
انتشار : 1403/02/11

حیدر کاسبی

«اگر کلمه نبود / باران نمی‌آمد / رنگین کمان معنایی نداشت / و ما / بی هیچ اسمی دفن می‌شدیم».
قداست کلمه در این شعر سلمان نظافت به وضوح قابل مشاهده است و می‌شود فهمید شاعر تا چه میزان برای کلمه اعتبار قائل است. برای همین هم هست که به گونه‌ای کلمه‌ها را در شعر می‌چیند که از سطرها بیرون نزنند:
«همیشه/ روی اسب‌های بازنده شرط بسته‌ام/ هیچ کس نمی‌داند/ وقتی اسبی زمین می‌خورد / به کجای آسمان خیره می‌شود»
شاعر بدون هیچ حرف اضافه‌ای شعر را به پایان رسانده، طوری که هم ورودی شعر غافلگیر کننده است، هم پایان متفاوتی دارد. بیهوده نیست که سعدی در کتاب گلستان یک باب را به فواید خاموشی اختصاص داده و در آن تا می‌تواند مخاطبانش را به کم گفتن و زیاد اندیشیدن دعوت کرده است. شاعر امروز هم به خوبی این مسئله را درک کرده است که هر کلمه‌ای باید درست و بجا در شعر استفاده شود، از همین روست که آن را به گلی تشبیه می‌کند: «کلمه / اگر درست و به موقع استفاده شود / شعر را خوشبو می‌کند»*

استخدام درست حروف ربط
سلمان نظافت در کتاب «قسمت عمیق، قسمت کم عمق» در بیشتر شعرها وسواس ویژه‌ای در به کارگیری کلمات دارد طوری که حتی یک کلمه ربط «و» و « که » هم یا نباید بیایند یا اگر می‌آیند در حد و اندازه‌های خودشان باید نقش اول را بازی کنند:
«شهر به شهر در خاموشی گذشتم / که قمار چیزی برایم نگذاشته بود / اسب را به طمع انگشتری باختم / دل را به هوس چراغی / و دندان‌هایش را به عادت قمار / اما / دستانم برای آغوشت بی قرارند»
دو کلمه « و » و « که » دقیقاً همان نقشی که باید را در شعر ایفا می‌کنند و در شعری با شش سطر بی آن که نیاز ببیند هیچ سطری را با کلمه ربط به سطر دیگری وصل نکرده و یک نفس شعر را تمام می‌کند:
«آخرین کلمه را گفت / دیگر گنجشک‌ها به ایوان برنگشتند/ من از دوچرخه افتادم / پدربزرگ از صندلی چوبی /همه به عکس‌های کهنه هجوم آوردند /مثل درختانی که به ریشه دلخوش اند در پاییز»
این البته به آن معنا نیست که همه شعرهای کتاب کوتاه باشند، در بعضی صفحه‌ها شاهد شعرهایی نسبتاً بلند هم هستیم و سلمان در سطرهایی از کتاب، انگار دردهای عمیق‌تری را می‌خواهد به تصویر بکشد و برای آنها نیاز به استفاده از واژگان بیشتری دارد:
«این را حالا این‌جا می گویم / آخرش / و نامش را می‌گذارم اعتراف: / من گاهی خودم را شتر صدا می‌زنم / در آیینه به قوز پشتم خیره می‌شوم/ و به میرزا محمد فکر می‌کنم / میرزا از یزد آمده بود با قابی از بادگیرها / من در کوی امیر، موش‌ها را آتش زدم / ... من و خون گرمم تمام جاده را پر می‌کنیم /یک نفر می‌آید /چهار لیتری آب را در لبهای درشتم فرو می‌کند / ...»

چرا کسی برای تاکسی شعر عاشقانه‌ای نمی‌گوید؟
در «قسمت عمیق، قسمت کم عمق» شاعر از شعار دادن و کلیشه‌های معمول در ادبیات خسته است و می‌خواهد به ساده‌ترین شکل ممکن و با استفاده از روزمره‌ترین کلمه‌ها شعر بسازد:
«من در میانه این شعر، سطری را در آغوش گرفته‌ام / اگر صدای مته‌ها / صدای دریل‌ها / صدای آن هیلتی لکنته/ صدای اتوبوس‌ها قطع شود / به ذهن شاعر می‌روم / نام مقدس معشوقه را می‌دزدم/ و در متنی فراموش شده پنهان می‌شوم»
در جای دیگری می‌گوید:« چرا کسی برای تاکسی شعر عاشقانه‌ای نمی‌گوید / یا عشق را به سرماخوردگی تشبیه نمی‌کند / سایه‌ها کجای زندگی به ما نزدیک می‌شوند؟»
«قسمت عمیق، قسمت کم عمق ». چهارمین کتاب سلمان نظافت است که تابستان ۹۹ نشر نگاه تهران آن را منتشر کرده است.