.
نگاهی به گورهای بی‌سنگ نوشته بنفشه رحمانی
انتشار : 1403/02/22

نرگس کیانی

بنفشه رحمانی، نویسنده «گورهای بی‌سنگ» تجربه‌ای دست اول از مواجهه با نازایی دارد، همچنین از رودررویی با هزاران‌بار امید بستن و ناامید شدن. تجربه‌ای که سرانجام به نگارش «نُه جستار درباره‌ی نازایی» متقاعدش کرده و حاصل کار در فهرستی متشکل از جستارهای «لیاقت»، «فقدان»، «رقابت»، «کار»، «درد»، «جاودانگی»، «خانه»، «طبیعت» و «امید» در ۱۳۱ صفحه با نام «گورهای بی‌سنگ» توسط نشر چشمه چاپ شده است.

در تعریف پزشکی اگر بعد از یک‌سال رابطه محافظت‌نشده بارداری اتفاق نیفتد، مشکل نازایی وجود دارد. این علمی‌ترین تعریفی است که می‌توان از مسئله راوی «گورهای بی‌سنگ» داد؛ نُه جستار درباره‌ی «نازایی» از زبان نویسنده‌ای که تجربه‌ای دست‌اول از موضوع دارد. تجربه‌ای دست اول از مواجهه با لوله‌های فالوپ مسدود که به اسپرم‌ها اجازه نمی‌دهند راهی به سوی تخمک‌های آماده پیدا کنند، بماند که اسپرم‌‌ها هم با وجود تعداد زیاد و قابل‌قبول، جهش و حرکت کافی ندارند و اگر هم راهی در فالوپ برای عبور وجود داشت اسپرم‌ها، سربازهای خسته‌ای بودند که حوصله‌ی پیش‌روی نداشتند.

بنفشه رحمانی، نویسنده «گورهای بی‌سنگ» تجربه‌ای دست اول از مواجهه با این موضوع دارد، همچنین از رودررویی با هزاران‌بار امید بستن و ناامید شدن. تجربه‌ای که سرانجام به نگارش «نُه جستار درباره‌ی نازایی» متقاعدش کرده و حاصل کار در فهرستی متشکل از جستارهای «لیاقت»، «فقدان»، «رقابت»، «کار»، «درد»، «جاودانگی»، «خانه»، «طبیعت» و «امید» در ۱۳۱ صفحه با نام «گورهای بی‌سنگ» توسط نشر چشمه چاپ شده است.

«گورهای بی‌سنگ» نام خود را از «سنگی بر گوری» جلال آل‌احمد برگرفته و آن‌طور که نویسنده در مقدمه اثرش می‌گوید، تاثیری که از این خودزندگی‌نامه‌نوشتِ آل‌آحمد گرفته است. کتابی که در آن ناباروری جلال آل‌احمد و سیمین دانشور به شیوه‌ای اعتراف‌گونه از زبان آل‌احمد روایت می‌شود. نویسنده «گورهای بی‌سنگ» با پرسش‌هایی از این دست مواجه است که چه چیزی انسان را وامی‌دارد تا از نقص‌ها و ناکامی‌هایش بنویسد؟ چه رازی در افشاگری هست که مردی در موقعیت آل‌احمد آن را انتخاب می‌کند؟ زندگی ما بعد از اعتراف چگونه می‌شود؟ آیا آرام‌تر می‌شویم یا عصبانی‌تر؟ یافتن پاسخی برای این پرسش‌ها و آن‌طور که رحمانی اشاره می‌کند تشویق محمد طلوعی به نوشتن، موجب خلق «نُه جستار درباره‌ی نازایی» می‌شود تا نویسنده از تجربه دست‌اولش در مسیر تلاش برای بچه‌دارشدن بنویسد. نوشتنی که خودش می‌گوید، برایش شبیه به جنگ بود. جنگ با خاطراتی که سعی می‌کرد فراموش‌شان کند و ضعف‌‌‌هایی که ترجیح می‌داد انکارشان کند. هرچند به این نتیجه رساندش که شاید نوشتن تنها کاری باشد که از رنج‌ها، وحشت‌ها و شکست‌های ما تغذیه می‌کند و بزرگ می‌شود و حتی دردهایمان را شفا می‌دهد.

بنفشه رحمانی در «گورهای بی‌سنگ»، ما را در سفری با خود همراه می‌کند که در آن گاهی مسیرمان به اتاق‌های سرد معاینه در مطب‌های زنان‌وزایمان می‌افتد و گاهی سر از شیرخوارگاهی درمی‌آوریم که در آن کودکانی منتظرند تا کسی آن‌ها را به سرپرستی قبول کند. ما در این کتاب شاهد تلاش‌های زنی هستیم که گویی بدون داشتن فرزند، خود را کامل نمی‌داند و در تلاش برای پذیرش این موضوع مجبور است پاسخ‌های شخصی خود را برای سوالاتش از خود جست‌وجو کند: اینکه چرا «او» باید جزو کسانی باشد که می‌خواهند بچه‌دار شوند و نمی‌توانند؟ آیا بدون بچه هم می‌تواند احساس خوشبتی کند؟ پس با این فکر که کسی نیست تا رویایش را ادامه دهد چه کند؟ و با این وحشت که اگر بمیرد و فرزندی نداشته باشد در یاد و خاطره چه کسی به زندگی ادامه خواهد داد؟ «گورهای بی‌سنگ» در کنار اینکه تلاشی‌ است برای یافتن پاسخ این سوالات، به دانشنامه کوچکی از روش‌های درمان نازایی و بیم‌و‌امیدهای ناشی از شکست‌های هرباره‌ هم می‌ماند و بنفشه رحمانی در این مسیر مشابه یک نویسنده بی‌طرف با وظیفه مطالعه وضع بشر با تکیه بر جزئیات‌نگاری مستند پیش می‌رود و تصویری دقیق می‌سازد.

در کنار این‌ها «گورهای بی‌سنگ» بر پای دایره لغات‌ خاص خود ساخته می‌شود؛ زبانی مخفی، زبانی مختص به سیاره نازایی. جایی که در آن وقتی کسی می‌‌گوید «سارو»‌ست، نمی‌پرسند سارو چیست؟ اصطلاحی که از عبارت انگلیسی surrogate mother یعنی مادر جایگزین آمده و به‌معنای زنی است که رحمش را برای ۹ ماه به زوج دیگری اجاره می‌دهد. سنِ سارو نباید بالای ۳۵ سال باشد و لازم است سابقه حداقل یک‌بار زایمان موفق داشته باشد. دونرها اما که نام‌‌شان از اصطلاح donor egg به‌معنای اهداکننده تخمک آمده به جای اجاره‌دادن رحم‌شان، تخمک اهدا می‌کنند. کسی که قصد اهدای تخمک دارد، نمی‌تواند دختر مجرد باشد ولی بیوه یا مطلقه بودن مشکلی ندارد. لیدرها هم کسانی هستند که واسطه میان ساروها و دونرها با زوج‌های نابارور و سبب‌ساز آشنایی‌شان می‌شوند.

بنفشه رحمانی که در میانه‌های کتاب می‌نویسد از جایی به بعد دیگر موضوع بچه نیست، موضوع آن همه وقت و انرژی و هزینه است، برنده‌شدن در مسابقه‌ای است که سال‌هاست در آنی و نمی‌خواهی بازنده شوی در پایان با خود به صلح می‌رسد و نتیجه‌اش می‌شود اینکه می‌‌گوید تا وقتی امید هنوز هست ادامه می‌دهد. او امید را به ماتروشکاهای روسی تشبیه می‌کند؛ عروسک‌های چوبی درون‌تهی که در هم لانه کرده‌اند و هر بار یکی‌ دیگر از دل قبلی بیرون می‌آید ولی کوچک‌تر می‌شود. نمی‌دانی چند تای دیگر مانده و چقدر کوچک‌تر خواهد شد، ولی تا وقتی هنوز هست ادامه می‌دهی.