.
کاوه میرعباسی: پل استر در قواره‌ نوبل ادبیات نبود
انتشار : 1403/02/22

هادی حسینی‌نژاد 

چندی پیش خبر درگذشت پل بنجامین استر، رمان‌نویس، فیلمنامه‌نویس، شاعر و مترجم آمریکایی در 77 سالگی، به تیتر یک رسانه‌های بین‌المللی تبدیل شد. او یکی از پرمخاطب‌ترین نویسندگان در عصر حاضر بود که با آثار پست‌مدرنیستی خود، نظر بسیاری از علاقه‌مندان به ادبیات داستانی را در جهان به خود جلب کرد. او همچنین نزد مخاطبان ایرانی محبوبیت فراوانی داشت؛ آنقدر که تقریبا تمام آثار او به زبان فارسی ترجمه و منتشر شده است. به این دلیل و با هدف پرداختن به زوایای مختلف آثار پل استر، دقایقی را با کاوه میرعباسی، مترجم و نویسنده نام‌آشنا که مطالعه آثار پلیسی از علاقه‌مندی‌های دیرینه‌ او به‌شمار می‌آید، هم‌صحبت شدیم. او استر را نویسنده‌ای بزرگ و پرفروغ در ژانر پست‌مدرن می‌داند که با درنوردیدن مرز داستان و فراداستان، به محبوبیت جهانی دست‌یافت اما با این‌همه، در قد و قواره‌های جایزه نوبل نبود:

پل استر، نویسنده فقید آمریکایی یکی از چهره‌های سرشناس ادبیات جهان به‌شمار می‌آید که مخاطبان فراوانی؛ از جمله در ایران داشت. نظر شما درباره آثار و جایگاه ادبی او چیست؟

شناخت من از پل استر، به خواندن بخشی از کتاب‌ها او معطوف است، اما در همین حد می‌توانم بگویم که قطعا از نویسندگان برجسته و از مهم‌ترین نویسندگان پست‌مدرن آمریکا بود. هرچند برخلاف گروهی که استر را نویسنده‌ای تراز اول می‌دانستند، همیشه منتقدانی نیز وجود داشتند که به شدت با این نظر مخالفت می‌کردند. ولی به‌هر روی نمی‌شود از محبوبیت گسترده‌ او در جهان، خصوصا در اروپا غافل شد؛ تاجایی که او را سوپر استار ادبیات داستانی می‌دانند و البته فکر می‌کنم جذابیت ظاهری او نیز در این ماجرا بی‌تاثیر نبوده است. این موضوع را هم نباید از قلم انداخت که پل استر، شخصیتی چندوجهی بود و علاوه بر نویسندگی، در سرودن شعر و نوشتن فیلمنامه‌نیز تجربیات قابل توجهی داشت. او همچنین مترجم بود و در جوانی آثار نویسندگان فرانسوی را به انگلیسی ترجمه کرد؛ ازجمله آثار ژان‌پل سارتر. هارولد بلوم، منتقد مشهور و برجسته درباره پل استر می‌گفت؛ من هروقت آثارش را می‌خوانم، تصور می‌کنم که با یک نویسنده‌ فرانسوی روبه‌رو هستم که به زبان انگلیسی می‌نویسد. اما استر هیچ وقت تاثیرپذیری از چهره‌های سرشناس فرانسوی همچون دریدا و لاکان و... را نپذیرفت و خود را متاثر از نویسندگانی چون ساموئل بکت، بورخس، کافکا و... می‌دانست. واقعیت هم این است که داستان‌های او حال و هوایی کافکایی دارند. به هر جهت استر نویسنده بزرگی بود و درگذشت او، ضایعه‌ قابل توجهی برای ادبیات جهان.

سه‌گانه مشهور «نیویورک» سهم بسزایی در به ‌شهرت رسیدن استر داشت. درباره این مجموعه چه نظری دارید؟
من نیز این نویسنده را به واسطه تریولوژی نیویورک شناختم؛ سه‌گانه‌ مشهوری که از سه رمان کوتاه «شهر شیشه‌ای»، «اشباح»، و «اتاق دربسته» تشکیل می‌شود. این آثار که اولین‌بار به صورت مجزا در دهه هشتاد میلادی به چاپ رسید و در ادامه به صورت پیوسته و در یک مجلد منتشر شد؛ ظاهرا رمان‌هایی پلیسی‌اند؛ ولی از آن دست رمان‌هایی که من به آن‌ها می‌گویم «پلیسیِ کاذب.» این قبیل رمان‌ها که آثار فردریش دورنمات (نویسنده مشهور سوئیسی) نیز از آن جمله‌ است، روایت‌های پلیسی را محمل و دستاویزی برای طرح مسائل دیگر قرار می‌دهند. براین اساس سه‌گانه نیویورک، قرابتی با رمان‌های رایجِ خشن پلیسی آمریکا که توسط نویسندگانی نظیر ریموند چندلر یا دشیل هَمِت که در آن طبع‌آزمایی کردند و به نوعی بنیانگذار آن بودند، ندارد. استر مشخصا روایت‌های پلیسی خود را دستاویزی برای طرح مسائل و موضوعات هستی‌شناسانه و هویت‌گرایانه قرار می‌دهد و در آن‌ها، خبری از معمایی‌نویسی‌های مرسوم یا رمزگشایی‌ نیست. در عین حال می‌توان گفت آثار او، به‌نوعی «فراداستان» به‌‌شمار می‌آیند.

منظورتان از فراداستان چیست و این تعریف، چه نمودی در آثار پل استر دارد؟
فراداستان معمولا به روایت‌هایی اتلاق می‌شود که درباره داستان‌ نوشتن باشند. کمااینکه در اولین بخش از سه‌گانه نیویورک یعنی شهر شیشه‌ای، با نویسنده‌ای مواجه‌ایم که کارآگاه شده و در ادامه فردی با او تماس می‌گیرد و از او می‌پرسد؛ آیا آنجا آژانس پلیسی پل استر است؟ این‌گونه است که پل استرِ کارآگاه، کاوش در پرونده‌ای را آغاز می‌کند و... در رمان اشباح نیز که اسم تمام شخصیت‌ها، اسم رنگ‌های مختلف است نیز با موقعیت‌های جالبی مواجه هستیم که مثلا آقای «سیاه» از طرف آقای «سفید» مامور می‌شود که درباره آقای «سبز» که در خیابان «نارنجی» پژوهش کند... و در عین حال آقای سیاه، متوجه می‌شود که خود موضوع کاوشگری دیگری است که از سوی شخص دیگری انجام می‌شود. در ادامه شرایط به‌گونه‌ای رقم می‌خورد که معلوم نیست کدامیک در واقع درحال کاوش‌ کردن درباره دیگری است؛ یعنی پرسوناژ اصلی در روند داستان، تدریجاً هویت و چیستی خود را از دست می‌دهد.

سومین بخش از این سه‌گانه که اتاق دربسته نام دارد نیز - که عنوانش به یکی از گونه‌های فرعی مرسوم در ادبیات جنایی پلیسی که در آن معمولا قتل در یک اتاق دربسته اتفاق می‌افتد و... طعنه می‌زند- شخصی با قهرمان داستان تماس می‌گیرد و به او می‌گوید نویسنده‌ای که خود را یکی از دوستان تو معرفی کرده، پیش از مرگ وصیت کرده که آثارش را به تو بسپاریم. قهرمان داستان نیز به انتشار داستان‌ها مبادرت می‌ورزد. او از قبل این کار به شهرت می‌رسد و رفته رفته خود را به جای آن نویسنده، جا می‌زند، حتی وارد خانواده او می‌شود و با آن‌ها زندگی می‌کند اما به یک‌باره معلوم می‌شود نویسنده واقعی، نمرده است و باقی قضایا.

استر در به‌کارگیری شخصیت نویسنده در آثار خود شگرد داشت؛ نویسندگانی که بعضا خود او بودند. مثلا در رمان «سفر در اتاق تحریر» با شخصیتی مواجهیم که به دلیل فراموشی، هر روز باید یک روایت نیمه‌کاره را به عنوان عقوبت گناه، تکمیل کند. یا در رمان «مرد در تاریکی» مشخصا با شخصیتی مواجهیم که در ذهن خود، جهانی موازی را روایت می‌کند (رقم می‌زند).

بله؛ حضور نویسنده در داستان، یکی از ترفندهای رایج نویسندگان پست‌مدرن است و این اتفاق –همان‌طور که گفتم- در ارتباط با خلق‌ «فراداستان» یا متافیکشن رخ می‌دهد. در سینما هم متافیلم، به فیلم‌هایی اتلاق می‌شود که درباره فیلم‌ و سینما هستند. این کارکرد در آثار پست‌مدرن‌ها پررنگ است و پل استر نیز از این قاعده مستثنی نبوده، به‌گونه‌ای که –چنانچه اشاره کردید- در آثارش مکررا به روند خلاقیت و خلق اثر داستانی پرداخته می‌شود.

نظرتان درباره فعالیت‌ها‌ و جهت‌گیری‌های سیاسی- اجتماعی پل استر چیست؟
اتفاقا اخیرا عکسی از استر در 21 سالگی‌اش دیدم که تظاهرات دانشجویی حضور شرکت داشته و دستگیر شده است. همین که او کتابی از سارتر درباره ادبیات متعهد را ترجمه کرده، نشان می‌دهد که حداقل در دوره‌ای به ادبیات متعهد پایبند بوده است. از این گذشته؛ استر از نویسندگانی بود که ابدا به مسائل اجتماعی و سیاسی آمریکا و جهان بی‌تفاوت نبود و این تعهد را تا سال‌های پایانی عمر خود دنبال کرد.

تقریبا تمام آثار استر به فارسی ترجمه شده است. فکر می‌کنید او چرا در ایران این‌قدر محبوب بود؟ آن‌قدر که نشر افق امتیاز انتشار تمامی آثار او را خرید.
ببینید؛ رمان‌های استر بسیار خوش‌خوان هستند، کشش داستانی بالایی دارند و حوصله مخاطب را سرنمی‌برند. خواندن آثار برخی نویسندگان، سخت است به صبر و حوصله نیاز دارد اما استر از جمله نویسندگانی است که عموم مخاطبان را با خود همراه می‌کند. این درحالی است که روایت‌های داستانی او از شکل روایت‌های متعارف نیست و برخلاف بسیاری آثار، فرجام مشخصی ندارند و به پایان‌بند‌ی‌هایی نیمه‌تمام می‌انجامند. این توانمندی تنها نزد برخی نویسندگان وجود دارد و علاوه‌براین، آثار استر از نثر ساده‌ای برخوردار است و جمله‌‌بندی‌های طول و درازی ندارند. هرچند این سادگی به‌معنای آن نیست که آثار او از مفاهیم پیچیده خالی‌اند و همه مخاطبان می‌توانند تمام پیچیدگی‌های موجود در آثارش را درک کنند؛ بلکه هرکسی از ظن خود با کتاب‌های این نویسنده همراه می‌شود و می‌تواند با آن‌ها ارتباط برقرار کند. به‌هرحال این ویژگی‌ها باعث شده که او در ایران نیز نویسنده خوش‌اقبالی باشد و مخاطبان فارسی‌زبان ارتباط خوبی با آثار او بگیرند. ناگفته نماند که ازجمله نویسندگانی بود که برای دادن حق انتشار آثارش، چندان سختگیری نمی‌کرد.

در سال‌های اخیر، چندباری نام استر به‌عنوان نویسنده‌ای که شانس دریافت جایزه نوبل را دارد، مطرح ‌شد؛ اتفاقی که هرگز رخ نداد. شما چنین احتمالی را می‌دادید؟
نه. به نظر من استر نویسنده خوبی بود؛ اما شخصا او را در قواره‌ نوبل ادبیات نمی‌بینم. هرچند اگر تمام آثارش را خوانده بودن، قطعا می‌توانستم دقیق‌تر جواب بدهم.

هیچ‌وقت تصمیم نگرفتید که آثار استر را ترجمه کنید؟
اتفاقا از آنجا که علاقه زیادی به ادبیات پلیسی دارم، 25 سال پیش قصد داشتم سه‌گانه او را ترجمه کنم اما مترجم دیگری پیش‌دستی کرد و من دیگر پیگیر ترجمه آثار او نشدم. از چند وقت پیش هم آخرین رمان او یعنی «4321» را تهیه کرده‌‌ام، اما هنوز فرصت نکرده‌ام آن را بخوانم.