.
انتشار رمان «مردی در دوردست» نوشته کاترین پانکول
انتشار : 1403/03/27

 اسدالله امرایی

رمان «مردی در دوردست» نوشته کاترین پانکول با ترجمه فرزانه فری توسط انتشارات ققنوس منتشر و راهی بازار نشر شد. قهرمان داستان دختری به نام کی است، کتاب فروش جوانی که در شهرستان کوچکی در فرانسه زندگی می کند. او که عاشق کتاب و ادبیات است، روزی نامه ای عجیب از سوی مردی ناشناس به نام جاناتان دریافت می کند؛ مردی امریکایی که درخواست پیدا کردن چند کتاب کمیاب را دارد. ارتباط این دو نفر ابتدا از طریق نامه هایی درباره کتاب آغاز می شود، اما به تدریج رنگ و بویی عاشقانه به خود می گیرد. «رازتان را نگه دارید. من هم راز خودم را نگه می دارم. پیرزن و کشیش در کتابخانه دیگران را به یادبیاورید. رازها برای این نیستند که با غریبه ها ردوبدل شوند. آن زن به خاطر این کار مرد. من از شما چه می دانم؟ آن وقت شما می خواهید زندگی تان را برای من تعریف کنید! نه ممنون جاناتان! بیایید محتاطانه به کتاب ها بچسبیم. خیلی از کتاب های باشکوه دیگری هستند که به احساسات آسیبی نمی رسانند. ما را به خواب و خیال می برند یا دردهای ملایم تر و سبک تری در جان ما می ریزند. کتاب های بسیاری که وادارمان می کنند به دور از چراهای مان بلندپروازی کنیم.» کاترین پانکول مولف این کتاب، نویسنده و روزنامه نگار فرانسوی سال 1954 در مغرب به دنیا آمده.

رمان«مردی در دوردست» داستان دختر جوانی به نام کی است که اتفاقات عجیبی برایش رخ می دهد و به فردی ناشناس که تابه حال او را ندیده علاقه مند می شود. کی، فرد ناشناس را ندیده اما گویی او را از قدیم می شناسد.

«تصور کنید من در تراس رستوران، پشت یک میز نشسته ام و آرام آرام می نویسم. به صورت زنده می نویسم!

صاحب رستوران همین الان قهوه (یک فنجان بزرگ داغ!)، نان کره ای و یک لیوان آب گذاشت و صورتحساب. گفتم ممنون. چانه و دماغم را خاراندم (به خاطر نمک دریا، پوستم خیلی حساس شده است. در همه چیز شاهزاده خانم نخودی هستم!)، یکی از نان های کره ای را برداشتم، در قهوه خیس کردم و بینی ام را در کتاب فرو بردم.

«به هر حال، هرمانگارد شایسته نام کارولنژی خود بود. او مغرور بود؛ مغرور و لطیف، ترکیبی سمی.»

و ادامه می دهم...

فعلا جاناتان!

کتاب را بلعیدم جاناتان...

قهوه پشت قهوه نوشیدم و در همان حال در شوق و شور بی اندازه ولینی، مارینی و هرمانگارد غوطه ور شدم. خورشید از بالای سقف های تخته سنگی روستا طلوع می کرد. میزهای دور من خالی و سپس پر می شدند. مشتری ها می آمدند تا روی اسب ها شرط ببندند.» مترجم کتاب خانم فرزانه فری است که زبان فرانسه هم تدریس می کند. مدرک کارشناسی و کارشناسی ارشد مترجمی زبان فرانسه از دانشگاه الزهرا است.