علی غزالیفر
«و من سخت این طایفهی صوفیه را انکار میکردم، تا آنجا که بر ایشان لعن میفرستادم و در کتابها و آثارم نیز این لعنها را مینوشتم و حتی در این انکار احساس غرور میکردم. ولی حواسم با آنچه در این سالها احساس کردم موافق نبود. پس چون این انکار به درازا کشید و دارویی بر دفع آن نیافتم، به معالجه روی آوردم و به نزد طبیبان رفتم، چه گمان میکردم که از غلبهی سودا بدین حال افتادهام. پس این حال در من فزونی میگرفت تا آنکه گاه در اعلی علیین سیر میکردم و گاه به اسفل السافلین فرو میرفتم و گاه به عوالم ملکوت و جبروت فرا میرفتم... پس از سخنان عرفا و احوال اولیا پیروی کردم و دریافتم که احوالم همچون احوال ایشان و مواجیدم مانند مواجید آنان است.»
این اتفاق، این تنبّه و تغییر، به اعتراف خود شمسالدین دیلمی در سال 549 هجری قمری برای او رخ داد. او که اهل درس و بحث رسمی بود و از عارفان بیزار، در بیستوچهار سالگی دچار انقلاب روحی میشود و به عرصهی عرفان پا میگذارد. در این مسیر جدی و ثابتقدم پیش میرود. شاگردی بزرگان را میکند و خود استاد میشود. شاگردانش هم نه کم بودند و نه کمکسانی. نجمالدین کبری یکی از آنان است. آثار فراوانی به رشتهی تحریر درمیآورد که بعضی از آنها مطوّلاند. برخی هم مفقودند یا از بین رفتهاند. نظریات خاصی هم دارد که گسترهی عرفان را پوشش میدهند؛ هم در زمینهی عرفان نظری و هم در ساحت عرفان عملی. با همهی این اوصاف و احوال، شمسالدین دیلمی یکی از عارفان گمنام قرن ششم هجری است. کتاب «آینهی جانان» [اثر سعید کریمی] اولین اثری است که به او اختصاص دارد. و البته میتوان گفت تاحدی جبران همهی کاستیهاست، زیرا بهنحو جامع به معرفی او میپردازد، طوری که هیچکدام از امور مهم مربوط به او را از قلم نینداخته است.
کتاب از دو بخش کلی تشکیل شده است: بخش اول به «احوال و آثار» شمسالدین دیلمی میپردازد و بخش دوم به «اندیشههای عرفانی» او. بخش اول با گزارشی مشروح از سنت تصوف در همدان آغاز میشود. فصل دوم به زندگی شمسالدین دیلمی اختصاص دارد که از ولادت تا وفات او را در بر میگیرد. فصل سوم معرفی مبسوط آثار اوست. چهار فصل بخش دوم به ترتیب به این حوزهها میپردازند: معرفتشناسی، خداشناسی، انسانشناسی، و سیروسلوک. کتاب با یک نتیجهگیری به پایان میرسد. اما چه سود از آشنایی با این مباحث؟
عرفان با اصالت و نوآوری و حتی چهبسا خلاقیت گره خورده است. به همین دلیل، هر عارفی ابداعاتی خاص خود دارد. در باغ عرفان نیز هر گلی بویی دارد. دیلمی نیز چنین است. شناخت او نکات آموزندهای در پی دارد که در جاهای دیگر نیست. برای نمونه، در حوزهی عرفان نظری، میتوان دیدگاه بدیع او، نظریهی زمان و مکان الهی، را نام برد. از نظر این عارف همانگونه که مخلوقات زمان و مکان دارند، خالقشان نیز چنین است. خداوند نیز زمان و مکان دارد، اما زمان و مکان او خاص خود اوست و با زمان و مکان دیگر موجودات تفاوت دارد. زمان خداوند آزال و آباد (جمع ازل و ابد) و مکان او عرش و کرسی است. ریزبینیهای جزئی دیلمی نیز کم نیستند.
ولی آشنایی با شمسالدین دیلمی کار سادهای نیست. برای عموم افراد که یک کار نشدنی به شمار میآید. به سه دلیل: اولاً، آثار دیلمی زیادند؛ ثانیاً، این آثار زیاد در دسترس نیستند و هنوز – جز دو سه مورد – به صورت نسخهی خطی هستند؛ ثالثاً، آثارش به زبان عربیاند، که این هم بهشکلی دیگر آنها را از دسترس خارج میسازد. این کتاب کار خواننده را آسان کرده است.
البته این اثر تحقیقی صرفاً جنبهی گزارشی و توصیفی ندارد، بلکه سویهی نقدی آن هم پررنگ است. نویسنده در هر موردی همهی جوانب را بررسی، و نقادانه سبک و سنگین میکند. چراکه گزارشها نادقیق است. گاهی خالی از ناسازگاری هم نیست. در بخش مربوط به اندیشههای عرفانی شمسالدین دیلمی هم انتقاد ادامه مییابد. نویسنده دیدگاههای دیلمی را صرفاً بازگو نمیکند. در مواردی که دیلمی تند میشود، نویسنده حتی موضع مخالف میگیرد. در کل، این کتاب یک اثر تحقیقی خیلی خوب است. بهعلاوه، ارزش عملی هم دارد و برای امروز نیز حرف برای گفتن دارد، بهویژه آنجا که با مسائل اخلاقی و عملی سروکار داریم. این هم یک نمونه:
«مرید باید نفس خویش را به پیر بسپارد و با او عقد قلبی ببندد، گویی هیچ پیری جز او در جهان نیست و هیچ کس جز او نمیتواند مرید را به خدا برساند. چنانچه مرید با پیر خود عقد قلبی نبندد، قطعاً دمدمیمزاج خواهد شد و هر دم نزد پیری تردد میکند و چنان دچار تشویش میشود که نمیتواند به هیچ پیری تمکین کند. این اتفاق مابین مریدان فراوان رخ میدهد. زیرا مریدان در آغاز طریقت هنوز به شرایط جدید عادت نکرده و نوعی تنبلی و کسالت در آنها وجود دارد و دوست دارند راهی آسان و بیدردسر بیابند و در آن سلوک کنند. پس به محض آنکه از کسی میشنوند فلان پیر آسانگیر است و دستورات او طالب را زودتر به خدا میرساند، از پیر قبلی جدا میشوند و نزد پیر دیگری میروند، غافل از آنکه سهولت و راحتطلبی در سیروسلوک معنا ندارد و وصول الی الله بدون ریاضت و مجاهدت و تحمل انواع مشقات چیزی جز موهومات و خیالات و مکر و فریب شیطان نیست. گاهی مریدان بهغلط گمان میکنند همانگونه که پیر میتواند مریدان بسیار داشته باشد، مریدان هم میتوانند به پیران زیادی دست ارادت دهند. اما این خیال باطلی بیش نیست. زیرا موقعیت پیر در طریقت مانند نقش پیامبر برای امت خویش است. آیا ممکن است یک نفر به چندین پیامبر ایمان آورد و مقید به دستورات همهی آنها باشد؟»