جواد لگزیان
«گلهای اسب بر دریا شتابان/ و سیاهی شلاق با خورشید آمیخته/ بهسوی آن کشتی کهنه که.../ صدای ترانهای باستانی در آن بارانی است». شعرهایی زیبا چون یک فیلم سینمایی با تصاویری دایماً درحرکت در دریایی از احساس را در کتاب «دستور زبان باران» میتوان خواند.
شعر شیدا
شعرهای یونس رضایی اشعاری است از نوع شعر «شیدا» که در تعریف آن در کتاب «دستور زبان باران» آمده است: «در شعر شِت یا شیدا در اولین گام ساختارشکنانه رفتارهای عادی با کلمات کنار گذاشته میشود، سیستم خطی بهتنهایی نمیتواند همه ظرفیتهای کلمه را استخراج نماید، شاعر شعر شت برای استحصال ذات کلمه مدام با کلمات دستوپنجه نرم میکند و به این واحد زبانی از ابعاد مختلف مینگرد و چنین چرخش و کنکاشی به شکستن ساختار خطی و عملکردن در سیستمی دایرهای و پریودیک میانجامد.»
این راه و اسلوب شاعر شعر شت، واله یا شعر شیدا، یونس رضایی است، طرز شعری که خود رضایی آن را ایجاد کرده و شرحی نیز بر آن آورده؛ شعر شیدا به انکار رفتار عادی با کلمات میپردازد و راه کلنجار با کلمات برای نشاندن سر جای واقعی آنها را پیشنهاد میدهد، راهی که در نظر شاعر به شکستن ساختار خطی و دایرهایشدن آن ختم میشود.
تنوع کار زبانی و مفهومی
«پایان مییابم درراه... من گامی بارانیام/ تو نقاشی دیوانهوار باش بانویم!/ دو درخت... بر شریانهای باد ترسیم کن/ دو پرنده...که بالشان رود و آتش/ و دشتی پر از پیاده نه/ پر از دیوار/ فرار میکنیم بر این راه تا پایان این شعر/ کسی برنده زخم نخواهد بود... غیر از تنهایی/ فرار میکنیم در کنار دیوارها/ که موازی هم نیستند... خطوط متقاطع شباند»
این کتاب شامل جدیدترین شعرهای یونس رضایی در حوزه شعرهای فرمیک و زبانی است. تنوع کارهای زبانی و مفهومی در این شعرها از ویژگیهای این کتاب است. جدای از ویژگیهای زبانی و فرمی، گستردگی مفهومی شعرها و دغدغههای انسانی در مفهوم جهانیاش در این مجموعه برجسته است.
کتاب «دستور زبان باران» گزیدهای از اشعاری است که در دو سال گذشته به زبان کردی منتشرشدهاند.
«آنسوی کتابهای شب، رازی است/ که ما را فاش میکند/ و آنطرف آبادیهای زخم نیز/ سرخ میزند دلتنگی بر تن درختها/ که ما انبوهیم».
حضور طبیعت حتی در تلخترین لحظات بهمنزله تسکینی در شعرها تصاویری بسیار بکر آفریده است: «در پایان دریا... نه... ببخشید این سطور/ میپرد از خواب کودکی/ و من تابی میبندم بین دو ساحل/ دریا را... در رویای کودکان تاب میدهم/ من چنینم و مردم آنسوی ساحل/ فردا خواب دریا را/ فردا تاب کودکان را/ فردا شعری شرقی را/ که در روزنامههایشان سفرنامه آب است./ من چنینم...دریا را میرانم با کشتیهایش»
دریا همیشه خبرهای خوب ندارد
و البته دریا همیشه خبرهای خوب ندارد: «گله اسبی شیههشان شعلهای دیوانه/ در تابلویی... ترسیم کن/ دستهای مهاجر بر عرشه یک کشتی/ تابوتهایشان را بازنویسی میکنند.../ با الفبای لاتین/ سوت پلیس/ سوت کشتی و شیههای طولانی از یک ماهی/ که سر از آب بیرون کرده و/ هزاران کبوتر چینه میکنند در ساحل/ دورادور جنازه درختی... که پوستی برنزه و خونی سیاه/ و بر پوستش خالکوبیشده / دریا تا اطلاع ثانوی/ عزادار است...»
بااینهمه زندگی ادامه دارد: «بادبانهایتان را برافرازید فراسوی افق.../ غرب انتهای عمر گل است/ و آغاز هجرت انسان/ قایقها در سواحل عاشقانه تاب میخورند / به سمت ناپیدای زخم/ بهسوی قله موجی ناکام... بر شانههای باد»
کتاب دستور زبان باران، اشعار یونس رضایی با ترجمه آرش سنجابی را نشر اختران در ۱۲۲ صفحه رهسپار بازار کتاب کرده است.