.
درباره رمان «سقوط پاریس» ایلیا ارنبورگ
انتشار : 1403/05/24

 نادر شهریوری (صدقی)
ایلیا ارنبورگ «پایان یخ بندان» را در سال های پس از مرگ استالین نوشت. این کتاب نه اولین و نه آخرین کتاب علیه استالین بود، اما شهرت آن از همه رمان هایی که در این زمینه نوشته شده، بیشتر بود و این به عنوان دوران ساز آن برمی گشت. ارنبورگ استعدادی عجیب در انتخاب عنوان برای رمان های خود داشت، «سقوط پاریس» ازجمله نام هایی است که او برای یکی دیگر از رمان هایش برگزیده است. «سقوط پاریس» حول شخصیت اصلی رمان، «آندره» ساخته و پرداخته می شود. او که نقاشی حرفه ای است، در آتلیه اش زندگی آرامی را تجربه می کند و آنجا را به هر جای دیگر ترجیح می دهد. ارنبورگ در توصیف آتلیه و محیط دلنشین آن می گوید که آن کارگاه در «کوچه شرش میدی واقع بود، کوچه ای قدیمی، با خانه های دودی رنگ که قالب پنجره ها را سیاه نشان می دهد. مغازه های عتیقه فروشی فراوانی آنجاست که میزتحریرهای قدیمی، مجسمه های کوچک و چاق و چله فرشتگان، تکمه های ساخته از عاج، گردنبندهای عقیق و سکه های چینی، دعاهای دفع چشم زخم و طره دان در آنها به چشم می خورد... بانوانی بسیار تمیز و مرتب یا پیرمردانی ریزاندام با گونه های صاف و چهره گلی رنگ که عرق چین سیاه بر سر دارند، آن خرت و پرت ها را می فروشند».1 توصیف دقیق و درخشان ارنبورگ از محله ای که آندره در آن زندگی می کند، ادامه پیدا می کند تا به کارگاه آندره می رسد. «کارگاه آندره که در آخرین طبقه ساختمان واقع بود، منظره باشکوهی داشت. تا چشم کار می کرد پشت بام بود و اقیانوسی از سفال که تلاطم دریا را به یاد می آورد. از فراز بام ها رشته های باریکی از دود به هوا بر می شد و برج ایفل از دور در روشنایی آتشین نارنجی رنگی پیدا بود».2

اما یکباره جنگی فراگیر پاریس را فرا می گیرد و آن را در آستانه سقوط قرار می دهد. دولت حاکم بر فرانسه موسوم به دولت ویشی در زدوبند با فاشیست ها کشور را دست نشانده می کند و خود را در صف متحدان فاشیسم قرار می دهد و آلمانی ها را آزاد می گذارد تا کشور را به اشغال خود درآورند. اکثریت مردم پاریس در اتحادی شکل گرفته در دو جبهه مختلف، هم زمان علیه خائنان خودی و هم علیه اشغالگران می جنگند. آندره که نقاشی منزوی بود، یکباره یکی از آنان می شود که تصمیم می گیرد از انزوای خودخواسته خارج شده و به جبهه فراگیر بپیوندد. آندره در جمع هایی که با آنها همکاری می کند از هر طیف و گروهی را مشاهده می کند، از راست افراطی، میانه رو، ناسیونالیسم و چپ رادیکال و سایرین بدون هیچ گرایش معین سیاسی. گویی همه این سوژه ها در آن لحظه بحرانی گرد هم آمدند تا مانع از سقوط «دال اعظم» شوند. پاریس در تجربه های آنان مانند ناخودآگاه به یک پیش فرض بدل شده بود که باید قبل از هر چیز مانع از سرکوب آن شد. در روایت ارنبورگ پاریس نقشی تعیین کننده ایفا می کند. بارها از برج ایفل نام می برد و آن را به مثابه محور مرکزی قلمداد می کند که تنها در پی موقعیت های چنین حاد، چنین اشتراکی را در میان تنوعی از دال ها سبب می شود تا حتی مدتی کوتاه در کنار هم باقی بمانند. مقاومت به نتیجه می رسد و پاریس از دست اشغالگران آزاد می شود. سارتر در مقاله ای با عنوان تامل برانگیز «جمهوری سقوط» در 1944 -بعد از آزادی فرانسه- در یکی از عجیب ترین و به سیاق خود اگزیستانسیالیستی ترین جملاتش می نویسد: «هرگز ما چنان آزاد نبودیم که در دوران اشغال آلمانی ها». واضح است که منظور سارتر از آزادی، آزادی متداول و مرسوم نیست، بلکه آن آزادی است که با تصمیم و اراده گره می خورد. جنگ جهانی دوم به عنوان موقعیتی حاد و بحرانی سبب شد که مردم فرانسه در انتخاب میان «این یا آن» با مسئله ای اخلاقی مواجه بشوند، به این معنا که اگر تعهد به امری کنار گذاشته شود، آنان را در موقعیتی «متقابل» قرار می دهد، چون تعهدنداشتن به یکی لاجرم بیانگر تعهد به آن دیگری خواهد بود و سوژه در انتخاب هر یک از این دو مسئول خواهد بود. طرفه آنکه پیش فرضی که می توان به آن وجدان یا درون اخلاقی نسبت داد، حکم می کند که مانع از سقوط دال اعظم شد. به نظر سارتر موقعیت اگزیستانسیالیستی پیش آمده است. البته این همه ماجرا نیست زیرا سارتر چنان که شیوه مرسوم او است، از فرد می گذرد و آن را به کل پیوند می دهد. او انتخاب میان این یا آن را در عین حال پیشنهادی می داند که فرد به دیگران می دهد تا به او بپیوندند و در یک موقعیت مشترک قرار گیرند تا به آنچه «باید» برسند. به نظر سارتر آموزه اخلاق کانتی که به صورت آموزه ای مشترک در آن سال های بحرانی عمل می کند، دقیقا در همین جا خود را نمایان می کند: «... کار من به شرطی اخلاقی خواهد بود که بتواند «کلی» شود، یعنی من بتوانم از دیگران بخواهم که همین کار را انجام بدهند».3 آن «کلی» که کانت می گوید، در حقیقت خواستی پیشینی است که از درون و برای انتخابی چنین ناگزیر سرچشمه می گیرد و علاوه بر این چیزی از درون است که به تعبیر کانت او را سرزنش می کند. «تعهد کلی» در آن سال های اگزیستانسیالیستی بدل به موقعیتی اجتناب ناپذیر و فی الواقع تعیین کننده می شود که آدمی را در موقعیت های کاملا متمایز و مشخص قرار می دهد. این تعهد کلی را که از اخلاق نشئت می گیرد، به ویژه در گفت وگوهای پی یر -دوست قدیمی آندره- با همسرش «آبنس» مشاهده می کنیم. آبنس همه تلاش خود را می کند تا پی یر را متقاعد کند که دور جنگ را خط بکشد تا به اتفاق فرزندشان به آمریکا بروند، اما آبنس با این پاسخ پی یر مواجه می شود که از موقعیت اجتناب ناپذیر و تصمیم نهایی نشئت گرفته می شود که این بدبیاری برای همه است پس چرا فقط من یکی جانم را در ببرم. در روز حرکت چیزی نمانده بود دعوای شان بشود. آبنس با چهره اخم کرده می گوید: «تو خودت خواستی که بروی و او -پی یر- از جا در رفت و گفت نه این طور نیست، این جنگ، جنگ من نیست که من دلم خواسته باشد».4 پی یر راه گریزی نمی دید، گو اینکه راه گریزی هم وجود نداشت، چون تصمیم به این کار گرفته بود و می خواست این کار را انجام دهد. «سقوط پاریس» عنوان بامسمایی است، به نظر ارنبورگ تنها پاریس می توانست طیفی گسترده از راست تا چپ و میانه رو را گرد هم آورد و آنها را در تجربه مستقیم با شهری که بر فراز ایستاده، قرار دهد. ارنبورگ زمانی گفته بود سقوط هر شهر فاجعه ای برای یک دوره است، اما سقوط پاریس پایان یک دوران و آغاز دوران دیگر است. داستان نویسان آن دوره از کامو، مالرو و سارتر گرفته تا اورول، همینگوی و رومن گاری و همین طور سلین و پاوند و... نویسندگانی مهم بودند که آثاری باارزش به جا گذاشتند؛ آثاری که خوانده شد، خوانده می شود و تاثیر می گذارد. آنان چیزهایی تجربه کردند که هرکس به گونه ای متفاوت تجربه می کند و با آن رابطه پویا برقرار می کند و این چه بسیار به سرشت آدمی و به تعبیر سارتر به سرشت اگزیستانس آدمی برمی گردد که در مواجهه با بحران خود را می یابد.