پارسا شهری
چخوف بیش از هر چیز شاید به داستان های کوتاهش معروف باشد؛ داستان هایی که در ادبیات روسیه و نیز جهان، سرآمد داستان های کوتاه اند. «بهترین داستان های کوتاه چخوف» با انتخاب و ترجمه درخور احمد گلشیری نمونه ای از داستان های کوتاه این نویسنده شامل 34 داستان است و مقدمه ای خواندنی به قلم مترجم نیز دارد. در ابتدای کتاب مراحل زندگی چخوف به سه دوره تقسیم شده است: «به رویدادهای هر دوره دقت کنیم، درمی یابیم که میان تصویر چخوف انسان و چخوف نویسنده تفاوت عمده ای به چشم نمی خورد. در دوره نخست، که تا سال 1888 به طول می انجامد، چخوف با موفقیت آنچه را می خواهد می نویسد؛ از این سال به بعد رشته ای رویداد که بیشتر حال ضربه های خردکننده را دارند -همچون مرگ برادرش، نیکلای؛ حمله هایی که از جانب منتقدان جامعه گرا و «متعهد» بر او اعمال می شود؛ سفر تخریبی او (تخریب نسبت به جان خود) در طول سیبری برای رسیدن به جزیره ساخالین؛ و روابط عاشقانه عجیبش با لایکا میزینف- همه رویدادهای تراژدی گونه و محتملی را پایه ریزی می کنند که بازتاب آنها را در قالب رویدادها و آدم های عمده آثارش می بینیم. سال 1893 تا زمان نوشتن مرغ دریایی در 1894، دوره سوم زندگی او است که تغییر جهتی در آن به وجود می آید و در عین حال دوره تجربی در نثر داستان ها و نمایش نامه های او نیز هست. می توان گفت که شگرد روایت در آخرین داستان های او، در واقع بازتاب پذیرش سرنوشت و استفاده دقیق از تک تک لحظه های باقی مانده از عمر کوتاه اوست». مترجم داستان های کوتاه چخوف معتقد است در سراسر آثار چخوف با همه تنوع آدم ها و رویدادها، تیپ های مشخص و جا های معینی به چشم می خورد. مشخص ترین آدم، پزشکی درون گرا و منزوی است که چخوف از تصویر مالوف خرد و بینش شکاک قرن نوزدهم برگرفته و او را یا به قالب شخصی در می آورد که در منازعه میان قدرتمندان و ضعیفان نقش میانجی را بر عهده دارد یا به صورت تجسم تلاش انسانی ارائه می کند که در پی یافتن معنایی در جهان هستی است. آدم دیگری که کمتر در داستان ها حضور پیدا می کند اما به هر حال گهگاه با او روبه رو می شویم، معلم مدرسه است که نشانگر نیروی فاسد موسسه های پوسیده ای است که نقشی تعیین کننده در زندگی آدم ها دارند. «کشمکش های ساده میان آدم های خوب و بد در آثار چخوف به ندرت دیده می شود. نگرش چخوف نسبت به امور و مسائل پیرامونش بیشتر جنبه هنری دارد تا اخلاقی. برای او یک آدم پیچیده، در حال تغییر و انعطاف پذیر، آشکارا، جذابیتی بیش از آدمی خشک، تغییرناپذیر و یکدنده دارد که کارها و گفته های ثابتی را پیوسته تکرار می کند». درباره مکان آثار نیز نکاتی خواندنی در کتاب آمده است؛ اینکه ظاهرا مکان داستان ها جز محیط زندگی او نیست و همان مکان هایی است که چخوف به خوبی با آنها آشنا بود. با این همه، در پس تنوع جاهایی همچون مسکو، شهرستان ها، ییلاق ها و خانه های روستایی و اربابی تنها یک هدف نهفته است و آن این است که نشان داده شود تقریبا تمامی آدم های آثار او در جعبه های دربسته زندگی می کنند؛ جعبه هایی که فرار از آنها آسان نیست. آدم ها با یکدیگر برخورد می کنند و به کشمکش می پردازند، نه به این دلیل که می خواهند به مسائل مرگ و زندگی بپردازند، بلکه از آن رو که گریز از یکدیگر برایشان امکان پذیر نیست. تفاوت چخوف با نویسندگان بزرگ روس ازجمله داستایفسکی و تولستوی از جمله مسائلی است که منتقدان بسیاری به آن پرداخته اند. احمد گلشیری نیز یکی از تفاوت ها را تفاوت نگاه به اروپا می خواند و معتقد است چخوف دست کم در واژگان خود، همچون تورگینیف، هواخواه فرهنگ غربی بوده است: «در حالی که داستایفسکی و تولستوی تصویری دوزخ گونه از اروپای غربی ارائه دادند، چخوف پس از سفر به اروپا، آن گونه که در نامه هایش خطاب به برادران، دوستان و دیگران آمده، علاقه عمیق خود را به مسائل سطحی فرهنگ اروپایی همچون آداب دانی، آداب غذا خوردن، تساهل و تسامح، تجربه گرایی، احترام به دانش، مدرن بودن در تمام مسائل زندگی، رعایت قوانین و جز اینها نشان می دهد». از دیگر تفاوت های چخوف با همتایان ادبی اش، دیدگاهش به مفهوم عشق است: «همچنان که سال های زندگی چخوف به پایان آن نزدیک می شد، به این نتیجه می رسید که عشق روشن ترین و زیباترین رابطه انسانی است و بر خلاف نظر داستایفسکی و تولستوی، ضرورتی نمی دید که به مسائلی کشیده شود که عشق افلاطونی بر آنها حکومت می کند. در بسیاری از داستان های اواخر زندگی او و نیز در نمایش نامه ها، عشق در نظر او عملی تهورآمیز و شجاعانه است و ابزاری است که به یاری آن انسان چخوفی از انزوای خود پا بیرون می گذارد؛ چرا که کلمات را در ایجاد ارتباط بی حاصل می بیند. چخوف، بر اساس گرایش های تازه روان شناسی، که بسیار بدان علاقه مند بود، حیوان درون انسان را بدون احساس اشمئزاز و تنها با اندکی دشواری پذیرفت. این موضوع یکی از دلایل نوگرا بودن اوست و نیز دلیلی بر کششی است که فردیت او هنوز هم در ما ایجاد می کند».