.
نگاهی به «فابیان» اثر اریش کستنر
انتشار : 1403/08/23

 فرشید معرفت
پول یا جهان را به حرکت درمی آورد یا همان چیزی است که استاد کوچک بدجنس در آهنگ کاباره با لحن معنا دار می خواند. بی پولی معمولا زندگی عادی را بیش از حد از کنترل خارج می کند. در زمان رکود اقتصادی، مانند زمان حال ما، تامل روی فروپاشی مالی بدتر از بحران 1929، ممکن است تسلی ناچیزی به همراه داشته باشد. طنز برجسته اریش کستنر که با عنوان «فابیان؛ سرگذشت یک اخلاق گرا» نیز شناخته می شود، نخستین بار در سال 1931 منتشر و ترجمه انگلیسی آن یک سال بعد منتشر شد و اکنون ترجمه فارسی آن توسط اژدر انگشتری از سوی نشر بیدگل منتشر شده است.

این کتاب همانند آنچه کستنر آن را «آینه واژگونی» از واقعیت بی کاری جمعی و یاس یاد کرده، عمل می کند. داستان در دنیایی جریان دارد که آشکارا توسط نقاشان اتو دیکس و جورج گروس و نویسندگان برجسته ای چون یوزف روت و هانس فالادا -که هر دو فاجعه انسانی را به خوبی درک کردند- به تصویر کشیده شده است. اریش کستنر، ابزوردیسم را می شناسد. این رمان کوچک استثنایی جذاب، غافلگیرکننده و بسیار عمیق است. همان طور که مایکل سادلیر منتقد می گوید: «زیبا، زنده و برجسته، یک شاهکار کوچک از حسرت و فاجعه.»

یاکوب فابیان، شخصیت اصلی داستان، فردی تحصیلکرده است، 32 ساله و دکترای ادبیات دارد. دائما شغل عوض می کند و در حال حاضر نویسنده تبلیغات، با بیماری قلبی و موهای قهوه ای است. اگر چه پیشینه او بی زرق و برق بوده و در شهرستان گذشته است، اما به واسطه تحصیلات خود، قادر است جامعه برلین در زمان وایمار را بفهمد. دوست ایده آلیست و آسیب پذیر او لابود، دانشجوی پزشکی است. آنها با زندگی در پایین شهر، که پر است از مشروب خواری ها و روابط جنسی آزاد، درگیرند.

آن دو را به دوست داشتنی بودن و بیش از حد بدبین نبودن می شناسند. لابود از حادثه ای که شاهد آن بوده است، به فابیان می گوید: «وقتی امروز صبح در کتابخانه ملی بودم، یکی از استادان چین شناسی را دستگیر کردند. او 12 ماه است که اسناد و تصاویر کمیاب را از کتابخانه برمی دارد و می فروشد.» فابیان می پرسد: «چرا زحمت یادگیری زبان چینی را به خود داد اگر قرار بود در نهایت از طریق دزدی زندگی کند؟» گفت وگوهای بین این دو دوست به شکلی متقاعدکننده روایت شده است. لابود مشکلات خاص خود را دارد و وقتی متوجه خیانت دوست دخترش در هامبورگ می شود، وضعیتش وخیم تر می شود. ویرانی او به شکل تاثیرگذاری توسط کستنر بیان می شود که به راحتی میان طنز و عمق معنا حرکت می کند. در ابتدای داستان، فابیان نویسنده تبلیغات بود. او به زودی شغلش را از دست می دهد و به کارمند سطح پایین تری که حقوق کمتری می گیرد، تبدیل می شود. خیابان های برلین به عنوان معابری پراز یاس به تصویر کشیده می شوند. زن ها آشکارا در حال تن فروشی هستند و در عین حال برای سرگرمی خود نیز آن را طلب می کنند. عناصری از مضحکه هم در داستان به چشم می خورد، مانند سالن موسیقی که برنامه ای توسط دیوانگان در آن اجرا می شود. در جای دیگر، فابیان با مخترعی که از تیمارستان گریخته و به خیابان ها پناه برده است، ملاقات می کند. فابیان به او پیشنهاد می دهد که روی مبل او بخوابد و وقتی صاحبخانه به اتاق ها سرکشی می کند، در کمد پنهان شود. وقتی مادر فابیان می آید، می گوید که مخترع - که مجددا دستگیر شده و به تیمارستان بازگردانده می شود - اصلا دیوانه به نظر نمی رسید.

این کتابی بسیار بذله گو، پرتحرک و اپیزودیک است که تاحدودی لحن تئاتری دارد. فابیان که شغلش را از دست داده است و می خواهد این موضوع را از مادر مهربانش پنهان کند، در ساعت کاری در خیابان ها پرسه می زند. در جایی به زنی با بسته های سنگین در دست کمک می کند. زن به او انعام می دهد. فابیان از این موضوع خوشش می آید و همان جا می ماند و به دیگران کمک می کند و انعام بیشتری به دست می آورد.

او در استودیوی یک هنرمند دگرباش با زنی جوان ملاقات می کند که حقوق خوانده و آماده است در صنعت فیلم، چه به عنوان وکیل و چه به عنوان بازیگر کار کند. اگر چه تصویر رابطه فابیان با این زن به اندازه رابطه او با مادرش قانع کننده نیست، اما این رابطه حساسیت ذاتی فابیان را بیشتر می کند. مردی از نسل جنگ که بیماری قلبی او به عنوان استعاره غالب کتاب ظاهر می شود.

این کتاب به طرز غیرمعمولی ساده و در عین حال پیچیده است، البته که تصویرسازی زنان در آن ممکن است باعث آزردگی خاطر شود، با این حال یک نمایشنامه اخلاقی متفاوت است. یاکوب یک بی گناه گمشده است تا یک روح گمشده. او شکست های خود را می پذیرد، چون در نقش یک مالیخولیایی انتظارشان را دارد. «اگر خوش بینی باید ناامید شوی. من یک مالیخولیایی هستم، برای همین هیچ اتفاق بزرگی برایم رخ نمی دهد... من فقط تماشاگرم و منتظر.»

همچنین جالب است که او عامل بدی های زمانه خود را بیشتر انحطاط روحی می داند تا اقتصادی. اریش کستنر در حالی که داستان یک اخلاق گرای خاص را روایت می کند، نگاه وسیع تری نیز به فرهنگ در وضعیت آشوب دارد.موضوع رابطه جنسی یکی دیگر از استعاره های غالب رمان است، زیرا زنان مختلف تلاش می کنند فابیان را اغوا کنند. انگار رابطه جنسی آسان، جایگزین پولی شده است که حتی از آن کمتر ارزش دارد.

اریش کستنر در درسدن متولد شد و همانند یوزف روت، در جنگ جهانی اول خدمت کرد. مانند فابیان، او تحصیلات بالا داشت و پس از تکمیل دکترای خود در سال 1927 به برلین نقل مکان کرد. باز هم مانند روت، کستنر یک روزنامه نگار برجسته بود. او ابتدا در قامت یک شاعر مطرح شد و با انتشار کتاب کودکان «امیل و کارآگاهان» در سال 1928 - که اولین کتاب از یک مجموعه بود- به سرعت مشهور شد. همچنین برای کاباره ها ترانه نوشت و نمایش های تئاتری را به نگارش درآورد.

مهارت ها و زمان بندی های یک نمایشنامه نویس حرفه ای در سراسر رمان «فابیان» مشهود است. این اثر نسبت به کارهای روت و فالادا متفاوت است و بسیار سبک تر و جدی تر از «برلین الکساندر پلاتز» شاهکار آلفرد دوبلین است. کستنر همچنین برلینی را به تصویر می کشد که در آن بسیاری از بیوه های محترم خانه های خود را به پانسیون تبدیل کرده اند. به بیانی دیگر، کستنر فروپاشی برلین را که در داستان های کریستوفر ایشروود دیده می شود، با ذکاوت او اما با حسی بسیار تراژیک تر نشان داده است.

در برخی موارد، فابین یک «همه کس» است، ناظری که با افول و تغییر روبه رو می شود. او در یک کافه نشسته و تیترها را می خواند: «فاجعه کشتی هوایی انگلیسی نزدیک بووه... سقوط دختری 9 ساله از پنجره... انتخابات نخست وزیر - یک شکست دیگر... مذاکرات در مسکو... همان چیزهای معمولی. هیچ چیز خاصی نیست.» اما برخی از این اخبار خاص هستند و قطعا مرتبط. آثار کستنر بعدا توسط نازی ها ممنوع شد. با این حال جالب است که این کتاب در سال 1931 در برلین منتشر شد. این یک پرتره تلخ و تند از دوران میان دو جنگ جهانی است، مرگ جمهوری وایمار و ظهور ناسیونال سوسیالیسم (نازی). گراهام گرین این کتاب را تحسین کرده است و یکی از آن کلاسیک هایی است که چه در زمان خود و چه تمامی زمان ها، موفق بوده است.

منتقد تایمز درباره این شاهکار می نویسد: «اریش کستنر یک ایده آلیست افسرده بود، نه مانند قهرمان بدبینش فابیان؛ این دو وضعیت شبیه هم به نظر می رسند، اما در مورد کستنر دردناک تر است. فابین یک رمان کلیدی از جمهوری وایمار در سال های آخرش است. این رمان به طرز چشمگیری کارآمد است، بدون طنین های متافیزیکی یا جست وجوهای روحانی که در دکتر فاوستوس اثر توماس مان دیده می شود، اما در عوض مجموعه ای است از تصاویر اخلاقی که با عناوین فصول، به شکل تیترهای روزنامه، حالت جدی تری به خود می گیرد.»

فابیان پول هایش را در شهری ناامید پر از زنان بی اخلاق و بی پروا می شمارد. فقیران فقیرتر می شوند و ثروتمندان اغلب رسوا می شوند. همه چیز بسیار ساده به نظر می رسد؛ اما این گونه نیست. کستنر طنز، موسیقی سالنی و واقعیت های تلخ زندگی یک مرد را در رمانی شگفت انگیز متعادل می سازد که نه تنها برلین دهه 1920 را به یاد می آورد و دیکس و گروس را زنده می کند، بلکه نوری بر زندگی امروزه ما نیز می افکند.