مسعود فریامنش
در تاریخ سوم شعبان 707 قمری، یک تن از شاعران مشهور هند، امیرحسن سجزی دهلوی (زنده در 727 ق) ملقب به سعدی هند، بر آن شد تا تقریرات و گفت وگوهای شیخ خویش نظام الدین اولیا بدائونی (درگذشت: 725ق) را در کتابی با عنوان فوائدالفواد جمع و تحریر کند و بدین گونه با نگارش این کتاب هم تعالیم نظام الدین را به صوفیان بعدی چشتی منتقل ساخت و سبب مزید شهرت این شیخ صوفی در ادب عرفانی هند شد و هم ژانر نوینی با عنوان ملفوظات برای ثبت و ضبط تعالیم مشایخ صوفی هند وجود آورد که سخت مقبول خانقاهیان هند واقع شد. از آن پس آثار متعددی به تقلید از آن به رشته تحریر درآمد و حتی به برخی صوفیان سلف هم منسوب شد (1). با این وصف، اهمیت فوائدالفواد به اینها که گفتیم منحصر نیست و کتاب حاوی اطلاعاتی بس سودمند در باب تعالیم خواجگان چشتی، وضع عمومی تصوف در هند آن عهد و در ما نحن فیه متضمن اطلاعات سودمندی در باب سابقه رواج شعر سعدی در هند است. باری، در باب سابقه رواج شعر سعدی در شبه قاره هند و به ویژه نزد صوفیان آن دیار از کهن ترین نمونه ها دست کم دو به دو حکایت در فوائدالفواد می توان اشارت کرد که شیخ نظام الدین اولیاء در باب شیخ خود فریدالدین گنج شکر نقل می کند و به موجب آنها می توان دریافت که شعر سعدی درست در زمانه حیاتش در حلقه های چشتی هند خوانده می شده است. حکایت نخست، خاطره ای است از نظام الدین اولیاء درباره شیخ خود که در فوائدالفواد(2) مجال تقریر یافته و در سیرالاولیاء (3) امیر خورد کرمانی نیز نقل شده است. امیرحسن در فوائدالفواد این حکایت را از زبان نظام الدین اولیاء چنین نقل کرده است:«فرمود: من هر بار که سماع شنیده ام و هر صفت که از گوینده در سماع شنیده ام الی یومنا به حق خرقه شیخ [فریدالدین] که آن همه بر اوصاف و اخلاق شیخ حمل کرده ام تا وقتی در حالت حیات شیخ [فریدالدین] قدس الله سره العزیز در جمعی بودم، گوینده این بیت می گفت:
مخرام بدین صفت مبادا / کز چشم بدت رسد گزندی... (4)
و مرا اخلاق پسندیده و اوصاف شیخ و کمال بزرگی و غایت فضل و لطافت ایشان یاد آمد؛ چنان رقت در گرفت که در صفت نیاید. قوال خواست که تا ابیات دیگر گوید، من همین می گویانیدم. خواجه ذکره الله بالخیر چون برین حرف رسید در گریه شد و فرمود که بعد از آن بسی بر نیامد که ایشان رحلت فرمودند.» از نقل نظام الدین پیداست که این بیت از ترجیع بند مشهور سعدی در اواخر ایام حیات فریدالدین گنج شکر در یکی از حلقه های صوفیان چشتی بر زبان قوال رفته است. گفتنی است که فریدالدین گنج شکر بنابر کهن ترین روایت ها در 664 ق در گذشته است(5) و از این رو از این حکایت پیداست که شعر سعدی در نیمه های سده هفتم و در روزگار حیات شاعر مجلس سماع صوفیان را رونق داده و مکارم اخلاق شیخی چشتی را در یاد و خاطره مرید و خلیفه اش زنده کرده است. افزون بر این حکایت دیگری در دست است که سابقه رواج شعر سعدی در حلقه های چشتیه هند را به کمی پیش تر از این نیز باز می گرداند؛ به روزگاری که فریدالدین گنج شکر در اجودهن پنجاب در تعلیم و تکمیل مریدان می کوشیده است. باری، به موجب روایت امیرخورد کرمانی (6) فریدالدین گنج شکر بر سلوک اخلاقی مریدی با نقل بیتی از سعدی و البته بی ذکر نام او صحه می نهد: «سلطان المشایخ [نظام الدین اولیا] می فرمود: یکی به خدمت شیخ شیوخ العالم فریدالدین آمد و گفت که من چند دانه پیش گنجشکان انداختم، روز دیگر یک من تنکه رایج به من رسید، شیخ شیوخ العالم قدس الله سره العزیز فرمود:
خورش ده به گنجشک و کبک و حمام (7)
که یک روزت افتد همایی به دام» (8)
نظر به این دو حکایت می توان گفت که دهه ها پیش از آنکه ابن بطوطه، سیاح مغربی، ابیات سعدی شیرازی را از زبان خنیاگران خنسا (هانگ زو یا هانک چو) در چین بشنود (9) و البته سالیانی چند پیش از آنکه سپهسالار از تشییع مولانای بلخ بر دست مریدانش با اشعار این «نادره گفتار» (10) ادب فارسی خبر دهد،(11) صوفیان چشتی هند از اواسط سده هفتم، یعنی پیش از 664 ق که سال درگذشت فریدالدین گنج شکر است، مجالس درس و سماع خویش را با اشعار سعدی مایه رونق می دادند و کلام و تعالیم شان را به زیور اشعار وی می آراستند.
باری، این دو حکایت منقول در فوائدالفواد - که ظاهرا از قدیم ترین نمونه های رواج شعر سعدی در بیرون از مرزهای ایران است - گواهی دیگری است بر صدق دعوی سعدی بزرگ که «ذکر جمیل»اش در زمانه حیاتش «در افواه عوام افتاده» و «صیت سخنش در بسیط زمین رفته» و در آفاق عالم منتشر گشته بوده است و مردم همروزگارش «رقعه منشآتش را همچون کاغذ زر» می برده ا ند (12).