اسدالله امرایی
امروز زادروز جان استاین بک است. رمان جام زرین، نوشته جان استاین بک با ترجمه ثمین نبی پور در مجموعه میراث استاین بک نشر افق منتشر شده است. این رمان اولین بار در سال 1929 به چاپ رسید. دزد دریایی و تبهکاری بسیار معروف و شرور به نام هنری مورگان یکه تاز میدان در دریای کاراییب و خلیج مکزیک بود و در این منطقه جولان می داد. سواحل کوبا و امریکا را درمی نوردید و هر جایی که می رفت، ردی از ترس و وحشت از خود به جای می گذاشت. مورگان دو آرزوی بزرگ در سر داشت: به دست آوردن زنی زیبا به نام لا سانتا روخا و تسخیر پاناما که با نام جام زرین شهرت داشت. رمان جام زرین، اثری بسیار جذاب و باشکوه است. کانال پاناما که این روزها نامش بر سرزبان هاست، مخاطبین استاین بک را با جنبه های جدیدی از هنر این نویسنده بزرگ آشنا می کند. از میانه1650 تا 1660 میلادی، هنری مورگان، دزد دریایی و قانون شکنی اسطوره ای، بر دریاهای پادشاهی جهانی اسپانیایی فرمان روایی می کرد. در این بازآفرینی خیال انگیز از زندگی هنری مورگان، دزد دریایی افسانه ای، جان استاین بک نخستین قدم ها را در مسیری برداشته که به جایزه نوبل ادبیات 1962 و جاودانی در ساحت ادبیات ختم شد. جام زرین، اولین کتاب او، با آثار معروف ترش تفاوت هایی بنیادین دارد و ندارد؛ او همان استاین بکی است که از عدالت و انسانیت نوشته و آثاری چون خوشه های خشم و موش ها و آدم ها را خلق کرده، گرچه در جام زرین جعبه پاندورای افسانه ها و نمادها را گشوده و داستان سر هنری مورگان را خلق کرده است. جام زرین نه تنها داستان ماجراجویی و قدرت، بلکه تاملی عمیق بر ماهیت جاه طلبی، آزادی و جست وجوی معناست. «تمام بعدازظهر، باد در دل کوه های سیاه ولزی سرند می کرد و زاری کنان از سریدن زمستان از قطب شمال و رسیدنش به جهان خبر می داد و خفیف شنیده می شد. روزی غمبار بود، روز بلوا از سمت رودخانه صدای ناله و آشوبی خاکستری، روز ناخشنودی. هوا به آهستگی جابه جا می شد، انگار برای از دست رفتن شادمانی مرثیه ای نرم و لطیف سر داده بود. اما در دشت ها اسب های بزرگ کاری با نگرانی سم بر زمین می کوفتند و در سراسر زمین های روستایی پرندگان کوچک قهوه ای رنگ، در دسته های چهار و پنج تایی، آوازخوان از این درخت به آن درخت می پریدند و همرزمانشان را برای سفر به جنوب فرامی خواندند. چند بز به تقلا تا بالای کوه هایی تک افتاده پیش می رفتند و با چشمان کهربایی شان به انتهای راه خیره بودند و آسمان را بو می کشیدند. بعدازظهر به کندی سپری شد و شب هنگام، مثل مراسم عزا، فرارسید. بر پاشنه های شب بادی هیجان زده وزیدن گرفت، علف های خشک را به خش خش انداخت و شیون کنان از بالای دشت ها گریخت و رفت. شب مقدس تولد مثل خرقه ای سیاه دامن گستراند و انقلاب زمستانی، و در زمانه مسیح، پیک پیام آور خود را رهسپار ولز کرد.»
جان ارنست استاین بک جونیور، (زاده 27 فوریه 1902 - درگذشته 20دسامبر 1968) که در منابع فارسی بیشتر با نام جان اشتاین بک شناخته می شود، یکی از پرخواننده ترین نویسندگان قرن بیستم امریکاست. در سال 1925دانشگاه را رها کرد و به نیویورک رفت. در این شهر خبرنگاری کرد و پس از دو سال به کالیفرنیا برگشت. مدتی به عنوان کارگر ساده، متصدی داروخانه، میوه چین و... به کار پرداخت و به همین سبب با مشکلات برزگران و کارگران آشنا شد. زمانی که جهان به سرعت به سمت مدرنیسم پیش می رفت و ادوات جدید کشاورزی جایگزین بیل و گاوآهن می شد، او در اندیشه غم و درد و رنج آنان بود. جایزه نوبل سال 1962 را برد. از نوشته های دیگر او دشت بهشت، به خدایی ناشناخته، تورتیافلت، دره دراز، اسب کهر، شرق بهشت و مروارید می توان اشاره کرد.