.
شعر سال های بیداری
انتشار : 1402/11/14

 

 پیام حیدرقزوینی

احتمالا تصنیفی که عارف قزوینی در دی ماه 1290 و در دوره دوم مجلس شورای ایران ساخت و در پایش نوشت که این تصنیف به واسطه عشقی که حیدرخان عمواوغلی به آن داشت «به یادگار آن مرحوم طبع گردد»، مشهورترین تصنیف عارف است که پس از گذشت بیش از یک قرن از سرودنش همچنان زنده می نماید. تصنیف «از خون جوانان وطن» عارف قزوینی، نه فقط از مشهورترین تصنیف های شاعران آزادی خواه ایران در زمان مشروطه که یکی از مشهورترین تصنیف های اجتماعی و سیاسی ایران معاصر است.

محمدعلی سپانلو در «چهار شاعر آزادی» می نویسد در سال هایی که عارف قزوینی دوران کودکی و نوجوانی اش را سپری می کرد، مردم ایران و به خصوص جامعه شهری بحران روحی را از سر می گذارندند: «فقر و ناامنی درازمدت، معیارهای زندگی سنتی را مشکوک و لرزان ساخته بود و زندگی جدید نیز غریب و ناآشنا می نمود». روزگار در برزخی میان گذشته محکوم و آینده نامعلوم سپری می شد و جوانان را به «مال اندوزی و عشرت طلبی و بی بندوباری» می کشاند و عارف قزوینی هم فرزند این وضعیت بود. اما به قول سپانلو، او جوهر دیگری هم داشت که در انتظار کشف در فرصتی تاریخی بود. سال های بیداری و جنش مشروطیت همین فرصت بود که هم زمان با آن عارف به تهران آمد و وجهی پنهان از درونش را آشکار کرد: «جوان بی آرمان و بی افق، که به سبک دورانش از هستی و مردم اطراف خود طلبکار بود -بی آنکه مسئولیتی بپذیرد- اما در ژرفنای روحش عاصی و بی قرار و جویای تازگی ها بود، ناگاه خود را با زمینه های جذاب یک انقلاب مردمی روبه رو دید».

عارف در شعرهای دوره آغاز کارش به تجربه ها و ماجراهای شخصی اش می پردازد اما با این حال گرایشی آشکار به بیان آرزوها و نیازهای مردم نیز در شعرهایش دیده می شود. او به مرور درمی یابد که دغدغه اصلی اش توجه به جامعه است و می خواهد که «آوازه گر انقلاب مردمی» و بیانگر خواست آزادی و حکومت ملی باشد. درواقع شعرهای آغازین عارف که بیشتر شعرهایی شخصی است، تحت تاثیر فضای تاریخی و اجتماعی دوران به شعرهایی اجتماعی بدل شد. خودش درباره این تغییر در شعرش نوشته: «... من نیز از ایام کودکی، تا هنگامی که عشق به وطن عزیز خود پیدا کردم که هر عشقی جز این عشق (عشق نبود عاقبت ننگی بود)، کمتر وقتی بوده است که بی عشق و محبت زیست کرده، بعد از عشق وطن هم اگر سرگرمی به جایی یا دل باختگی به هوایی داشته، بهانه ام این بوده است: مرا ز عشق وطن دل به این خوش است که گر/ ز عشق هرکه شوم کشته، زاده وطن است».

پس از سرنگونی استبداد صغیر، توانایی عارف در چند وجه مختلف ظهور می کند و او به مرور شهرتی عام به دست می آورد. عارف شعر می سراید، تصنیف می سازد و خودش هم در کنسرت هایش آنها را می خواند. امروز صفحه گرامافونی از عارف در دست نیست و درواقع نمی توان صدای او را شنید اما وصف صدای او در گفته ها و نوشته های دیگران آمده است. عارف بیشتر تصنیف سازی بود که ملودی پردازی و ترانه سرایی آثارش را هم خودش انجام می داد. این چنین است که «ترانه ملی» عارف در میان توده ها رواج می یابد و ورد زبان مردمی می شود که اغلب سواد خواندن و نوشتن هم نداشتند. سپانلو به همین دلیل او را نخستین هنرمندی می داند که این گونه وارد عرصه اجتماع می شود: «تنها مهلتی کوتاه لازم بود تا عارف هنرمند محبوب روز و زبان حسرت ها و رویاهای مردمش شود و شاید در تاریخ ایران نخستین بار است که یک هنرمند تجددگرای عوام پسند، پا بر پهنه کشاکش جامعه می نهد».

عارف نماینده راستین شورش انقلابی و بزرگ ترین حامی و مدافع حقانیت قهرمانان و شهیدان عصر مشروطه است. او در سال 1257 در قزوین متولد شد. در این سال، ناصرالدین شاه در سی امین سال سلطنتش بود و حدود هفده سال از مرگ آقاعلی اکبر فراهانی، ردیف دان و نوازنده تار دربار قاجار می گذشت. زندگی عارف با بیداری مردم و جنبش مشروطه پیوند خورده و او را می توان محبوب ترین شاعر عصر مشروطه دانست. در همان زمان مطبوعات و مردم او را «شاعر ملی» می نامیدند. عارف چهره ای چندوجهی داشت اما شاید اهمیت اصلی او در تاثیری بود که بر موسیقی ایرانی گذاشت. خودش گفته بود وقتی من شروع به ساخت تصنیف های ملی و وطنی کردم این تصور وجود داشت که باید برای گربه ها و فلان های دربار تصنیف ساخت. اما عارف تصنیف هایش را در پیوند با بیداری مردم و جنبش مشروطه ساخت و در زمان حیاتش بدل به چهره ای شناخته شده حتی در نزد مردم عادی جامعه شد.

عارف قزوینی اگرچه چهره ای معاصر و متعلق به عصر مشروطه است، با این حال شرح زندگی و نیز آثاری که از او به جامانده گاه با تحریف و حذف و در مواردی با جعل آمیخته است. بخشی از این جعل و تحریف به دلایل عقیدتی و سیاسی رخ داده است. خود عارف هم این نگرانی را داشته است که پس از مرگش به اشتباه درباره او و کارهایی که کرده قضاوت کنند. این ترس عارف شاید ریشه در بدبیاری هایش در طول زندگی اش داشته و او فکر می کرده که پس از مرگش نیز این بدبیاری ها رهایش نخواهند کرد. او اگرچه هنرمندی بود که در دوران خودش کاملا شناخته شده بود اما هیچ گاه زندگی آرام و آسوده ای نداشت و می توان گفت که منزوی و مردم گریز هم بود.

زندگی سیاسی و هنری عارف درهم تنیده است و نمی توان این دو وجه را در زندگی او از هم جدا کرد. آنچه پس از مرگش هم از او باقی مانده بود، نشانه ای است روشن از وضعیت زندگی اش: چند استکان، بشقاب، قلم، پتو و... که برخی از آنها هم برای دوستانش بودند. عارف زندگی پریشانی داشت و پریشان نویس هم بود و این در نوشته هایش آشکار است.

درباره عارف دو رویکرد کلی وجود دارد و می توان رد این دو رویکرد را حتی در زمان حیات خود او نیز دید. درحالی که عارف در زمان حیاتش با عنوان شاعر ملی شناخته می شد، ایرج میرزا در منظومه «عارفنامه» به نقد او پرداخته و او را تصنیف ساز نامیده است. ملک الشعرای بهار نیز عارف را «عوام» دانسته بود. او با عارف بر سر قضیه جمهوری خواهی اختلاف نظر سیاسی داشت.

همان طورکه اشاره شد، عارف پریشان نویس بود و این پریشان نویسی تقریبا همیشه با او بوده است. بسیاری از ادبای معاصر بر اساس ضعف های بلاغی کار او مقامش را تاحدی پایین آورده اند که گاه حتی او را شاعر ندانسته اند. در مقابل عارف حمایت مردمی و مطبوعات آن دوره را داشته است و مشخص است که به لحاظ ادبی وزن این دو گروه موافق و منتقد او یکسان نبوده است. سپانلو اما می گوید «جوهر شعر در عرصه ای بالاتر از فنون بلاغت و قواعد صناعت قرار دارد» و به لحن طبیعی و درعین حال ساده و دلنشین شعر عارف اشاره می کند و به طعنه می گوید «تصنیف ساز» به جوهر شعر نزدیک تر است.

 

منبع: روزنامه شرق