علامه ای در تراز فرهنگ و ادب ایران
الهه آرانیان
اسم علیاکبر دهخدا که میآید، همه به یاد لغتنامه دهخدا میافتیم؛ کار بزرگی که شاید تنها از دست او برمیآمد. لغتنامهای که بزرگترین لغتنامه-دانشنامه زبان فارسی است و طرح و نقشه آن بیش از صدسال پیش در ذهن دهخدا شکل گرفت؛ زمانی که از فعالیتهای سیاسی و غوغای جنگ جهانی اول خسته شده بود و گوشه امنی میجست تا آرامشِ رفته را پیدا کند. و اینچنین اولین یادداشتبرداریهای دهخدا شروع شد. او بر هر کاغذی که دم دستش بود، مینوشت؛ حتی کاغذ سیگار! چند سال بعد دوستانش ازجمله رعدیآذرخشی، عبدالحسین هژیر و جلالالدین تهرانی به کمکش آمدند و در سالهای 1314-1313 وزارت معارفِ وقت برای چاپ لغتنامه با دهخدا قرارداد بست. در سال 1318 بخشی از فرهنگ دهخدا شامل حرف «آ» و بخشی از «الف» در 486 صفحه بهچاپ رسید. در سال 1324 کارِ بزرگ دهخدا و لزوم تسریع در آمادهشدن و چاپ آن به مجلس کشید و مصوب شد که چند همکار و دستیار به کمک دهخدا بیایند و حقوق ماهانه بگیرند. دهخدا در طول حیات خود توانست بر تألیف و چاپ 22 مجلد از 222 مجلد لغتنامه و 4269صفحه از 16475 صفحه نظارت کند. کار چاپ این لغتنامه درنهایت در سال 1359-1358 به پایان رسید. امروز 7 اسفند، سالروز درگذشت علیاکبر دهخداست؛ مردی که اگرچه بیشتر ما او را با لغتنامهاش میشناسیم، اما تنها در لغتنامه خلاصه نمیشود.
جرقه نوشتن «امثالوحکم» در دوران کودکی
سایه لغتنامه آنقدر سنگین است که دیگر خدمتهای دهخدا به فرهنگ ایرانی و زبان فارسی چندان به چشم نیامدهاست. دهخدا سالها عمرش را صرف گردآوری و تدوین ضربالمثلهای فارسی کرد و در مجموعهای به نام «امثالوحکم» به چاپ رساند؛ کاری که سنگ بنای پژوهشهای کاملتر در سالهای بعد شد. «امثالوحکم» به گفته کارشناسان هنوز هم یک مرجع مهم برای پژوهشگران است. این کتاب یک مجموعه چهارجلدی است و حدود 30هزار ضربالمثل و کلمات قصار را در خود جای دادهاست. «امثالوحکم» به ترتیب الفبایی تنظیم شده و مثلهای آن شرح و تفسیر شدهاند. دهخدا در این مجموعه ارزشمند حدود 12هزار استناد به شعر شاعرانی مانند فردوسی، سعدی، نظامی، مولانا، اسدی توسی و ... و نیز نوشتههای نویسندگان معتبر بهعنوان شاهدمثال کردهاست. زندهیاد استاد سیدمحمد دبیر سیاقی، دوست و همکار دهخدا در مقالهای درباره نخستین جرقههای نوشتن «امثالوحکم» در ذهن دهخدا مینویسد: «مرحوم دهخدا نقل کردهاست که در کودکی شبی بر بام خانه خوابیده بودهاست و درباره یکی از امثال متداول میان فارسیزبانان میاندیشیده. از مثل و نام آن آگاه نبوده، اما همینقدر درک میکرده است که آن از نوع کلمات و جملات معمول نیست و قلم برمیگیرد و چندتا از آن نوع را یادداشت میکند. این نخستین پایه کار و راهی شدن بهسوی جمعآوری امثال شمرده تواند شد».
«نخود همه آش» و «خرمگس» در «چرندوپرند»
فعالیت دهخدا در حوزه فرهنگ عامه به «امثالوحکم» ختم نمیشود. این ادیب و شاعر معاصر در دورهای از زندگیاش دست به قلم میبرد و در نشریه «صور اسرافیل» از زبان مردم کوچه و بازار برای مردم مینویسد. نوشتههای دهخدا در این نشریه بعدها به نام «چرندوپرند» بهچاپ رسید. نوشتن به زبان مردم تحولی بزرگ در نثر فارسی بهشمار میرفت و سرمشق کسانی مانند محمدعلی جمالزاده شد. این نویسنده با تأثیرگرفتن از نثر دهخدا در صوراسرافیل داستانهای «یکی بود، یکی نبود» را نوشت. مجموعه یادداشتهای دهخدا با عنوان «چرندوپرند» با چاشنی طنز اجتماعی و سیاسی و در قالب داستان کوتاه، اعلامیه، گزارش و... در فاصله زمانی بین پیروزی انقلاب مشروطه و آغاز استبداد صغیر در 32شماره «صوراسرافیل» به مدیریت جهانگیرخان شیرازی منتشر شد. دهخدا در این نشریه با نامهای مستعاری مانند «دخو»، «خرمگس»، «غلامگدا»، «خادمالفقرا»، «نخود همه آش» و... مینوشت.
انس با شعر فارسی تا آخرین لحظههای زندگی
غلامعلی رعدی آذرخشی، از دوستان و همکاران دهخدا درباره طبع لطیف او مینویسد: «دهخدا با اینکه کم شعر میگفت، به شعر فارسی علاقه فراوانی داشت. او از یک شعر ساده و زیبای رودکی در سبک خراسانی به همان اندازه محظوظ میشد که از یک سخن شورانگیز مولوی یا یک بیت عمیق حافظ و یا یک اندیشه باریک صائب». علاقه دهخدا به شعر فارسی تاحدی بود که آخرین لحظات زندگیاش را هم با شعر فارسی بهسر برد. او در غروب هفتم اسفند 1334 در خانهاش در تهران از دنیا رفت. فریدون مشیری، شاعر معاصر که یک روز پیش از وفات دهخدا در کنارش بوده، 10روز بعد از درگذشت او در مجله آینده مینویسد: «دهخدا با صورت متورم وچشمان برآمده، دو زانو نشسته بود. بیماری و خستگی ِ چهلوهشت سال کار، او را از پای درآورده بود. سنگینی چهلوهشت سال مطالعه، تحقیق و جستوجو، شانههای ناتوان او را خرد میکرد. هزاران جلد کتاب که در مدت چهلوهشت سال با او سخن گفته بودند، اینک همه خاموش نشسته و استاد پیر را تماشا میکردند. در این هنگام، دکتر محمد معین و سیدجعفر شهیدی، همکاران صمیمی و مهربان او به عیادتش آمدند. دهخدا در همان حال گفت: «پوست بر استخوان ترنجیده». لحظاتی چند به سکوت گذشت. استاد پیر هر چند لحظه یکبار به حالت اغما فرو میرفت و باز به حال عادی برمیگشت. در یکی از این لحظات، لبان دهخدا سکوت سنگین را شکست و گفت: «که مپرس». باز چند لحظه سکوت برقرار شد و دهخدا مجدداً گفت: «که مپرس». در این موقع آقای دکتر معین پرسید: «منظورتان شعر حافظ است؟» دهخدا جواب داد: «بله». دکتر معین گفت: «مایل هستید برایتان بخوانم؟» دهخدا گفت:«بله». آنگاه دکتر معین دیوان حافظ را برداشت و چنین خواند: «درد عشقی کشیدهام که مپرس/ زهر هجری چشیدهام که مپرس». از آن لحظه به بعد، دهخدا به حالت اغما فرو رفت و روز بعد جان سپرد».
منبع: روزنامه خراسان