.
انتشار : 1402/12/15
نام نویسنده: امیدی سرور

احمد محمود نویسنده‌ای گوشه‌گیر بود، از آن نویسندگانی که کمتر در در میان اهالی ادبیات آفتابی می‌شوند. او حتی در اوج دوران شهرت و اعتبار ادبی‌اش چندان اهل حضور در محافل و مجالس مختلف حتی از نوع ادبی‌اش نبود. اما به جای آن بیشتر حضور آثارش و تأثیر آنها در فضای ادبیات معاصر احساس می‎شد اهل گفت‌وگو و اظهارنظر هم نبود، برخلاف بسیاری از نویسندگان هم دوره خودش که این را لازمه به رخ کشیدن وزن خود در سطوح مختلف سیاسی و اجتماعی می‌دانستند .

آثار او حاصل تجربیات بی‌واسطه‌اش از زندگی هستند، از همین رو که او داستان‌هایی نوشته است که سندهای زنده‌ای از دوران مختلف  تاریخ معاصر محسوب ایران می‌شود. به خصوص آنکه محمود از جمله نویسندگانی است که آثارش می‌تواند برای طیف‌های مختلفی از خوانندگان و علاقه‌مندان ادبیات داستانی جذاب باشد. داستان‌های او در عین برخورداری از ریزه‌کاری‌ها و ظرافت‌های ادبی به دور از پیچیدگی‌هایی هستند که معمولاً برای پاره‌ای مخاطبان ایجاد دافعه می‌کنند. محمود داستان‌نویسی چیره‌دست بود خواننده خاص و عام هر یک به قدر دانش خود می‌توانند از داستان‌های او بهره‌مند شوند. به همین دلیل خوانندگان کم و بیش قابل توجهی داشت و این موفقیتی است که نویسندگان جدی ادبیات ایران کمتر کسی به آن نائل آمده است. با این حال احمد محمود زندگی سخت و دشواری داشت. مانند اغلب نویسندگان ایرانی در این دیار که همواره به فرهنگ و ادبش نازیده، هیچ اهل فرهنگ و ادبی زندگی آسوده و به سامانی نداشته است مگر آن که استقلال خود را به وابستگی فروخته باشد به جای نوشتن از دل، به سفارش نوشته باشد و سر برابر صاحبان قدرت فرود آورده باشد که محمود نیز هیچ گاه این گونه نبود و در جوانی بهایش را با زندان هم پرداخته بود. به این سبب او نیز مانند اکثریت قریب به اتفاق اهل قلم به هنگام حیات قدر چندانی ندید. مگر صدای تحسین علاقه‌مندان آثارش و صاحب‌نظران ادبیات که آن هم هر از چند گاهی شنیده می‌شد. او درباره شرایط نویسندگان در ایران می‌گوید:«… در مملکت ما کل ادبیات کاری نامأبور است یعنی زحمتی است که عاشقانه است و اجری در برابرش داده نمی‌شود… زندگی نویسندگان هم از راه نوشتن نمی‌گذرد….» (در گفت‌وگو با لیلی گلستان)

 

احمد محمود(احمد اعطاء) در چهارم دی ماه ۱۳۱۰ در اهواز به دنیا آمد. در خانواده‌ای زحمت‌کش که نمی‌توانستند از عهده تأمین مخارج فرزندان خود برآیند. «با همه اشتیاقی که داشتم نشد- و نتوانستم- به تحصیل  ادامه دهم. پس نیمه خوانده باقی‌ماندم.» جوانی او مصادف بود با سال‌های ملی شدن صنعت نفت و پس از آن کودتا و سال‌های تلخ شکست. مانند اغلب جوانان آن روزگار درگیر مسئله سیاست بود، حساسیت و پیگیری بیشتر او در این امر زندان و سپس تبعیدی چند ساله را برایش به ارمغان آورد. تمایلات چپ داشت مانند بسیاری از کسانی که همدوره‌های او در دانشکده افسری به حساب می‌آمدند، پس از کودتا و شدت یافتن دیکتاتوری شناسایی شدند و گذرشان به زندان افتاد.

خوش‌شانس بود که کارش به زندان و شکنجه و تبعید ختم شد و مانند بسیاری پای جوخه اعدام پیش نرفت. بعدها خاطرات دوران مبارزه، زندان و تبعید خود را در داستان‌های مختلفش به کار گرفت. به ویژه در رمان داستان یک شهر که اشارات فراوانی به روزگار زندان و در به دری تبعید داشت. «ماه اول در حمام مخروبه لشگر دو زرهی که محل شکنجه بود زندانی بودم. من و ۱۲ دانشجوی دیگر. بعد انتقالمان دادند به اتاق عمومی پاسدار خانه. جایی در انتهای سلول‌های انفرادی افسرانی که بازجویی، شکنجه و محکوم به اعدام و نهایتاً اعدام شدند…. پشت پاسدارخانه لشکر دو زرهی، محل بازداشت زنده‌یاد دکتر محمد مصدق و دکتر فاطمی و چند تن از همرزمانش بود…. گروه اول افسران را که برای اعدام به میدان تیر می‌برند دیده بودیم… و صدای گلوله‌ها را به هنگام تیرباران شنیدیم…. ساعت شش و چهار دقیقه صبح روز ۲۷ مهرماه هزار و سیصد و سی و سه بود. چند ماه بعد ما را به زندان بردند. تا عاقبت همراه سه تن دیگر از دانشجویان رسیدیم به بندر لنگه در تنهایی و در  غربت پس از شکست. با بندر لنگه- هر چند تحمل‌ناپذیر بود. اخت شدم. حسش کردم. درد را، شکست را….» با چنین تجربیاتی دور از انتظار نبود که وقتی دست به قلم برد و نخستین داستان‌هایش را نوشت همگی سرشار از تلخی، نومیدی، بدبینی و شکست بود. با حال و هوایی که متأثر از آثار صادق هدایت و صادق چوبک می‌نمود. او نیز مانند همنسلان تلخکامی سال‌های سیاه شکست را با تمام وجود و از نزدیک احساس کرد بی‌امید به آینده‌ای که دیکتاتوری شدت گرفته نویدش را می‌داد. دست به کار نوشتن شد. نخستین داستان‌هایش را در مجلاتی نظیر امید ایران و نقش جهان منتشر کرد. داستان‌هایی که مدتی بعد گرد هم آورد در قالب کتابی کوچک به نام مول(۱۳۳۶) منتشر کرد،با هزینه شخصی خودش و در تیراژ پانصد نسخه. با پایان گرفتن دوران تبعید در  حالی که از بسیاری حقوق شهروندی محروم شده بود زندگی سختی را آغاز کرد.  شغل‌های مختلف و اغلب پیش پا افتاده‌ای را عوض کرد، اما در این میان شوق  نوشتن در او زبانه می‌کشید.

 

«بی‌قراری و ناسازگاری وجوه مشخص روزگار جوانی من بود، همین بود که در هیچ کاری نتوانستم پایدار باشم. اگر بنا باشد مشاغلی را که داشته‌ام تعداد کنم از ۲۰ می‌گذرد.» دو کتاب بعدی محمود نیز مجموعه داستان‌هایی بودند با همان حال و هوای تلخ و نومیدانه مول؛ دریا هنوز آرام است ۱۳۳۹ منتشر شد و بیهودگی در سال ۱۳۴۱ داستان‌هایی که وصفی از زندگی رنجبار مردم جنوب بود. داستان‌هایی که نشان می‌داد محمود هنوز شکست و تلخکامی گذشته را فراموش نکرده است. این داستان‌ها با ذهنیتی نوشته شده بود که نشان‌دهنده اهمیت مضمون در مقابل فوم و دیگر صناعت‌های ادبی بود. نثر محمود هنوز با آن نثر پخته و پاکیزه سال‌های بعد فاصله داشت. به هر حال این دو کتاب نیز توفیقی را نصیب او نکرد.

«مول را با هزینه خودم و قرض از یکی از دوستانم چاپ کردم- پانصد نسخه- چاپ کردیم، پانصد تومان هزینه‌اش شد…. دوستان کمک کردند و توزیع کردند و فروختند و هزینه‌اش هم درآمد. کتاب دوم[دریا هنوز آرام است] را گوتنبرگ چاپ کرد، خیلی هم چاپ کرد آن روزگار یعنی سال سه هزار نسخه خیلی بود و روی دستش ماند! سومین کتابم بیهودگی بود. یکی از دوستانم که در اهواز صاحب چاپخانه بود آن را در پانصد نسخه چاپ کرد؛ و یکی از کتابفروشی‌های اهواز یکجا خریدش، نه که خریدش؛ فروختیمش! با سفته یکساله به ۸۰۰ تومان! تعدادی هم فروخت. ۲۰ تایی هم برای امیرکبیر فرستاد، اما کتاب‌ها با یادداشتی برگشت که دیگر برای ما کتاب‌های متفرقه نفرستید. این سرنوشت سه کتاب اول که از میدان بیرونم نکرد. به نوشتن علاقه‌مند بودم. یا شاید می‌شود گفت عاشق بودم بیکار بودم. دوستان دنبال کار و زندگی بودند، اما من به نوشتن فکر می‌کردم.»