.
نام نویسنده: محبوبه میرقدیری

محبوبه میرقدیری در گفت‌وگو با ایبنا مطرح کرد:
ا
محبوبه میرقدیری می‌گوید: درواقع می‌توانم بگویم که احمد محمود به من اعتماد به نفس لازم در نوشتن را داد و من را مطمئن کرد که نویسنده‌ام و توانایی نوشتن را دارم.

خبرگزاری کتاب ایران (ایبنا): یکی از نویسندگانی که همواره نگاهی ویژه به داستان بومی و اقلیمی در آثار خود داشته،‌ محبوبه میرقدیری است. «شناس» نخستين مجموعه داستان اين نويسنده در سال ۷۸ به بازار آمد و سال بعد رمان «پولك سرخ» را منتشر كرد. «خانه آرا» رمان بعدي او در سال ۸۱ و مجموعه داستان «روي لب‌هاشان خنده بود» در سال ۸۲ از سوي انتشارات روشنگران عرضه شد. مجموعه داستان «رنگ‌ها» آخرین اثر داستانی وی است که زمستان 1396 از سوی نشر ثالث منتشر شد. روز گذشته این نویسنده کشورمان وارد دهه ششم زندگی خود شد و پا به 60سالگی گذاشت، به همین مناسبت با او درباره چگونگی آغاز به نوشتن‌اش،‌ کسانی که مشوق وی در این راه بودند و همچنین جایگاه ادبیات بومی و اقلیمی در ادبیات ایران و جهان گفت‌وگویی انجام دادیم که در ادامه می‌خوانید:

شما سال‌هاست که می‌نویسید و تا به حال چندین مجموعه داستان،‌ دفتر شعر و رمان به قلم شما منتشر شده است. از آغاز کار داستان‌نویسی خود بگویید و اینکه از حمایت و تشویق چه نویسندگانی بهره‌مند شدید؟
من داستان‌نویسی را از اراک شروع کردم و از دوره دبیرستان دستی به قلم داشتم و می‌دانستم که این توانایی را دارم. کارگاه و کلاس نرفتم اما کتاب و داستان زیاد می‌خواندم. بعد از خواندن «کلیدر» در نامه‌ای نظر خودم را درباره این اثر برای آقای دولت‌آبادی نوشتم و فرستادم. نظر من نامه چند خطی و کوتاهی بود و ایشان به نامه من پاسخ دادند و خیلی هم به من اظهار لطف کردند. ایشان آدرس خانه را هم برای من نوشته و گفته بودند؛ اگر تهران آمدم خوشحال می‌شوند که مرا ببینند. در اولین فرصتی که پیش آمد من به تهران رفتم و ایشان را دیدم. ایشان در محضر دوستانی که در آنجا بودند از من پرسیدند که من هم نویسنده‌ام یا خیر. جواب من منفی بود اما آقای دولت‌آبادی در پاسخ به بقیه گفتند که این خانم نویسنده است و از چیزی که برای من نوشتند کاملا مشخص است که ایشان نویسنده‌اند.

 

  صحبت‌های محمود دولت‌آبادی چه تاثیری در نوشتن شما و رویکردتان به داستان داشت؟
باعث شد من به طور جدی‌تر به داستان‌نویسی فکر کنم. من در بهار 1366 ایشان را دیدم و در تابستان همان سال داستانی نوشتم که در مجله آدینه چاپ شد.

در ادامه راه از رهنمودهای چه کسی برخودار شدید؟
چند سالی که از نوشتنم گذشت به فکر چاپ یک مجموعه داستان افتادم. اما وقتی مجموعه‌ام را برای ناشران می‌فرستادم با پاسخ منفی آن‌ها مواجه می‌شدم نمی‌دانم شهرستانی و اراکی بودنم و شاید معلم بودنم چقدر در این نه شنیدن‌ها تاثیر داشت. با اینکه در آن زمان چند تا از داستان‌های من در «آدینه» و «دنیای سخن» چاپ شده بود. اما انقدر نه شنیدم که خودم شک کردم شاید داستان‌های من استحقاق چاپ شدن و اینکه به صورت کتاب دربیاید را  ندارند. از یکی دوستانم شماره تلفن احمد محمود را گرفتم و با ایشان تماس گرفتم و از ایشان درخواست کردم که مجموعه داستان مرا بخوانند و نظر بدهند. ایشان برخورد خوب و بزرگوارانه‌ای داشتند و آدرس خانه‌شان را به من دادند و دفتر کارشان هم طبقه پایین منزل‌شان بود. من به تهران آمدم و مجموعه داستان «شناس» را برایشان خواندم و ایشان هم آن را تایید کردند. درواقع می‌توانم بگویم که احمد محمود به من اعتماد به نفس لازم در نوشتن را داد و من را مطمئن کرد که نویسنده‌ام و توانایی نوشتن را دارم.

 

 در برخی از آثار احمد محمود چون «همسایه‌ها» و «مدار صفر درجه» واژه‌ها و جملاتی به گویش دزفولی به چشم می‌خورد و رد پای ادبیات بومی و اقلیمی به وضوح در آثار او به وجود دارد. همچنین این مساله در آثار دولت‌آبادی نیز به چشم می‌آید. این رد پا در داستان‌های شما هم یافت می‌شود. نقش احمد محمود،‌ دولت‌آبادی و امثال آن‌ها در داستان‌نویسی شما چقدر است؟
من قبل از ملاقات با احمد محمود هم در داستان‌هایی که می‌نوشتم حالت بومی و اقلیمی وجود داشت و اتفاقا خود آقای محمود به من گفتند که این خیلی خوب است که هر نویسنده از منطقه و جایی که رشد و بالندگی داشته بنویسد و کمک کند که آن خطه به جهان شناخته شود اما باید از به کار بردن واژگانی که فهم آن برای دیگر استان‌ها و شهرهای ایران قابل فهم نباشد پرهیز کند. من هم همین روال را در پیش گرفتم و در داستان‌های بومی خود با کسی برخورد نکردم که معنی واژه‌ای را نفهمیده باشد.

در باب اهمیت داستان بومی و اقلیمی بحث‌های فراوانی شده است اما برخی بر این باورند که این نوع داستان‌ها چندان قابل ترجمه نیستند. نظر شما در این باره چیست؟
فکر نمی‌کنم داستان بومی منافاتی با ترجمه و جهانی‌شدن داشته باشد. شما آثار فاکنر را در نظر بگیرید. بعضی از داستان‌های فاکنر کاملا حال و هوای بومی دارند و ترجمه شده‌اند و ما هم خیلی راحت با آن ارتباط برقرار می‌کنیم.

به عنوان یک نویسنده فکر می‌کنید برای داستان‌نویسی باید بیشتر شهودی عمل کرد یا به اجرای تکنیک‌های داستانی پایبند بود و اینکه خودتان پیرو کدام سبک و سیاق هستید؟
من خودم بیشتر شهودی می‌نویسم اما بیشتر کتاب‌های آموزش داستان‌نویسی را خوانده‌ام. ولی من معتقدم در کنار خواندن تئوری‌های داستان باید به میزان زیادی مطالعه کرد و داستان خواند. من زندگی‌نامه نویسندگان زیادی را هم خوانده‌ام و متوجه شدم که آن‌ها خیلی دقیق کار می‌کنند و حتا زمان نوشتن‌شان مشخص است و به نظرم این نظم و انضباط در نوشتن هم بسیار کارساز است.

اتفاقا سوال بعدی‌ام درباره عادت‌های نوشتن‌تان بود. خودتان هم زمان مشخصی برای نوشتن دارید؟
من زمانی که شاغل بودم،‌ شب ها می‌نوشتم اما بعد از بازنشستگی سعی‌ام این است که صبح‌ها کار کنم.

به کرات عنوان کردید که از ابتدا داستان‌های زیادی می‌خوانده‌اید. نویسندگان و مترجمان مورد علاقه شما چه کسانی هستند و از چه نویسندگانی بیشتر مطالعه می‌کنید؟
از نویسندگان نسل قبل ادبیات ایران که استاد هستند و همواره در این مقام باقی خواهند ماند کتاب زیاد خوانده‌ام؛ کسانی مانند احمد محمود، گلشیری و دولت‌آبادی. من داستان‌های ساعدی و رمان های عباس معروفی را بسیار دوست دارم و همواره می‌خوانمشان.

شما در داستان‌های خود نگاهی ویژه به زن و مسائل مربوط به زنان داشته‌اید. قهرمان‌های داستان‌های شما بیشتر زن هستند. دغدغه شما از نوشتن درباره زنان چیست؟
من از زنان می‌نویسم چون خودم زن هستم و به هر حال جهان زنان را بهتر می‌شناسم. خشونت‌هایی که علیه زنان اعمال می‌شود، تبعیض‌های جنسیتی همواره از مسائل مورد نظر من برای نوشتن از زنان بوده است.

 داستان‌های شما به زبان‌های دیگری هم ترجمه شده‌اند چه بازخوردهایی از ترجمه داستان‌های خود گرفته‌اید و چه تاثیری بر ادامه کار شما به عنوان یک نویسنده داشته است؟
طبیعی است که بسیار خوشحال شدم و از اینکه در کشورهای دیگر هم کسانی این داستان‌ها را خوانده‌اند دلگرمم می‌کند.

چه کار تازه‌ای در دست نوشتن دارید؟
جسته و گریخته در حال گردآوری یک مجموعه شعرم و به صورت پراکنده شعر می‌گویم.