تاریخ نویسندگی ، فراز و نشیب های فراوانی را پشت سر گذاشته است.
در پس هر فراز و فرود این دشت ، نام هایی نهفته است که هر کدام برگی از هویت و شناسنامه ی نویسندگی در سر تا سر جهان را رقم زنده اند.
مطالعه ی تاریخ زندگانی آنان و سیری در احوالات و آثار آنها ، نمایی هر چند کوتاه و گذرا ، اما عمیق و قابل تامل به ما هدیه می کند.
در دل هر یک از کلمات آنان ، گنجینه ای از رازها و معانی نهفته است و در پیاپی سطور پربار آنان ، رازهایی برای نویسندگان.
قصد ما همگام شدن و سفر به زمانه و زندگی آنان است تا با ذهن و زبان آنان بیش از پیش آشنا شویم و از این همصحبتی ها خوشه ای چند پی توشه ی نویسندگی خود برداریم.
در این برهه از زمان، دفتر زندگانی ” احمد محمود ” ، نویسنده ی ایرانی و خالق کتاب” همسایه ها” را ورق میزنیم به امید آنکه برگی چند به یادگار نصیب دوستداران خود کند.
زندگی نامه
احمد محمود یا همان، احمد عطا در ۴ دی ماه ۱۳۱۰ در شهر اهواز خوزستان چشم به جهان گشود.
او پس از پشت سر گذاشتن دوران تحصیلات ابتدایی و متوسطه به دانشکده افسری ارتش رفت و در مدت تحصیل در آنجا، در زمان کودتای 28 مرداد بازداشت شد، در همان دوران زندانی بودنش دچار بیماری ریوی شد.
احمدعطا را می توان از جمله پیروان مکتب رئالیسم جادویی نام برد.
او نخستین داستانش را به نام صبح میشه در سال ۱۳۳۳ در مجله امید ایران منتشر کرد.
ابتدا به نام احمد احمد، نام خود را بر سر زبان ها انداخت و سپس نامش را به احمد محمود تغییر داد.
بعد از آن نخستین مجموعه داستان کوتاهش به نام مول در سال ۱۳۳۶ به کتاب فروشی ها عرضه شد.
همسایه ها نیز نخستین رمان چاپ شده از احمد محمود است آن را در سال ۱۳۵۳ چاپ کرد.
محمود را راوی خطه جنوب می دانند، چرا که به جرات می توان گفت در تمامی آثارش جنوب ایران و ماجراهایش نقش مهمی دارد.
کتاب درخت انجیر معابد، آخرین اثر احمد محمود بود.
احمد محمود به بندر لنگه تبعید شده بود.همان جا بود که کتاب درخت انجیر معابد را قلم زد،کتابی که به آخرین اثری تبدیل گشت که از وی در زمان حیاتش به بازار روانه شد.
احمد محمود همواره در خلق شخصیت های داستانی اش قلم قوی ای داشت و این یکی از بزرگترین نکات نویسندگی اوست.
خود او می گوید:”نویسنده باید آدم های داستانش را واکاوی کرده باشد، نه فقط آن چه را که انجام می دهند، نه فقط آن چه را که بالفعل است.
بلکه با آن چه را که در توانایی آن هاست هم باید آشنا باشد حتی اگر در داستان او از قوه به فعل تبدیل نشود.”
محمود از جمله نویسندگان انگشت شماری است که رمان چند صدایی را به معنای واقعی کلمه را به ادبیات داستانی ایران افزود.
شخصیت های داستان های وی قشرهای مختلف جامعه را شامل می شدند، با فرهنگ های مختلف.
شخصیت های داستان های محمود هر کدام خود به جای خود داستان خود را روایت می کنند.
مشخصه هر کدام ادبیات و لحن منحصربه فرد آن هاست که همین ویژگی، کیفیت ویژه ای به آثار محمود می بخشد و رمان چند صدایی را برای خواننده می شناساند.
از داستان های این نویسنده بعد از مول می توان از مجموعه های دریا هنوز آرام است،قصه آشنا،از مسافر تا تبخال،غریبه ها، زائری زیر باران و دیدار یاد کرد.
از جمله رمان های این نویسنده می توان از همسایه ها ،داستان یک شهر، زمین سوخته،درخت انجیر معابد و مدار صفر درجه نام برد.
زمین سوخته به زعم عده ای ضعیف ترین اثر این نویسنده است.
آخرین اثر احمد محمود
این در حالیست که درخت انجیر معابد به دریافت جایزه هوشنگ نائل گشت و همچنین کتاب مدار صفر درجه منتخب جایزه بیست سال ادبیات داستانی در سال ۱۳۷۶ گردید.
بیماری ریوی اش سبب فوت وی در دوازدهم مهر ماه ۱۳۸۱ در بیمارستان مهراد تهران گشت.
آثار
مجموعه داستانها
مول
دریا هنوز آرام است
بیهودگی
زائری زیر باران
پسرک بومی
غریبهها
دیدار
قصه آشنا
از مسافر تا تبخال
رمانها
همسایهها
داستان یک شهر
زمین سوخته
مدار صفر درجه
درخت انجیر معابد
ترجمه
آدم زنده
مروری بر آثار و اندیشه ها
احمد محمود را همه با ماجراهایی که درباره ی جنگ گفته است می شناسند. اما در این باب باید کمی تامل کرد.
احمد نویسنده ی بسیار قهاری است. اگر بخواهیم سیری بر تمام آثار احمد محمود داشته باشیم و آن را تنها در یک مفهوم جمع کنیم ، باید این چنین بگوییم که احمد محمود ، خاطره نویس خاطره های مشترک مردم ایران زمین است.
او انسانی به شدت احساسی و ریزبین است و این در تمامی کتاب هایش در هر قالبی که بوده اند بسیار آشکار است.
آنچه که امروز از احمد محمود برای ما ایرانی ها بجای مانده است ، چندین اثر از آثار اوست که در باب تاریخ ایران و خصوصا جنگ است.
بسیاری از داستان های او در طول دوران مورد نامروتی ها و بی مهری ها واقع شده اند و ممنوع الچاپ شده اند ، اما می توان به جرئت گفت که همین چند کتابی که از او در اختیار مانده است ، به تنهایی می تواند گواه بر نبوغ ادبی و هوش سرشار او در دنیای رمان نویسی بدهد.
از نگاه بسیاری از منتقدین ، کتاب همسایه ها بهترین رمان فارسی ایران است و تا بحال کسی نتوانسته است ، اثری چنین فوق العاده خلق کند.
اما از این ها که بگذریم باید کمی در باب تفکرات احمد محمود صحبت کنیم. احمد محمود ، بر خلاف آنچه که همه ی مخالفانش می گویند ، انسانی سیاسی نبود.
بلکه تنها یک رمان نویس سیاسی اجتماعی بود و مضمون آثارش به این سمت میل می کرد.
او تقریبا تمام برهه های حساس تاریخی ایران زمین را از نگاه ادبی خود رد کرده است و چندین و چند اثر دارد که همگی نشان دهنده ی زوایای پنهان تاریخ ایران و مردم ایران در حول حوادثی که بر سر این مرز و بوم آمده است ، می باشد.
او دغدغه های فکری بسیاری دارد اما نخستین دغدغه ی او این آب و خاک است. هنگامی که احمد محمود از ایران سخن به میان می آورد ، کمتر کسی می تواند اشک های خود را مهار کند و در برابر قلم شیوا و پر از غم او سکوت کند.
او به شدت به این آب و خاک علاقمند بود و در خطه ای نیز می زیسته است که اکثریت مردم درد کشیده و رنج کشیده در طول تاریخ بوده اند.
او جنوبی بود و دوران نوجوانی و جوانی اش را در جنوب گذارند و به همین دلیل است که او را راوی خطه ی جنوب می دانند.
دیگر دغدغه ی او مردمان و فرهنگ اجتماعی ایران زمین است. او مردمان ایران را همیشه در لایه ای از غم و اندوه تصویر می کند اما در دلهاشان درخت مهر و محبت می نشاند.
او هنگامی که از جنگ هشت ساله صحبت میکند ، او هنگامی که از اوضاع ایران قبل از انقلاب صحبت می کند ، شما می توانید نمایه ی کامل یک انسان دلسوز و فوق العاده خیر خواه برای ایران زمین را در آثار او ببینید.
او به جد یکی از کسانی است که تاریخ شفاهی ایران زمین را در دل رمان های ادبی خودش مکتوب کرده است.
برای خاتمه دادن به این بخش بگذارید چند کلامی شخصی تر با شما صحبت کنیم.
احمد محمود هیچ گاه انسانی نبوده است که جنگ ها را بستاید و یا مردم را برای شورش در خیابان ها تشویق کند.
او حتی آنقدر مظلوم و سر به زیر است که وقتی در روزهای پایانی عمرش ، جایزه ی بیست سال فعالیت ادبی اش را به او ندادند و اتهاماتی به او وارد کرده اند ، سکوت کرد و کمتر مصاحبه ای و یا شاید هیچ مصاحبه ای با رسانه ها نکرد و در زمین خدا زیر آسمان مهر و محبتی که همیشه در دل او بود ، آرام گرفت.
احمد محمود راوی جنگ است. اما شخصیتی ضد جنگ دارد. او تصویر کثیف و پلید جنگ را به همه ی مردم ایران زمین نشان داده است و تصویری جز این نیز در خاطر او نمانده بوده است که به رشته ی تحریر در بیاورد.
از کتاب های احمد محمود می توان به عنوان سمبل تاریخ مردمان گمشده و فراموش شده ی این سرزمین یاد کرد.
در ادامه نیز بخشی از رمان همسایه ها را با هم مطالعه می کنیم :
تاب برایم دنیای تازه ای است. حرفهای تازه و کارهای تازه. همچین جذب نوشته های کتاب میشوم که اگر بیخ گوشم توپ بترکانند، حالی ام نمیشود.
مثل آدم تشنه ای که به آب رسیده باشد هر جمله برایم شده است یک جرعه آب گوارا. آب خنک، صاف و زلال که به ام جان میدهد.
صدای کسی را می شنوم.”تو خالدی؟”سر بر می گردانم. کوتاه است و پهن. بازوهاش مثل قلوه سنگ است. نگاهش مثل آتش می سوزاند.”رد کن بیاد.”
در می مانم که چه باید بکنم. حالی ام می کند.”برات رختخواب آوردم، دو چوغ رد کن بیاد.”ته جیبم را می گردم.
دو تو مانی مچاله شده ای می گذارم کف دستش. قالیچه را و پتو را و متکا را می زنم زیر بغل و می روم تو انفرادی.
تو هر گره قالیچه ی نخ نما شده، بوی پدرم و بوی توتون پدرم خانه کرده است. پهنش می کنم. متکا را می گذارم و دراز می کشم.
صورتم را به قالیچه می مالم. دلم می خواهد گریه کنم. متکای مادرم است. گونه هام را تو متکا فرو می کنم و بو می کشم. بغض دارد خفه ام می کند.
کافی است کسی صدام کند و بام حرف بزند که گریه سر بدهم. هیچ وقت اینقدر دلم نازک نبوده است.
انگار گیس مادرم پخش شده است رو متکا. انگار پدرم رو قالیچه نشسته است و سیگار می پیچد. صدای غمناک پدرم را می شنوم. از دور دست ها، از بن چاه.
انگار لاشه گوسفندى را که به نشپیل قصابی آویزان کرده باشی دست هایم آویزان می شوند. گردنم زود خسته میشود.
حس می کنم که خون دارد تو کاسه ی سرم جمع میشود باز سرم را بالا می گیرم باز گردنم خسته می شود.
خون مثل دریا تو کاسه سرم موج می زند دارم خفه می شوم ناگهان مثل لوله آفتابه یکهو از سوراخ های دماغم خون بیرون می زند.