شایعه استقرار تانکهای عراقی در مرز ایران بین مردم اهواز دهن به دهن میگردد و مردم نگران حمله عراق به ایران و بیتوجهی و بیاعتنایی مسئولان کشورند... بیوه میانسالی است که پسر نوجوانش به جبهه رفته است... آن دو دزد را به تنه درخت نخلی میبندند و به پیشنهاد ننه باران، محاکمه و به مرگ محکوم میکنند... جنگ را بهترین فرصت برای احتکار و گرانفروشی میبیند...
زمین سوخته. رمانی از احمد محمود (نام مستعارِ احمد اعطا) (1310-1381)، که در 1361 منتشر شد. این رمان گزارشگونهای است از وقایعی که در سه ماهه اول جنگ ایران و عراق در شهر اهواز اتفاق میافتد. نویسنده کوشیده است در آن از اوضاع و احوال مردم شهر اهواز که بیش از مردم شهرهای دیگر جنوب ایران آماج حمله ارتش عراق قرار گرفتند و با مسائل و مشکلات جنگ از همان اولین روزها درگیر شدند، تصویری ساده به دست دهد.
ماجرای رمان در اواخر تابستان سال 1359 شروع میشود –روزهایی که شایعه استقرار تانکهای عراقی در مرز ایران بین مردم اهواز دهن به دهن میگردد و مردم نگران حمله عراق به ایران و بیتوجهی و بیاعتنایی مسئولان کشورند. جنگ با بمباران فرودگاه اهواز و تهران و چند شهر بزرگ دیگر آغاز میشود.
با خبرِ نزدیکشدنِ تانکهای عراقی به شهر، در حالیکه عدهای از اهالی به سرعت به شهرهای دیگر کوچ میکنند، جوانهای شهر دست به کارِ سنگرسازی در خیابانها و مقابله با عراقیها میشوند. با ادامه حملات موشکی به شهر، بیشتر مردم به شهرهای دور و نزدیک دیگر یا اردوگاههایی پناه میبرند که دولت در شهرهای دورتر دایر کرده است. دیری نمیگذرد که ورود قوای ارتش و پاسداران و نیروهای داوطلبِ مردمی از گوشه و کنار ایران چهره شهر را عوض میکند. تنها اندکی از اهالی در شهر میمانند. بعضی از آنها کسانی هستند که با مشاهده وضع نامطلوب اردوگاهها ناچار شدهاند به اهواز برگردند.
شوراهای محلی جوانانِ داوطلب را مسلح میکنند و به نگهبانی از شهر میگمارند. یکی از کسانی که برای گرفتن اسلحه و آموختن تیراندازی به این شوراها میرود «ننه باران» است.
ننه باران زن بیوه میانسالی است که پسر نوجوانش به جبهه رفته است. چندی بعد جنازه پسر باران را به شهر میآورند. در یکی از همین روزها، چند نفر از اوباش شهر، اثاثه یکی از خانههایی را که صاحبان آن از شهر کوچ کردهاند به سرقت میبرند؛ اما دو نفر از آنان در حال فرار از شهر، دستگیر میشوند. کسانی که شاهد ماجرا بودند، آن دو را به تنه درخت نخلی میبندند و به پیشنهاد ننه باران، محاکمه و به مرگ محکوم میکنند. ننه باران و «عادل» یکی از نوجوانان مأمور حفاظت از محله، آن دو را تیرباران میکنند. مسئولان کمیته شهر ننه باران و عادل را دستگیر میکنند اما مردم دست به اعتراض میزنند و کمیته اسلحه ننه باران و عادل را میگیرد و آزادشان میکند. ننه باران، پس از این حادثه، سرخورده و افسرده به مسجد و قرآنخوانی رو میآورد و اندک زمانی پس از آن، بر اثر اصابت موشک به خانهاش کشته میشود.
خصوصیت گزارشوار کتاب مجال چندانی به نویسنده نمیدهد تا از چهرههای داستانی رمان شخصیتهای ملموس و ماندگاری بسازد. اغلب این چهرهها تیپهایی هستند آشنا و شناختهشده از قبیل «کل شعبان»، بقال طماع که جنگ را بهترین فرصت برای احتکار و گرانفروشی میبیند، یا «رضی» جیببُر و همدستانش که در غیبت صاحبان خانهها، دست به سرقت اموال آنان میزنند – تیپهایی که اوضاع و احوال جنگ زمینه مناسبی برای بروز خصوصیات آنان فراهم آورده است. یگانه شخصیتی که در این رمان تشخّص مییابد و از میان چهرههای متعدد داستانی به یاد میمانند ننه باران است- شخصیتی که هرچند در وهله اول آرمانی به نظر میآید، ساختهشدنش در اوضاع و احوال آن سالها پذیرفتنی است همچنانکه درهمشکستنش بر اثر خشونتی که جنگ بر او تحمیل میکند دور از انتظار نیست، چون، از نظر نویسنده، جنگ در نهایت ویرانگر است نه سازنده.
زمین سوخته به لحاظ ارزش هنری، در حدّ سایر رمانهای احمد محمود نیست، اما از آنجا که گزارش نسبتاً دقیقی از وضعیت شهرهای خوزستان و مردم آن سامان را در نخستین روزهای جنگ ایران و عراق در بردارد، در جای خود ارزشمند است.