.
نام نویسنده: محمدقائم خانی

داستان‌های مجموعۀ «زائری زیر باران» نیز چونان دیگر داستان‌های «احمد محمود» پرانرژی شروع می‌شود و با ضرب‌آهنگ خوبی پیش می‌رود. غریزۀ قدرتمند نویسندگی محمود، به او امکان می‌دهد تا از کرختی داستان‌های حوصله‌سربر ایرانی فاصله بگیرد و ادبیات حرفه‌ای را با جذابیت درآمیزد. انرژی نهفته در کارهای او بیشتر از ظرفیت زبانی داستان یا عناصر داستانی است و از این‌رو، چونان آتشی به داستان افتاده و جمله‌ها و شخصیت‌ها و مناظر را در خود حل می‌کند. این انرژی چنان مخاطب را به خود مشغول می‌دارد که فرصت پرداختن به زبان یا عناصر داستانی را از وی می‌گیرد و درگیر ماجراهایش می‌کند. از این‌رو قصه، پرقدرت و در خلال عمل شخصیت‌ها تند پیش می‌رود و داستان را می‌سازد. حتی فضاسازی، توصیف و عناصر دیگر داستان هم در این حرکت سریع قصه، حل می‌شوند و از لابه‌لای جریان بزرگ‌تر حوادث و اطلاعات داستان، خود را به ما می‌نمایانند. این‌ها که چنین باشند، دیگر تکلیف پیام داستان و ایدئولوژی آن معلوم است. 

اما پس از چند صفحه، این آتش دیر نمی‌پاید و رو به سردی می‌رود. کمر داستان که رد شده، احساس می‌کنیم دیگر تب‌وتاب اولیه را ندارد و یا حداقل در معرض خطرپذیری اولیۀ آیندۀ داستان قرار نگیریم، اما این روند در این‌جا متوقف نمی‌ماند و در چند داستان، نزدیک نقطۀ پایانی با افول انرژی اولیه مواجه می‌شویم. گاهی افت ناگهانی حادثه و ماجرا هم پیش می‌آید و شاکلۀ اولیۀ روایت از هم می‌پاشد. همۀ این‌ها باعث می‌شود حس خوبی از خواندن داستان‌ها نداشته باشیم یا حداقل سرخوشی اولیه از سرمان می‌پرد. راستی چرا چنین است؟ 
این پایان ضعیف چه اثری روی ما دارد؟ کمترین اثرش این است که ما را نسبت به اصل ایده مأیوس می‌کند. می‌فهمیم که نویسنده از ابتدا هم عمق چندانی در نگاهش نبوده و مسألۀ ویژه‌ای را با ما در میان نگذاشته است. احساس سر کاری‌بودن بهمان دست می‌دهد. انگار که از اول به سرابی دعوت شده‌ایم، منتها آبش می‌پنداشتیم. چرا چنین می‌شود؟ قصه‌ای که چنان تاب‌وتبی داشت و آن‌طور با آب‌وتاب تعریف می‌شد، چرا تا به انتها تاب نیاورد و فرومرد؟ پیش چشمان ما جان داد و به زحمت خودش را به خط آخر رساند؟ چه چیزی حافظ و نگهبان قدرت روایت در داستان است؟ احمد محمود به چه نیاز داشت تا در کنار غریزۀ پرقدرت داستان‌نویسی‌اش، از عهدۀ اتمام درست یک داستان کوتاه برآید؟ باید به این نکته دقت کرد که پایان ضعیف، به معنی ضعف طرح در داستان نیست، اصولاً به معنی نبود طرح است. ضعف پی‌رنگ از آن‌جا ناشی می‌شود که نویسنده نتوانسته یک بار از بالا به کل داستان نگاه بکند و خودش هم دست‌خوش پیشرفت حوادث بوده است. چیزی خلق کرده که خودش از آن عقب مانده و نتوانسته در نقاط اصلی پی‌رنگ، انرژی لازم را به آن تزریق کند. این مشکل، مخصوص احمد محمود نیست و حداقل در رمان، مشکل اکثر کارهای ایرانی است. ما نمی‌توانیم طرح را با دقت طراحی کنیم تا داستان را با قوت به نقطۀ آخر برساند. در داستان‌های کوتاه‌مان هم کمتر پیش می‌آید که طرح‌های قدرتمندی حضور داشته باشد، اما مجال اندک داستان کوتاه باعث می‌شود این ضعف همیشه آشکار نباشد و برخی از نویسندگان آن را با قوت در نثر، توصیف، مضمون یا عناصر دیگر داستان می‌پوشانند. 
اما چرا نمی‌توانیم طرح خوبی بنویسیم؟ چرا احمد محمود نمی‌تواند داستان کوتاهش را پیش ببرد و در نقطه‌ای خاص با قدرت به پایان برساند؟ 
اشراف بر داستان و نوشتن طرح کامل ممکن نمی‌شود، مگر با درک و طراحی زنجیرۀ علت و معلول وقایع. واقعاً خوب است اهل تفکر آشنا با ادبیات داستانی را دعوت کنیم تا پژوهشی مفصل در باب علت و معلول (ناظر به داستان) باتوجه کامل به تمام تاریخ رمان و تاریخ فلسفه داشته باشند و نظرهای مختلف در این حوزه را گرد آورده و چاره‌ای برای این حفرۀ بزرگ داستان‌نویسی در ایران بکنند، اما عجالتاً تا وقتی که متفکرین (اندک) آشنا با ادبیات داستانی فرصت اجابت به این دعوت را پیدا کنند، بد نیست اشاره‌ای به یکی از مهم‌ترین نقص‌های نویسندگان ما در توجه به حوادث داستانی بکنیم. غایت یکی از مهم‌ترین موارد شکل‌دهندۀ هرطرحی است، ازجمله طرح داستانی. هم نویسنده و هم شخصیت صاحب اراده، برای رسیدن به غایت است که مجموعه‌ای از اعمال را طراحی می‌کنند و به برخی از اتفاق‌ها تن می‌دهند. این ضعف میان نویسندگان ما باعث شده که عمدۀ شخصیت‌هایی هم که خلق می‌کنند، هدف خاصی در زندگی نداشته باشند یا اهداف دم دستی را انتخاب کنند. با وجود اهداف دم دستی نمی‌توان به طرحی کامل و جذاب در داستان رسید و مخاطب را به دنیال ایدۀ داستانی کشاند. چه کسانی که تحت‌تأثیر نگاه مدرن، رابطۀ علت و معلول را خطی می‌دانند و چه آن‌ها که در ادامۀ نگاه شرقی (و سنتی ما) به وجود علت دوری قائلند (که هم آغاز حوادث است و هم غایت آن‌ها)، بدون توجه به زنجیرۀ علت و معلول در طرح داستانی موفق به طراحی پی‌رنگ قدرتمند و درنتیجه داستان جذاب برای مخاطب نمی‌شوند. این عقل است که می‌تواند با ارادۀ خویش، هدفی را برگزیند و شخصیت‌های داستانی را از انفعال و دست‌خوش حوادث‌بودن نجات دهد. هدف عقلانی نویسنده است که خودش را در طرح‌ریزی پی‌رنگ نشان می‌دهد و به غایت‌مندی کل داستان منجر می‌شود. غیبت این طرح عقلانی در آثار اکثر نویسندگان ایرانی دیده می‌شود و احمد محمود نیز به‌ویژه در «زائری زیر باران» با این مشکل روبه‌رو است. نتیجۀ این ضعف همانا جذابیت و عمق کم داستان‌هاست و درنتیجه روی‌گردانی همزمان توده و نخبگان جامعه از داستان ایرانی را به همراه دارد. محمود نتوانسته طرحی برای حوادث داشته باشد، از این‌رو خودش دست‌خوش حوادث شده است. داستان او زیر باران شدید نگارش غریزی، خیس شده و وارفته در زمین زندگی رها گشته است.