.
نام نویسنده: گروه نويسندگان

منوچهر تشکری (نویسنده مسؤول)؛ استادیار دانشگاه شهید چمران اهواز/ پروین گلی زاده؛‌ دانشیار دانشگاه شهید چمران اهواز/ نصر الله امامی؛ استاد دانشگاه شهید چمران اهواز/ پروانه حلوسی؛ دانشجوی دکتری زبان و ادبیات فارسی

چکیده| اقلیم جنوب ایران با تنوع فرهنگی و طبیعت خاصی که دارد منبع الهام فوق العاده ای برای فضا سازی در داستان است؛ وجود نخلستان، شط و دریا نفت و صنعت و حتی گرما که از زمینه های بومی جنوب است نویسندگان این خطه را بر آن داشته است که در آثار خود از این نعمات خدادادی بهره ببرند و با این شیوه نوعی تشخص سبکی به آثار خویش بدهند. در واقع خوزستان به عنوان مهمترین قطب ادبیات اقلیمی ایران بعد از انقلاب و جنگ و به دلیل مهاجرت نویسندگانش ضربات بسیاری متحمل شد. همچنین با توجه به شتاب تحولات اجتماعی اقتصادی و سیاسی و به تبع آن تحولات فرهنگی در دهه های اخیر ضرورت بررسی این تحولات به خصوص در ادبیات، بیش از پیش حس می شود. با نگاهی به ادبیات داستانی این سال ها، فاصله گرفتن این نوع ادبی از مکتب رئالیسم آشکار و انکار ناپذیر است. مسلم است که شیوه های داستان نویسی گذشته، دیگر جوابگوی نیازهای فکری و معضلات روانی انسان معاصر نیست و تغییر این شیوهها اجتناب ناپذیر به نظر می رسد. همزمان با پیدایش هنر و ادبیات مدرن و پسامدرن در دیگر کشورها، این آثار مورد توجه و نقد و بررسی قرار گرفته اند اما متأسفانه در ایران بحث و گفت و گوی نقادانه و اصولی در این زمینه بسیار اندک بوده و عرصه را برای نقدهای سلیقه ای و غیرحرفه ای خالی گذاشته است لذا هدف ما از پژوهش حاضر مقایسه ی مولفه های سبک رئالیستی و مدرنیستی با تاکید بر داستان های کوتاه احمد محمود و مصطفی مستور میباشد. روش تحقیق مورد استفاده، روش توصیفی تحلیلی است.

کلمات کلیدی مدرنیست رئالیسم ،داستان کوتاه، ادبیات اقلیمی

 

مقدمه| داستان نویسی مدرن در ایران محصول آشنایی ایرانیان با مولفه های مدرنیته است. در تعریف مدرنیسم گفته شده که مجموعه ای است فرهنگی، سیاسی، اقتصادی، اجتماعی و فلسفی که تقریباً از دوره ی رنسانس و به دنبال پیدایش علم نجوم جدید، اختراع صنعت چاپ و کشف قاره ی آمریکا آغاز شده است. مدرنتیه به نگرش انتقادی ،غرب، تجدد خواهی و رشد خردباوری و انسان محوری اطلاق می گردد. نگرش انتقادی از دوره ی رنسانس آغاز و در قرن هجدهم - که به عصر روشنگری و خرد شهرت دارد به اوج می رسد .داستان کوتاه در دوره ی مدرنیسم به اوج خود رسید و داستان نویسان اروپایی با الهام از سبک چخوف و توجه به تقدس مقایسه ی مولفه های سبک رئالیستی و مدرنیستی در داستان توانستند آثار برجسته ای خلق کنند (نجومیان درآمدی بر ادبیات مدرنیسم).

داستان نویسی و کش و قوس دادن به ماجراهای آن برای جذاب تر کردن داستان عواملی می طلبد؛ عواملی که ظالم را در برابر مظلوم قرار دهد و فقر جهل، سادگی و...به این مظلومیت دامن بزند خوزستان به خاطر داشتن این شرایط قبل از انقلاب و به خصوص به خاطر نفت خیز بودنش که موجبات حضور آمریکایی ها را در این استان فراهم می کرد، می توانست بهترین نمونه برای الهام بخشی نویسندگان باشد.

به بیانی دیگر مناطق جنوبی کشور با فضای متنوعی که دارند نه تنها در داستان های نویسندگان بومی خود بلکه در آثار دیگر نویسندگان نیز اثر گذاشته اند؛ به طوری که عده ی چشمگیری از آنها به توصیف فضای این نواحی در داستان های خود ترغیب شده اند. حسن عابدینی عقیده دارد که مهمترین دستاورد ادبیات اقلیمی حاصل تلاش نویسندگان جنوب است؛ چرا که زمینه فرهنگ و طبیعت متنوع جنوب فضای داستان های آنها را پر کرده است و در واقع ماجراهای داستان ها را با مسایل اجتماعی آن مناطق در آمیخته اند. خوزستان به عنوان مهمترین قطب ادبیات اقلیمی ایران بعد از انقلاب و جنگ و به دلیل مهاجرت نویسندگانش ضربات بسیاری متحمل شد.

به طور کلی در برهه ای از زمان شاخه ای از ادبیات که آن را ادبیات اقلیمی نامیده اند، به عنوان واکنشی نسبت به ورود مظاهر مدرنیسم در این استان شکل گرفت و نسل اول داستان نویسان خوزستان همچون احمد محمود و دیگران پا به عرصه داستان نویسی نهاد. در واقع زبان مردم، لهجه ها، گویش ها، آداب و رسوم، باورها و خرافه ها شاخصه های جغرافیایی و آب و هوایی در جای جای ادبیات داستانی نویسندگان اقلیم جنوب قابل بررسی و شناسایی است. هدف از نگارش این پژوهش مقایسه ی مولفه های سبک رئالیستی و مدرنیستی با تاکید بر داستان های کوتاه احمد محمود و مصطفی مستور می باشد.

 

بررسی مبانی و مفاهیم داستان کوتاه| تعریف ادگار آلن پو از داستان کوتاه چنین است: نویسنده باید بکوشد تا خواننده را تحت اثر واحدی که اثرات دیگر مادون آن باشد قرار دهد و چنین اثری را تنها داستانی می تواند داشته باشد که خواننده در یک نشست که بیش از سه ساعت نباشد تمام آن را بخواند. مهم ترین تعریف هایی که در فرهنگ های ادبی و دائره المعارف ها برای داستان کوتاه آورده شده چنین است: داستان کوتاه برشی از زندگی است. این تعریف بر بسیاری از داستانهای کوتاه مثل داستان های جلال آل احمد یا گی دوموپاسان منطبق است (میرصادقی، داستان کوتاه، رمان، قصه، ص ۸۴)

در داستان کوتاه توجه به یک شخصیت معین است و کلیه ی وقایع از زاویه ی دید همان شخصیت نگریسته و بررسی می شوند. بسیاری از داستان های کوتاه از چنین خصوصیتی برخوردارند و وقایع از چشم یک شخصیت نگریسته و بازگفته می شود. داستان کوتاه یک شخصیت اصلی دارد و یک حرکت داستانی این تعریف در مورد بسیاری از داستان های کوتاه صادق است. نمونه ای از آن عموژول موپاسان است که داستان پیرامون گم شدن این شخصیت و این پندار خانواده است که او به قاره ی دیگری رفته، ثروت زیادی بهم زده و روزی بازخواهد گشت؛ اما سرانجام او را اتفاقی بر عرشه ی یک کشتی به جاشوگری می یابند.

اصولاً نمی توان داستان کوتاه را با تمام ظرایف و نکاتش در یک یا چند جمله تعریف نمود یا چارچوب مشخص و محدودی برای آن متصور شد. در حقیقت به نظر میرسد داستان کوتاه یک تعریف تجربی است و نویسنده تازه کار با اندوختن تجربه و مطالعه داستان های نویسندگان معروف می تواند به صورت معرفتی به این تعریف دست یابد. از ویژگی های داستان کوتاه می توان به حجم اندک آن در مقابل رمان داستان بلند و داستان نیمه بلند اشاره کرد. محدوده ی معمول داستان کوتاه بین ۵ تا ۱۵ صفحه ی کتابی است و به ندرت ممکن است تا مرز ۴۹ صفحه تجاوز کند. همچنین داستان کوتاه در اغلب موارد تنها دارای یک شخصیت اصلی است و تعداد شخصیت های فرعی داستان از سه تا چهار نفر فراتر نمی رود.

 

بررسی سبک رئالیسم| رئالیسم و بازتاب واقعیت در داستان، مقوله ای است که به تمام نویسندگان جهان مربوط می شود. از زمانی که شانفلوری مانیفست رئالیسم را بنیان گذارد تا هم اکنون واقعیت نمایی پای ثابت بسیاری از داستان ها و حتی شاهکارهای جهانی بوده و هست. در جنوب به علت وجود جاذبه هایی که در زندگی و شیوه ی کار مردم وجود دارد گرایش به رئالیسم در آثار نویسندگان، بسیار به چشم می خورد. علاوه بر این، جنوب سرزمین رازها و باورهای افسانه ای مردم بومی است. بازتاب این باورها در سبک عده ای از نویسندگان رئالیسم جادویی را خلق کرده است. «اهل غرق» منیرو روانی پور، «درخت انجیر معابد احمد محمود»، «شنل پوش در مه» عدنان غریفی که به رغم نظر خود نویسنده نوعی رئالیسم است. بدین ترتیب انبوهی از حوادث مختلفی که سرزمین جنوب از سر گذرانده در حافظه نویسندگان جنوبی ثبت و به میراثی گران بها در داستان نویسی آنان تبدیل شد. حوادثی چون مسئله ی نفت، ورود استعمار، استعمارستیزی مهاجرت مسائل اقتصادی تجاری... (شیری، مکتب های داستان نویسی در ایران: ۱۹۰)

در واقع پس از انقلاب غلب نویسندگان به خلق ادبیاتی می اندیشیدند که با افشاگری و تهییج به اقدام اجتماعی موثری بینجامد (میر عابدینی صد سال داستان نویسی ایران۹۳۱)  اما کم کم اینگونه اندیشیدن و نوشتن جای خود را به رئالیسم جادویی می دهد. در دهه ی شصت و به دنبال ترجمه ی آثاری از نویسندگان آمریکای جنوبی که ترکیبی بدیع از تاریخ و اسطوره و شاعرانگی بودند گرایش به رئالیسم جادویی در بین نویسندگان افزایش می یابد؛ گرایش به این سبک نگارش به دلیل وجود دو عنصر مهم اسطوره و شاعرانگی در آن و پیوند این دو عنصر با تمایلات فرهنگی ما ایرانیان بود. عرفان و قصه های عامیانه و دنیای زیبا و سحر آمیزشان همیشه مامن و پناهگاهی بوده است برای گذر از رنج های تاریخی و ستم های اجتماعی دهه شصت بر ملت ما به خصوص خوزستانی ها بسیار سخت گذشت بازتاب این سختی در ادبیات داستانی در گرایش به رئالیسم جادویی و میدان دادن به دنیای شیرین رویاها نمود پیدا می کند.

همچنین در رئالیسم روستایی شخصیت ها به تم داستان هویت می بخشند؛ تحلیل ماهیت و فردیت شکل گرفته نشان از رفتاری آگاهانه نسبت به زمان دارد؛ در داستان های شفیانی باید ردپاهای نوستالژیک آیینی و ژنتیک و جغرافیای انسانی را در نظر گرفت. جنبه های ساختاری داستان با لحن طنز تلخ روایت می شوند؛ طنز پیدا و پنهان، و تضاد صنعت و سنت دستمایه داستان های اوست.

در ذیل به طور مختصر به نمونه هایی از داستان های کوتاه برگفته از سبک رئالیسم می پردازیم؛

منوچهر شفیانی را به حق می توان پایه گذار داستان نویسی نوین روستایی ایران دانست که روش نوینی در قصه نویسی را با زمینه ی روستا ابداع نمود. پس از وی افراد دیگری نیز به تبعیت از او به این کار پرداختند که از آن جمله می توان به امین فقیری و بهرام حیدری اشاره کرد. منوچهر شفیانی و پس از وی بهرام حیدری را از نویسندگان ادبیات داستانی رئالیسم کارگری ایران می دانند. غریفی داستانهای مجموعه ی شنل پوش را در سال ۱۳۵۵ بر اساس نوعی از رئالیسم جادویی شاعرانه و مبتنی بر فرهنگ قومی جنوب نوشت. اولین داستان هایش را به شیوه ای سوررئالیستی درباره ی سقوط خانواده ی ریشه دار خوزستانی و غم غربت از بین رفتن مظاهر سنتی و طبیعی در هجوم صنعت وابسته پدید آورد. اما به تدریج از شگردهای رئالیستی ساده تری بهره برد. همچنین اصغر عبداللهی در داستان هایی چون خواب سنگین شیخ خزعل متأثر از رئالیسم جادویی نویسندگان آمریکای لاتین، به چگونگی استقرار انگلیسی ها در خوزستان و پاگیری کمپانی نفت می پردازد.

 

بررسی سبک مدرنیسم مدرنیسم| از واژه لاتین modo و واژه ی متأخرتر لاتین modemus یعنی هم اکنون یا امروزی یا معاصر که در قرن پنجم میلادی بوده گرفته شده است و در سال (۱۱۲۷) میلادی  ابوت شوگر، کلیسای سن دنیس را با شکل جدیدی غیر از یونانی و رومی بازسازی کرد و آن را modernmopus یعنی کار مدرن نامید. با توجه به ترکیب مدرنیسم از واژه «مدرن» و پسوند «ایسم» می توان گفت مدرنیسم بیانگر حیثیت مکتبی و اعتقادی مدرنیته و جهان بینی و ایدئولوژی فرهنگ و تمدن جدید غرب است. فرهنگ تجددگرایی بر عقل خود بنیاد و مستقل از هر چه ماورای عقل مبتنی است. کار این عقل، مصلحت اندیشی و محاسبه گری است. یعنی صرفاً در صدد است تا داده های تجربی خویش را در قالب استدلال های منطقی بریزد تا به مصلحت دنیوی خویش دست یابد. این عقل فقط به سود و زبان انسان در این دنیای زمینی می اندیشد و به هیچ منبع ماورایی متصل نیست. وجه دیگر عقل گرایی مدرن تعبد ستیزی آن است یعنی برای هیچ مرجعی حجیت قائل نیست (ساجدی و مشکی دین در نگاهی نوین ۱۸۱-۱۸۲)

مدرنیسم از واژه لاتینی به معنی جدید و عصر گرفته شده است. این واژه به عنوان مرجعی برای بازتاب اندیشه های نو در عصر روشنگری مطرح شده است و شامل یک نگرش فلسفی سیاسی و اجتماعی به انسان و محیط می باشد. به نظر مارشال برمان، مدرنیسم را می توان به طور اجمال مجموعه دیدگاه ها و آراء و نظراتی دانست که قصدشان آن است تا زنان و مردان را عامل و در عین حال موضوع مدرنیته سازند. تا این قدرت را به انسانها اعطا کنند تا بتوانند جهاني را كه دست اندر كار تغيير آدمي است، تغيير دهند.

در واقع مدرنیسم به جریانی در هنر و ادبیات اروپا گفته می شود که در فاصله سالهای ۱۸۹۰ تا ۱۹۴۰ م شکوفا شد. این اصطلاح به مجموعه ی وسیعی از جریان های تجربی و آوا نگارد در ادبیات و هنر این دوران از جمله سمبولیسم، فوتوریسم، اکسپرسیونیسم، ایماژیسم و نیز سایر ابداعات نویسندگان مستقل اطلاق می شود. لوکاچ مدرنیسم را فاقد حس تاریخی داند و ادبیات مدرن را نمونه ی نوعی ادبیات جامعه ی سرمایه داری غرب در قرن کنونی ذکر می کند (هاجری، نمود مدر نیسم در رمان فارسی)

واضعان مدرنیسم قطعیت وجوه سنتی و تشکیلات اجتماعی، مذهبی، اخلاقی و همچنین شیوه ی سنتی نگرش به نفس بشر را زیر سؤال برده اند؛ کسانی چون نیچه، مارکس، فروید و همچنین فریزر که در اثر دوازده جلدی خود به نام شاخه ی زرین بر انطباق میان اصول اصلی مسیحی و اصول مشرکانه و حتی اساطیر و آیین های بربر تأکید می ورزد (اولیایی نیا، نگرشی تحلیلی بر ادبیات آمریکا، ص ۸۴)

 

ویژگیهای مدرنیسم| 1. مدرنیست ها معتقد به فهم حقیقت از طریق مطالعه ی داستان تکامل یک پدیده نبودند. آنها نه تنها به تاریخ علاقه ای نشان نمی دادند بلکه با آن به مخالفت می پرداختند. تی اس الیوت روش اسطوره ای را جایگزین شیوه ی روایت خطی کرد؛ چون در اسطوره ترتیب زمانی وقایع و زمان خطی اهمیت ندارد.

۲. قرن نوزدهم به اصول فراگیر و ارزش های جهانی اعتقاد داشت و بر آن بود تا اجزای کوچک تر را مطابق با آن مصلحت نمایی سازمان دهد. مدرنیسم در نقطه ی مقابل، زیبایی های کوچک را ارج می نهاد و سخن گفتن از دنیای کبیر (ماکروکازم) را یاوه گویی و توخالی می دانست.

3. مدرنیسم هر چیز را به خود آن چیز رجوع می داد و برای توجیه آن به چیزی فراتر متوسل نمی شد. یک متن ادبی و یا یک نقاشی تنها نماینده ی خود آن متن ادبی و یا نقاشی است و قرار نیست در خدمت بیان چیزی فراتر از خود و یا در خدمت یک داستان بیرونی درآید.

٤. در مدرنیسم گرایش به نمایش حوادث و واقعیت ها به شکلی گسسته و پاره پاره بود. در دوره ی ویکتوریا تصور این بود که جهان هماهنگ است و همه ی اجزاء و تکه ها در جایگاه مناسب خود قرار دارند؛ در حالی که مدرنیست ها این نگرش را ساده انگارانه می پنداشتند.

5. مدرنیست ها مفاهیم مطلق را رد کردند. ایدئالیسم فلسفی قرن نوزدهمی هگلی، در عصر مدرنیسم اعتبار خود را از دست داده بود.

٦. مدرنیست ها نخبه گرا بودند؛ بر خلاف قرن نوزدهم که می خواستند علوم، فلسفه و ادبیات در اختیار همه ی مردم قرار گیرد و مورد درک عامه باشد، مدرنیست ها تنها طیفی خاص و برگزیده را مخاطب قرار میدادند.

7. مدرنیسم به فردگرایی توجه خاصی مبذول داشت و نقش واحد خانواده را به عنوان ابزاری در تداوم جهان بینی مردسالار زیر سؤال برد. به تلاشهای فردی برای آفرینش ارزش های جدید بها می داد.

۸. مدرنیسم به هنر ارج خاصی می نهاد؛ ولی آفرینش هنری و استحقاق انسان را در بهره وری از هنر جایگزین بعد اخلاقی نمود.

۹. نگرش بدبینانه به جهان جایگزین نگاه خوشبینانه ی عصر ویکتوریا شد. آنان چشم اندازی را تصویر می کردند که تیره و ویران بود و امیدی برای بهبود در پیش روی آن نیست. افرادی چون جویس، تاریخ را خوابی پرکابوس می پنداشتند (اولیایی، نگرشی تحلیلی بر ادبیات آمریکا، ص ۳۶-۵۰)

 

به طور کلی ادبیات مدرنیستی هیچ گاه درصدد جلب نظر خوانندگانی از طبقه عوام نبوده است. پیچیدگی های خاص ادب مدرنیستی تنها با گروه خوانندگان نخبه ی جامعه ملازمت و همانندی می یابد بسیاری از نویسندگان مدرنیستی خود به این پیچیدگی معترفند از این جهت این دوره با ادبیات عامه پسند در تضاد است. لوکاچ منتقد مارکسیست، به همین ویژگی دوره مدرنیسم اشاره می کند و ادبیات این دوره را بورژوا و ضد رئالیستی نامیده و از آن سخت انتقاد مي کند. به زعم وی در این دوره ادبیات نسبت به کشمکش میان طبقات اجتماعی و تنش بین کار و سرمایه بی تفاوت است و هنرمند برج عاج نشین نمی تواند رسالت اجتماعی خود را ایفا نماید. الیوت می نویسد اگر شعر وی قابل درک برای برخی خوانندگان نیست، پس شاید برای آنها نوشته نشده است؛ این نگاه تا حدی تبخترآمیز و تفاخر روشنفکرانه در نوشته های دیگر نویسندگان این دوره نیز یافت میشود.

 

 

بررسی تاثیر سبک رئالیستی بر داستانهای کوتاه احمد محمود| بسیاری از داستان نویسان خوزستانی با توجه به اصالت روستایی خود یا علاقه به بیان مشکلات روستاییان در داستانهای شان ذیل این گروه قرار میگیرند.

احمد محمود| احمد محمود (احمد عطاء) (1310-1381) در خانواده ای متوسط در اهواز متولد شد. تحصیلات خود را تا حد دیپلم در همان شهر گذراند. اولین داستان خود را به نام «صبح میشه» در ۲۳ سالگی چاپ کرد و پس از آن داستان نویسی را به صورت جدی دنبال کرد. به مباحث جدید و تکنیک های صرف داستانی علاقه ی چندانی نشان نداده است. مشهورترین جنبه ی داستان هایش جنبه ی سیاسی آنهاست. کودکی و جوانی محمود در خوزستان گذشت؛ این موضوع و محیطی که محمود در آن زندگی می کرد بر داستانهایش تأثیر گذاشت. همان گونه که خود گفته است: من جوانی، نوجوانی و کودکی ام را در خوزستان گذرانده ام. به نظر من جنوب و بخصوص خوزستان سرزمین حوادث بزرگ است؛ مسئله ی نفت، مسئله ی مهاجرت و مهاجر پذیری خوزستان، صنعت و کشاورزی رودخانه های پرآب .. آدم های مختلف که از اقصی نقاط مملکت آمده اند و در آن جا با هم امتزاج پیدا کرده اند. من خصوصیات مردم جنوب را می شناسم و به هر حال جنوب برای من وزن بیشتری دارد (گلستان، حکایت حال: ۲۶)

ماجرای داستان های «مدار صفر درجه» «دیدار»، «زمین سوخته» «کجا می روی نـنــه امــرو»، «شهر کوچک ما» «همسایه ها» «پسرک بومی» و ... در شهر اهواز و اطراف آن می گذرد و طبیعتاً به تناسب همین محیط و اقلیم شخصیت ها و وقایع اجتماعی داستانهایش را انتخاب می کند. یک نمونه ی آن مسئله ی نفت است که احمد محمود با عنوان یکی از مهمترین وقایع جنوب به آن اشاره کرده است؛ ردپای این مسئله را می توان در داستان های او دنبال کرد. محمود با رمان به یاد ماندنی همسایه ها (۱۳۵۳) موقعیت خود را به عنوان یک داستان نویس مسلط و مبرز تثبیت کرد. او در زمان همسایه ها با بهره گیری از رئالیسم اجتماعی، عرصه های سیاسی اجتماعی دوران معاصر ایران را از منظر یک نوجوان (که شخصیت او در خلال رویدادها شکل می پذیرد) واکاوید. نثر آکنده از حرکت و کنش و پر از جذابیت و کشش محمود در این اثر در ترکیب بندی هنری آن بسیار مؤثر بود. رمان حجیم «داستان یک شهر» (۱۳۵۸) محمود (شاید تحت تأثیر چارلز دیکنز که داستان فقرای لندن را نوشته بود) از نظر مضمون دنباله ی همسایه ها بود. او در این رمان سرگذشت و سرگردانی و تبعید و تعب قهرمان داستان خود را در نواحی محروم جنوب تصویر کرد و در لابلای داستان به شیوه ی جریان سیال ذهن گذری و نظری هم به تاریخ معاصر ایران انداخت و سالهای پر التهاب پس از کودتای ۲۸ مرداد ۱۳۳۲ و اعدام افسران توده ای را به شیوه ی داستانی بازسازی کرد.

زمین سوخته (۱۳۶۱) احمد محمود جنگ ایران و عراق را از زاویه ی دید اول شخص مفرد هدف قرار داد و نوعی داستان خاطره ای همراه با صحنه های جاندار و با روح آفرید. احمد محمود در مجموعه داستان دیدار (۱۳۶۹) باز به دیدار مردم جنوب ایران رفت و از نابسامانی ها و زندگی سخت مردم آن سامان سخن راند. او در این جا از زاویه ی دیدهای متنوع بهره گرفت و به داستان های خود نما و نمود تازه ای بخشید و به تراز والایی از نویسندگی دست یافت. داستان کوتاه «کجا میری ننه آمرو» در این مجموعه از حس و حال عاطفی جنبه ی فنی ویژه ای برخوردار است. «دیدار آشنا» (۱۳۷۰) از مجموعه ی داستان های جدید محمود است که باز با دیدی نو نثری مطمئن و منسجم پرداخت کرده است. آخرین رمان محمود مدار صفر درجه است که در سه جلد منتشر شده است (۱۳۷۲) عبارت های کوتاه و به جا و بهره گیری از واژگان و کنایه ها و نکته های مردمی و صیقل دادن آن و ایجاد یک نثر موجز و محکم از ویژگی های داستان های احمد محمود است (امین سید حسن: ۱۵۸ و ۱۵۹)

احمد محمود در آفرینش آثارش خیلی به دنبال فرم و تکنیک و ذهنیت گرایی نبود. البته نه اینکه در این زمینه به قولی هوشنگ گلشیری آماتور باشد؛ به هر حال احمد محمود آفریننده ی زمان همسایه ها است. زمانی که به عقیده ی استاد حسن میرعابدینی یکی از ده رمان بزرگ تاریخ صد ساله ی ادبیات داستانی ماست خالق پرخواننده ترین رمان فارسی از دهه ی پنجاه تا کنون نمی تواند با فرم و تکنیک های داستان نویسی بیگانه باشد. او تا جایی که توانسته تعادل را حفظ کرده و از شعارزدگی دوری جسته است. البته از آن جایی که اعتقاد دارد که کار نویسنده تعریف انسان است، سیاست بخشی از نوشته های او می شود. اما به اندازه ای به این موضوع پرداخته که در واقعیت زندگی ما وجود دارد. احمد محمود در گفتگو با لیلی گلستان می گوید تاریخ سیاسی- اجتماعی این مملکت را که نگاه می کنی می بینی که سیاست و استبداد، به سرنوشت محتوم ما بدل شده است.

نویسنده اگر کارش تعریف انسان نباشد پس چه چیز دیگر است؟ و اگر انسان امروز مملکت مان را جدا از سیاست تعریف کنیم آیا حق مطلب را ادا کردیم؟...سیاست بـه مـا تحمیل شده، بی اینکه خودمان بخواهیم و بی اینکه آن را بشناسیم به عنوان نویسنده شاید وظیفه ام را کم یا زیاد انجام داده ام به این مساله فکر کرده ام و نوشته ام. به این مساله اعتقاد دارم که باید زندگی بهتری داشته باشیم. باید در این مملکت عدالت اجتماعی برقرار شود و تا آنجا که از دستم بر آمده شاید در نوشته هایم آورده ام و همین جاست که مرا متهم می کنند به سیاسی نوشتن (لیلی گلستان، حکایت حال ۴۵،۴۴، ۷۲،۴۶)

احمد محمود و محمود دولت آبادی دو نماینده ی برجسته ی رئالیسم اجتماعی ادبیات داستانی ما هستند. احمد محمود زندگی مردم شهر و محمود دولت آبادی مردم «روستا» را در داستان هایش به تصویر میکشد. احمد محمود، استاد فضاسازی و شخصیت پردازی و قصه گویی است. شخصیت های که او خلق کرده است چه واقعی و چه غیر واقعی همه پذیرفتنی اند و ما آنها را باور می کنیم. او با بیان واقعیت های اجتماعی و با جملاتی ساده به شکلی غیر مستقیم اندیشه ی خود را بیان می کند. مثلا در داستان کوتاه «بندر» از مجموعه «زائری زیر باران» فقر و فلاکت مردم و اختلاف طبقاتی را به شکل شعاری بیان نمی کند و با آوردن چند جمله ی ساده درباره ی زندگی کارگران بندر و قطار ماشین های لوکس و گران قیمتی که وارد می شود، خواننده خود به این واقعیت اجتماعی پی میبرد (شیرالی، مسعود: ۳۸).

احمد محمود به دور از تکلف ها و فرم های نگارشی دوره ی مهمی از زندگی اجتماعی مرد خوزستان را به تصویر کشید.(شیرالی، مسعود ۳۹) داریوش مهرجویی در این رابطه می گوید: ویژگی احمد محمود همین بود که کارش را صیقل می داد...چیزی را بی جهت کش نمی داد. اهل ایجازبود، نثرش روان و ساده و بی تکلف بود (باوی ساجد، احمد محمود: ۱۰۱)

احمد محمود، روان ساده و تاثیر گذار می نوشت. در داستان بلند «بازگشت» از مجموعه ی «دیدار» وقتی که «گرشاسب» پس از پنج سال تبعید بعد از کودتای ۲۸ مرداد، بی خبر به اهواز برمی گردد لحظه ی ورود به خانه و دیدار با مادر عطری (عطر گل) - بسیار ساده و زیبا به تصویر کشیده شده است:

«قوچ پیری زیر گنار بود. تو سایه بسته به ساقه كُنار، سفید چرک، با شاخه های پیچیده گرده اش را حنا بسته بودند. چرت می زند. زیر پایش پُر بود پشکل و شاش و پوست خربزه.

(گرشاسب) رفت تو . در اتاق ها بسته بود. لق لق پنکه سقفی را شنید. «هیشکی روغن کاریش نکرده؟» شیرآب، رو پاشویه، چک چک می کرد. دیوارهای بام – همه – شکم داده بودند. آجر فرش کف حیاط ساب رفته بود. دست گرشاسب رفت به سیگار، هوا جم نمی خورد، یک زد. سرفه کرد. از تو اتاق پنکه صدا آمد.

کیه؟

گرشاسب لرزید. صدای مادر بود. رنگش پرید. دلش غوغا شد. باز صدای مادر آمد. کی بود تو حیاط؟

لنگه در اتاق پنکه پس رفت عطری بود...عطر گل، مادر گرشاسب، دست هایش پیش آمد، لب هایش لرزید و زانوهایش سست شد و نشست پای در و همان جا رو به قبله، سجده کرد (محمود. ديدار: ۱۲۴)

 

نمونه هایی از داستانهای احمد محمود

داستان اول: قصه ی آشنا| داستان «قصه آشنا» داستانی در مورد شخصی به اسم کریم است که پشت میز اداره، گاه خاطرات بچگی اش را به یاد می آورد؛ خاطراتی از پدری نامهربان که مدام او را سرکوفت می زده تا جایی که حتی از او اعتراف نامه می گیرد:

«پدر زد تو گوش کریم و گفت

  • وردار بنویس!

کریم مداد برداشت تا بنویسد. پدر گفت:

با پنسل نه برو قلم فرانسه بیار»(احمد محمود، قصه ی آشنا: ۹)

در جملات گزیده ای که از داستان آوردیم خشونت پدر آشکار است. تلفظ واژه ی پنسل به جای مداد، نشان دهنده ی روزگار قبل از انقلاب است که کلمات انگلیسی وارد زبان افراد عامی شده بود. استفاده از پیپ و عرق خوری و شراب خوری نیز بیانگر آن روزگار

است.

بیان داستان با لهجه ی جنوبی و قدقد مرغی که تخم کرده، فضای داستان را برای خواننده روشن می کند که در روستایی از جنوب است:

  • ئی تخم مرغه ببند به گردنش اَ خونه بندازش بیرون، انگار تخم طلا کرده!

کریم پوزخند زد پدر گفت:

- نخند بدبخت بنویس خاک بر سر مو!» (همان)

باز صدای زن آمد: خودت م با دو کلاس عکابرت چیزی آبچه بیشتر نمی دونی!» پدر غر زد: «لا اله الا الله» قوطی سیگار را برداشت و گفت:

  • کورش کن از سر بنویس!» (همان)

اصطلاح «کورش کن» به جای «پاک کن» اصطلاحی جنوبی است. نویسنده با استفاده از لهجه ی جنوبی خودش و اصطلاحات خاص شهرش و مجسم کردن تصویر مناطق روستایی جنوب نشان می دهد که اقلیم گراست.

 

داستان دوم: ستون شکسته

شروع داستان ستون شکسته که مربوط به زمان هشت سال دفاع مقدس می باشد با خطاب آدم ها با کنیه، که خاص اعراب است و نیز نوع پوشش ابو یعقوب (دشداشه)، اقلیم گرا بودن داستان را به وضوح آشکار کرده است:

«انگار صد سالی هست که پشت به ستون شکسته در خانه چار زانو نشسته است - «حالت خوبه ابویعقوب؟» در خانه از جا کنده شده است سقف دالان ریخته است -«بده برات بپیچم ابو یعقوب» توتون می ریزد تو دامن دشداشه اش - «دستات می لرزه ابو یعقوب، بده بپیچم لج نکن!» (همان: داستان ستون شکسته)

اگر چه صرفاً بیان کنیه و نوع پوشش نمی تواند اقلیم گرا بودن داستان را اثبات کند اما با یک بار خواندن داستان می توان دید که هیچ ویژگی مدرنیسمی به صورت آشکار در داستان وجود ندارد.

 

داستان سوم: پسرک بومی

داستان پسرک بومی، تقابل زندگی مردمان بومی آبادان در برابر زندگی پر تجمل انگلیسی های شاغل در شرکت نفت را نشان می دهد؛ شهرو پسرک داستان مجذوب بتی دختر انگلیسی است و هر روز ساعاتی را جلو خانه آنها می گذراند تا لحظه ای بتی را ببیند و برایش دستی تکان دهد. شور و اشتیاق جامعه کارگری برای ملی شدن صنعت نفت و برگزاری میتینگ از رخدادهای داستان هستند که سرانجام شخصیتهای اصلی داستان (شهرو و بتی) را به کام آتش ناشی از هیجانات کنترل نشده آن می کشاند.

 

داستان چهارم: شهر کوچک ما

موضوع اصلی داستان شهر کوچک ما نیز نفت است. با اکتشاف نفت در این منطقه (خوزستان) عمال شرکت نفت مأمور می شوند نخل ها را قطع کنند تا به جای آنها دکل های تفتی نصب کنند. ویرانی نخل ها و خانه ها با بولدوزر و در پی آن لانه ی کبوترهای پسرک داستان، تقابل سنت و مدرنیته را به زیبایی هر چه تمام تر تصویر می کند.

در داستان هایی که گذشت، بسیاری از لغات و واژگانی که از طریق صنعت نفت وارد زبان مردم جنوب شده اند مشاهده می شود: بریم (نام محله ای در آبادان)، مین حفیظ (اداره مرکزی. تلفظ محلی لغت (mainoffice ، مكينه (احتمالاً machine)، فیدوس (صدای سوت کارخانه برای استراحت کارگران)، گلوب (تلفظ جنوبی لغت globe lamp) قُنترات (تلفظ محلی لغت contract ) پلیت (ورقه ی فلزی plate ) فیتری  (لوله کشی fitter) راجرز (نام برند انگلیسی)، کیف جیمز باندی و...

بررسی تاثیر سبک مدرنیستی بر داستان های کوتاه مصطفی مستور:

 مصطفی مستور در سال ۱۳۴۳ در شهر اهواز متولد شد. در سال ۱۳۶۷ در رشته ی مهندسی عمران از دانشگاه شهید چمران اهواز فارغ التحصیل شد و دوره ی کارشناسی ارشد را در رشته زبان و ادبیات فارسی در همان دانشگاه گذراند. وی هم اکنون ساکن تهران است. مصطفی مستور نخستین داستان خود را با عنوان «دو چشم خانه خیس» در سال ۱۳۶۹ نوشته و در همان سال در مجله ی کیان به چاپ رساند. او نخستین کتاب خود را نیز در سال ۱۳۷۷ با عنوان «عشق روی پیاده رو» شامل ۱۲ داستان کوتاه به چاپ رساند. دیگر آثار داستانی او عبارتند از:

روی ماه خداوند را ببوس (رمان) چند روایت معتبر (مجموعه داستان) استخوان خوک و دستهای جذامی (رمان)، من گنجشک نیستم (رمان)، سه گزارش کوتاه درباره ی نوید و نگار (رمان)، که همگی را نشر مرکز منتشر کرده است. حکایت عشقی بی قاف بی شین بی نقطه مجموعه داستان - که برای این بخش چند داستان آن را تحلیل کردیم و قسمت هایی از آن نیز عیناً آورده شده تا خوانندگان گرامی بیشتر با داستان های کوتاه مصطفی مستور آشنا شوند؛ این کتاب به همراه کتاب تهران در بعد از ظهر مجموعه داستان را نشر چشمه به چاپ رسانده است. همان طور که پیش تر نیز گفته شد از این نویسنده خوش ذوق جنوبی، کتاب حکایت عشقی بی قاف بیشین بی نقطه را مورد بررسی قرار دادیم؛

داستان اول: چند روایت معتبر درباره ی اندوه

«مرد به رستوران که رسید زن داشت دومین سیگارش را آتش می زد. پشت میزی کنار پنجره نشسته بود و بیرون را تماشا می کرد. مرد پالتویش را درآورد و گذاشت روی پشتی صندلی با زن دست داد و نشست مقابل او» (مستور، حکایت عشقی بی شین بی قاف بی نقطه ۱۱)

«پیشخدمت که دور شد زن خندید و دود سیگار را پاشید روی جعبه ی دستمال کاغذی. گفت: «افتضاح تعریف Cannotation رو با Denotation قاطی کرده بودم. متنی رو هم که از شاه لیر شکسپیر اومده بود نتونستم ترجمه کنم. چند اشتباه دیگه هم کردم که دلم نمی خواد درباره شون حرف بزنم. نمی خوام به شون فکر کنم.»

مرد سیگار زن را گرفت و سیگارش را با آن آتش زد. دودش را لحظه ای توی دهان حبس کرد و بعد آن را با شدت از بینی بیرون داد. به جلو خم شد و سیگار زن را پس داد گفت: «پارتی دیشب خوب بود؟ جشن تولد یاسی رو میگم.» (همان: ۱۲)

آنچه گذشت از مجموعه داستان کوتاه حکایت عشقی بی قاف بـی شین بی نقطه مصطفی مستور است؛ همان طور که از متن آن بر می آید داستان ملاقات زن و مردی در رستوران است. راوی داستان دانای کل است که با وجود کوتاه بودن داستان در طول چند صفحه فضای حاکم در یک رستوران را تصویر می کند. نمونه های تجدد را در این داستان به خوبی می توان دید؛ اثری از هویت واقعی نویسنده (خوزستان) در داستان وجود ندارد. سیگار کشیدن زن، پارتی و... همه نوآوری های فرهنگی است که رهاورد ادبیات مدرنیستی است. همان گونه که پیشتر نیز اشاره شد از عارضه های دوران مدرنیسم، ابتذال و بی بند و باری های اخلاقی است؛ این عارضه گذشته از اینکه متن اصلی داستان را مبنی بر خیانت مرد و جدایی از همسرش را در بر می گیرد بلکه در جزئیات آن هم نمود دارد:

«نوشته بود شوهره با زن دیگه ای رابطه داشته اما یارو، منظورم زنه س، شوهرش رو به این خاطر نگشته و قسمت عجیب قضیه همین جاس» (همان: ۱۶)

 

داستان دوم: چند روایت معتبر درباره ی کشتن

اگر از کتاب های تاریخی که همه داستان های جنایت است بگذریم باید بگوییم که نوشتن داستانهای جنایی رهاورد دنیای مدرن و معاصر است. مصطفی مستور داستان «چند روایت معتبر درباره کشتن» را چنین شروع می کند:

«خبر مرگ مان رفته بودیم فیلم بگیریم. دو هفته قبل از این که مرا بیاورند این جا خبرش را توی روزنامه ات خوانده بودم. کاش نخوانده بودم. من و الیاس با هم رفته بودیم. به الیاس گفتم نیاید. گفتم حالش بد می شود. قبول نکرد. الیاس را که می شناسی. از آن بچه های غد و یک دنده. گفتم خودم فیلم می گیرم و خودم هم با طرف حرف می زنم، احتیاجی نیست تو بیایی. گفت دل اش می خواهد ببیند طرف چه شکلی است. گفت می خواهد زل بزند توی چشم هاش. گفت شاید لمس اش هم کردم. گفت این احتمالاً دیدنی ترین آدمی است که ممکن است در تمام طول زندگی اش ببیند و اصلاً دلش نمی خواهد این فرصت را از دست بدهد» (همان: ۲۱)

از دیگر مولفه های داستان مدرنیستی تقسیم جهان به خود و دیگری است؛ با قدری تأمل در این داستان نیز درمی یابیم که شخصیت جهان را به خود و دیگری تقسیم کرده است و برای خود هویتی قایل شده که با او از اتفاقات پیش آمده می گوید. ضمن اینکه شخصیت اصلی داستان به شناخت خود از جهان پیرامون تردید دارد:

«خوب، من البته خیلی از چیزهای این دنیای عوضی را نمی فهمم. یکی از آن چیزها همین قضیه ای است که خبرش را توی روزنامه ات چاپ کرده ای. یکی دیگر اتفاقی است که سر الیاس آمد. مدت هاست خودم را قانع کرده ام که عقل ام قد نمی دهد این دنیای عوضی را بفهمم» (همان)

 

داستان سوم: چند روایت معتبر درباره ی خداوند

حکایت زندگی مردی با پسرش بنی که همسرش آنها را ترک کرده است؛ در این داستان نیز شاهد جهان تقسیم شده به شخصیت اصلی و دیگری هستیم که ساخته ی خود شخصیت برای تعریف کردن ماجرای داستان برای اوست:

«از وقتی آمده ایم برج خاوران این اولین باری است که می بینم شان. آمده بودم توی آشپزخانه برای بنی آب بیاورم که چشم ام افتاد به آنها. روی دیوار پشت یخچال بودند (همان: ۳۹)

پدر بنی که درگیر بیماری مادرش و مشکلات بیمارستان است دعا خواندن مادرش را نوعی سادگی تلقی کرده و آن را مضحک می داند. این دیدگاه که بوی بی اعتقادی می دهد، داستان را به دنیای جدید و دور از عقاید مذهبی می برد در حالی که در داستان های نویسندگان اقلیم گرا که پیشتر به آنها اشاره کردیم این نگرش کاملاً متفاوت است و شخصیت ها به طور مثال - معتقد به گرفتن شفا از امام رضا (ع) می باشند.

«از صبح تا حالا ده بار از دانشکده زنگ زده ام بیمارستان اما نتوانسته ام با مادرم حرف بزنم. یا تلفن مشغول بوده و یا کسی جواب نمی داده. کلافه شده ام. توی دفتر کارم در دانشکده نشسته ام و کتاب فلسفه ی دین جان هیک را ورق می زنم. باز شماره می گیرم. تلفن بیمارستان مشغول است. به یکی از نقاشی های بنی که زیر شیشه ی میز کارم گذاشته ام نگاه می کنم و باز شماره می گیرم. باز کتاب را ورق می زنم، باز شماره میگیرم. این بار کسی جواب نمیدهد باز ورق میزنم باز شماره می گیرم، باز ورق می زنم:

تنها خداوند عالم است دوست دارد و به معنای حقیقی و درست کلمه پاک و حکیم است.

مادرم گوشی را برمی دارد. می گوید برای عکس برداری او را طبقه پایین برده بودند. از این که نتوانسته است دعای بین الطلوعین را به موقع بخواند از همه شکایت دارد. می گوید پرستارها خبر مرگ شان می توانستند بعداً این عکس را بگیرند اما دعا را به هیچ وجه نمی توانسته عقب بیندازد. طوری می گوید «به هیچ وجه» انگار به موقع به فرودگاه نرسیده و پروازی را از دست داده است» (همان: ۴۵)

از دیگر ویژگی های داستان های مدرن که در این داستان می بینیم ناکامل بودن و نداشتن پایان است:

«تلفن هنوز زنگ می خورد و من انگار تازه فهمیده ام چه کسی ممکن است باشد، دیوانه وار گوشی را برمی دارم. کسی که آن طرف خط است سکوت می کند» (همان: ۴۸)

تحلیل داستان های برگزیده مصطفی مستور با رویکرد اقلیم گرایی و مدرنیسم با توجه به آنچه که گذشت این نویسنده ی خوزستانی را در دسته ی دوم قرار می دهد.

 

نتیجه

با توجه به بررسی های صورت گرفته در زمینه ی مقایسه سبک های رئالیستی و مدرنیستی با تاکید بر داستان های کوتاه احمد محمود و مصطفی مستور می توان این گونه نتیجه گرفت که مدرنیسم بیانگر حیثیت مکتبی و اعتقادی مدرنیته و جهان بینی و ایدئولوژی فرهنگ و تمدن جدید غرب است در واقع فرهنگ تجددگرایی بر عقل خود بنیاد و مستقل از هر چه ماورای عقل، مبتنی است. کار این عقل مصلحت اندیشی و محاسبه گری است. طبق بررسی داستان های کوتاه مصطفی مستور، می توان چنین اذعان کرد؛ به عنوان نمونه داستان کوتاه «حکایت عشقی بی قاف بیشین بی نقطه» است؛ همان طور که از متن آن بــر می آید داستان ملاقات زن و مردی در رستوران است. راوی داستان دانای کل است که با وجود کوتاه بودن داستان در طول چند صفحه فضای حاکم در یک رستوران را تصویر می کند. نمونه های تجدد را در این داستان به خوبی می توان دید؛ اثری از هویت واقعی نویسنده (خوزستان) در داستان وجود ندارد. سیگار کشیدن زن پارتی و... همه نوآوری های فرهنگی است که رهاورد ادبیات مدرنیستی است .

به طور کلی در داستان مدرنیستی ما با مت نهایی سر و کار داریم که به نوعی ناتمام اند، یعنی پایان ندارند و متن ها به شکلی ناکامل اند. شخصیت ها به شناخت خود از جهان پیرامون تردید دارند و همواره در پی آن اند که دامنه و حدود آگاهی شان را مشخص کنند. شخصیت به دنبال آن است که هویت واقعی خویش را دریابد؛ از این رو به تفسیر جهان مشغول می شود. به همین دلیل می توان گفت که منطق داستان مدرنیستی همان منطق داستان پلیسی است: همیشه ترس از افشای راز هم وجود دارد.

سبک رئالیستی یعنی بازتاب واقعیت در داستان، مقوله ای است که به تمام نویسندگان جهان مربوط می شود. از زمانی که شانفلوری مانیفست رئالیسم را بنیان گذارد تا هم اکنون واقعیت نمایی پای ثابت بسیاری از داستان ها و حتی شاهکارهای جهانی بوده و هست. در جنوب به علت وجود جاذبه هایی که در زندگی و شیوه ی کار مردم وجود دارد گرایش به رئالیسم در آثار نویسندگان بسیار به چشم می خورد. علاوه بر این، جنوب سرزمین رازها و باورهای افسانه ای مردم بومی است. بازتاب این باورها در سبک عده ای از نویسندگان، رئالیسم جادویی را خلق کرده است. یکی از نویسندگان مطرح سبک رئالیسم احمد محمود می باشد که آثار برجسته ای از وی برجای مانده است. محمود با رمان به یاد ماندنی همسایه ها (۱۳۵۳) موقعیت خود را به عنوان یک داستان نویس مسلط و مبرز تثبیت کرد. او در رمان همسایه ها با بهره گیری از رئالیسم اجتماعی، عرصه های سیاسی اجتماعی دوران معاصر ایران را از منظر یک نوجوان که شخصیت او در خلال رویدادها شکل می پذیرد واکاوید. احمد محمود استاد فضا سازی و شخصیت پردازی و قصه گویی است؛ مثلا در داستان کوتاه «بندر» از مجموعه زائری زیر باران، فقر و فلاکت مردم و اختلاف طبقاتی را به شکل «شعاری» بیان نمی کند و با آوردن چند جمله ی ساده درباره ی زندگی کارگران بندر و قطار ماشین های لوکس و گران قیمتی که وارد می شود، خواننده خود به این واقعیت اجتماعی پی می برد.