.
نام نویسنده: نادر شهریوری

اگر تاریخ را به خانه‌ای تشبیه کنیم انسان‌ها تنها آجرهای خانه نیستند، بلکه سازندگان آن نیز هستند. وانگهی خانه برای آنان ساخته شده است، آنها با محیط خانه و خانواده آشنا شده، انس پیدا می‌کنند تا آنکه به‌تدریج با «همسایه‌ها» آشنا می‌شوند. آگاهی از فرد آغاز می‌شود، با همسایه‌ها ادامه یافته و عمق پیدا می‌کند تا آنگاه که به واقعیت اجتماعی پیوند می‌خورد. واقعیت‌ اجتماعی این‌بار دیگر نه در چهاردیواری خانه بلکه در مقیاس وسیع‌تر در «یک شهر» ساخته می‌شود.

رمان «همسایه‌ها» اثر ماندگار احمد محمود حول زندگی خالد شکل می‌گیرد. خالد جوانی پانزده ساله است که مانند همسن‌وسال‌های خود از نوجوانی کار می‌کند تا کمکی برای خانواده باشد. کار، جهان ذهنی خالد را وسعت می‌بخشد. او که جوانی کنجکاو است می‌کوشد محیط اطراف خود را بشناسد و نسبت‌به اتفاقات پیرامون بی‌تفاوت نباشد. شناخت او در وهله اول ناشی از کنجکاوی است اما به‌تدریج کنجکاوی عمق پیدا می‌کند و به تأملی نظری می‌انجامد. کنجکاوی خالد توأم با آگاهی است و آگاهی، جهان او را از جهان صرفا حسی فراتر می‌برد. این آگاهی که به‌تدریج شکل می‌گیرد نه آگاهی کلی از اموری متنوع بلکه آگاهی مشخص از اموری ملموس است.
زندگی روزانه همراه با تلاش برای گذران زندگی همواره الهام‌بخش داستان‌های محمود است. به نظر محمود از تنها چیزی که می‌توان و باید آموخت زندگی است. او همچون گورکی -نویسنده مورد علاقه‌اش- دانشکده‌های واقعی را نه بر سر کلاس‌های درس بلکه در کوران زندگی می‌داند که در آن دانشجویانی مانند خالد می‌توانند آگاهی خود را بیشتر کنند. در این شرایط دانشجویان دانشگاهِ زندگی در جریان تلاش ناگزیر برای معاش علاوه‌بر دست، فکر خود را نیز فعال می‌کنند تا درنهایت ذهن و احساس و روی‌هم‌رفته نهادشان تغییر کند. این تغییر می‌تواند مقدمه ساختن جهانی بهتر شود.
خالد درمقایسه‌با دوستانش اجتماعی‌تر است و جهان‌بینی گسترده‌تری دارد. اساسا به نظر محمود آدم‌ها آنگاه افق دیدشان وسعت پیدا می‌کند که رابطه‌ای فعال با اجتماع داشته باشند. آدم‌های موردعلاقه محمود شخصیت‌هایی مانند خالدند که از اعماق سر برمی‌آورند و زندگی را به معنای عینی و نه صرفا ذهنی تجربه می‌کنند. او میان این سنخ آدم‌ها با روشنفکران تفاوتی اساسی قائل می‌شود. در اینجا می‌توان نظر محمود نسبت به روشنفکری را دریافت؛ او نه در آثارش و نه در نوشته‌هایش با روشنفکری ایران و اساسا جریان مربوط به روشنفکری همدلی ندارد. به نظرش روشنفکران در جهان ذهنی و کوچک خود غوطه‌ورند و رابطه‌ای با اجتماع ندارند. به نظر می‌رسد محمود به رغم آنکه از نظر سیاسی در کنار روشنفکران قرار می‌گیرد اما نسبت به آنان همواره بی‌اعتماد می‌ماند و بی‌اعتمادی‌اش در واپسین نوشته‌هایش حتی بیشتر می‌شود.
تفاوت مهم و قابل تأمل احمد محمود با دیگر نویسندگان معاصر آن است که او در داستان‌های خود پیوند ناگسستنی میان روشنفکری و سیاسی‌شدن را گسسته می‌کند. تا قبل از آن فعالان سیاسی کسانی تلقی می‌شدند که سابقه روشنفکری داشته، «مشعل بر دست»1 به میان مردم آمده و آگاهی را به‌مثابه سلاحی برنده انتشار می‌دادند تا اجتماع را علیه وضع موجود به حرکت درآورند. درحالی‌که «فیگور سیاسی» احمد محمود شخصیتی مانند خالد است که به رغم کار و تلاش برای معاش جسارت تجربه‌های مهم زندگی حتی در سنین پایین را نیز دارد.
اتفاقا «سیاسی‌شدن» خالد که زندگی بعدی او را کاملا تحت تأثیر قرار می‌دهد، تلاش «درونی» و «خودپوی» وی برای آگاهی از اجتماعی است که او در دل آن زندگی می‌کند، این تلاش برای آگاهی با کنجکاوی وی درهم آمیخته می‌شود. خالد با دوستش ابراهیم به‌طور کاملا اتفاقی با میتینگ -تظاهرات سیاسی- در میدان شهر روبه‌رو می‌شود که تا قبل از آن تصوری از آن ندارد: «…از این همه آدم که یکهو تو میدان دور هم جمع شده‌اند بهتم می‌زند… دهان هر دوتامان از تعجب باز مانده است. صداها قاطی هم است. همین‌طور که آدم‌ها پشت‌سر هم از خیابان‌ها سرازیر می‌شوند تو میدان، فشار جمعیت بیشتر می‌شود و بیشتر به هم فشرده می‌شوند… تا حال همچین جماعتی را ندیده‌ام که دور هم جمع شوند».2
خالد در میان انبوه جمعیت کسانی را می‌بیند که قبلا او را می‌شناسد و آن شخص پیمان است که اعلامیه پخش می‌کند. در اینجا بیان تماما رئالیستی محمود در ارائه شخصیتی مانند پیمان که شاگرد کتابفروشی است، شکلی سمبلیک پیدا می‌کند. نویسنده می‌خواهد میان آگاهی که آن را در کتاب‌ها جست‌وجو می‌کند با عمل سیاسی که در تظاهرات خیابانی رخ می‌دهد، رابطه‌ای متقابل برقرار کند.
احمد محمود نویسنده‌ای است که می‌داند چه می‌نویسد زیرا می‌داند مقصد کجا است. این سبک از نوشتن می‌تواند به داستان‌هایش لطمه بزند و آزادی او را در بیان آنچه به ذهن می‌آید محدود کند اما مسئله آن است که او نمی‌خواهد آنچه را به ذهنش می‌رسد، بیان کند، بلکه چارچوبی برای نوشته‌هایش معین می‌کند. این چارچوب با منطق درونی تطور آگاهی است. این آگاهی از فرد شروع می‌شود، آنگاه به خانواده می‌رسد سپس به میان همسایه‌ها می‌رود و در نهایت طی سفری پرفراز و نشیب وارد اجتماع می‌شود.
منطق درونی محمود را می‌توانیم به‌ویژه در سه‌گانه مشهورش –«همسایه‌ها»، «داستان یک شهر» و «زمین سوخته»- بیابیم. این سه‌گانه از خط سیر معینی پیروی می‌کند و نویسنده پابه‌پای قهرمانان داستانی‌اش رشد می‌کند. محمود در «همسایه‌ها» از نقطه صفر آغاز می‌کند، از بلوغ جسمی خالد می‌گوید و در کنار آن به رابطه خالد با بلور خانم و حواشی آن می‌پردازد و سپس از تجربه‌های دیگر می‌گوید که باعث می‌شود خالد به فعالیت سیاسی روی آورد. سیاست جهان خالد را گسترده می‌کند، پای او را به شهر باز می‌کند، «داستان یک شهر»، داستانی سیاسی است که فضای زندان و تبعید در شهری دورافتاده و مرزی به نام بندر لنگه را ترسیم می‌کند و به تاوان‌هایی می‌پردازد که شکست بعد از کودتای بیست‌وهشت مرداد به وجود آورده است. «داستان یک شهر» اگرچه داستانی سیاسی است اما در کنار آن حاشیه‌هایی شکل می‌گیرد که برای نویسنده حتی اهمیت بیشتری پیدا می‌کند زیرا فضای داستانی و نمایش آن را واقعی‌تر و ملموس‌ می‌کند و به آن رنگ و بوی زندگی می‌دهد. احمد محمود حضور سیاست را در زندگی شخصی و کاملا خصوصی نشان می‌دهد، اما به سیاست موقعیت هژمون نمی‌دهد بلکه به زندگی و تلاش معاش که با رنج و کوشش آمیخته شده برتری می‌دهد. رئالیستی که احمد محمود ارائه می‌دهد رئالیستی متفاوت است. «منطق درونی» که او پی می‌گیرد لزوما به شکل‌گیری جامعه نو و انسان طراز نوین منتهی نمی‌شود. او اگرچه با ذهنی نظام‌مند به زندگی می‌نگرد اما گویی غایتی برای آن قائل نمی‌شود به همین دلیل با پربهادادن به حواشی «پیرامونی» آدم‌های داستانی خود به همان اندازه از فضای ایدئولوژی زده و بیرونی –استعلائی*- که خط سیری معین را پیش‌بینی می‌کند دور می‌شود. «منطق درونی» داستان‌های احمد محمود شباهت به رشد گیاهی زنده دارد، گیاهی که می‌خواهد در دل بیابان و محیطی سخت رشد کند و به درختی بالنده و پربار بدل شود؛ این که لزوما گیاه به درختی پربار بدل شود حتمیتی ندارد بلکه به امکاناتی بستگی پیدا می‌کند که در مسیر گیاه قرار می‌گیرد** و همین‌طور به تلاشی برمی‌گردد که گیاه برای زنده‌ماندن انجام می‌دهد. با احمد محمود درمی‌یابیم که خواستن الزاما توانستن نیست.
پی‌نوشت‌ها:
*موضع استعلائی، موضعی از بیرون است که منطق درونی موضوع را پی نمی‌گیرد بلکه خود را اعمال می‌کند، وضعیت استعلائی را می‌توان وضعیت روشنفکران –نه همه آنها- در نظر گرفت که از موضعی متعالی- استعلا به وقایع پیرامون توجه نشان می‌دهند.
**احمد محمود نویسنده‌ای است که پابه‌پای آدم‌های داستانی خود رشد می‌کند. این بخشی از ایده نظام‌مند احمد محمود است. احمد محمود در مصاحبه‌های خود همواره به امکاناتی اشاره می‌کند که می‌توانست تجربه کند از جمله فیلم‌سازی و سینما، همچنین در مصاحبه‌ای می‌گوید اگر می‌توانستم کاری جز نویسندگی انجام می‌دادم تا زندگی خود را بهبود بخشم. او به عنوان نویسنده‌ای بزرگ در داستان‌نویسی ایران رسالتی ایدئولوژیک برای نوشتن قائل نیست.