.
نگاهي به كتاب پراگ در تبعید
انتشار : 1402/11/17


ماجرای رمان از پدر و مادری شروع می‌شود که کودکان یتیم را به فرزندی قبول می‌کنند و پس از آن، داستان از زبان آن فرزندان روایت می‌شود. راوی اصلی داستان «من» است که می‌خواهد ادای راوی را دربیاورد. او از همان فصل اول در کار همه دخالت می‌کند. انگار دنبال چیزی ا‌ست؛ دنبال واقعیتی که کم‌کم برایش تبدیل به ترس از واقعیت می‌شود. پراگ در تبعید فصل‌های کوتاه و راویان متعددی دارد، اما طوری کنار هم چیده شده‌اند که انگار همه ‌شان یکی هستند. آنها با نویسندگان بزرگ حرف می‌زنند، نسبت‌های عجیب‌ و غریبی با هم دارند و حتی گاهی جای شان با هم عوض می‌شود. موقعیت مناسب از نظر هر کدام از شخصیت‌های داستان تعریف متفاوتی دارد، اما همه دنبال این موقعیت مناسب هستند. در زندگی هم دخالت می‌کنند، شاید هم به‌ دنبال دیگران راه افتاده‌اند تا خودشان را پیدا کنند؛ خودِ گمشده‌ شان را. آنها کارهای عجیبی می‌کنند، مثلاً اسحاق دو ساعت قبل از آزادی از زندان فرار می‌کند. دایی فیلم‌باز است و در خیالش خودش را دیوید لینچ می‌داند. حتی آندره در یک سکانس از فیلم لینچ بازی می‌کند! هادی خورشاهیان در رمان پست‌ مدرن پراگ در تبعید از یک فضایی کاملاً غیرواقعی استفاده کرده است؛ روایتی پسامدرن که بین خیال و واقعیتش هیچ مرزی وجود ندارد.