رمان «بارون درخت نشین» [The baron in the tree] نوشته ایتالو کالوینو، تابلویی است سرسبز از شرح درختان باطراوتی که «کوزیمو روندو» در پیِ مخالفت با پدر به آنها پناه برده است. بهشتی است معلق بر فراز زمین که نوجوان دوازده ساله خاندانی اشرافی سوگند خورده تا زنده است پا از آن بیرون نگذارد؛ خاندانی که همه چیز در آن منسوخ، کهنه و پوشیده در لفافی از تعصبات مذهبی است و نگرانی پدر و مادر بیش از آنکه مربوط به آسیبدیدن بچهها هنگام بازی باشد در گرو شکستن مجسمههای نیاکانی است که بر ستونهای لبه پلکان و پاگردها کار گذاشته شده است.
شورش عظیم کوزیمو که تا آخرین لحظه حیات او ادامه مییابد، از سر میز غذا و در اعتراض به خوردنِ اجباریِ حلزونهایی شکل میگیرد که راوی مرگ مشمئزکننده آنها را با نگاهی کودکانه شرح میدهد. پایبندی به تصمیمی (بر شاخهی درختها ماندن) که کوزیمو قصد انجام آن را دارد، در ابتدا، در نظر راوی یعنی برادر کوچکتر کوزیمو و دیگران بسیار دشوار و ناشدنی مینماید اما به مرور این سوگند دستاویزی قرار میگیرد برای شرح روایتهای بیشماری که کوزیمو از بهشت خود نظارهگر آنهاست و روایت داستان را شکل میبخشد.
کالوینو در این رمان، دلزدگی از آیینها و سنتها و قوانینی که بر جامعهی بشری حکمفرماست را با زبانی شیوا و طنزی ظریف بیان میکند؛ قوانین و سنتهای دستوپاگیری که منجر به انقلابی بزرگ چون انقلاب فرانسه میگردد و رد پای آن را میتوان در دایرهالمعارفها و کتابهای تاریخی مشاهده کرد. عصیان کوزیمو عصیان بشری است که با چشمی تیزبین و البته معصومیتی کودکانه همهگیری طاعونِ فرمانبرداریِ بی چون و چرا از دیگری را در میان اطرافیانش میبیند و به دنبال رهایی از آن است.
دیگریهای بزرگی که فرمانبرداریشان نه تنها به آزادی بشر نیانجامیده که او را از سرچشمه ناب هستی خود نیز دور کرده است. از همین روست که کوزیمو به محض عصیان به دامان طبیعت میآویزد و آرامش را تنها در آغوش آن مییابد. اساساً در «بارون درختنشین» و به ویژه در خاندان بارونها از لطافت زنانه خبری نیست که شاید بتوان آن را نشانهای از دورافتادگی بشر از سرچشمهی زایندگی دانست. از این جمله است مادر کوزیمو که زنی است سخت و چهارچوبمند با اخلاقی نظامی که او را «ژنرال» مینامند و نیز باتیستا، خواهر کوزیمو که دختری است عجیب و خشن و سردرگم که نمونه کوچکی از گیوتین با تیغهای واقعی را با خود حمل میکند و مارمولکها و کرمها و مارها و موشها را با آن اعدام میکند.
در این میان اما، کوزیمو به دنبال دنیای درون و نیروانای خویش است. او درپی آن است که به مرور راه و روش زیستن بر بلندا را بیاموزد و اینچنین نیز میکند و جالب آنکه بر بالای درختان است که شروع به خواندن میکند و این نشان از آن دارد که بهشت کوزیمو مفهومی انتزاعی نیست و ریشه در میان مردم و زمین دارد. از همین روست که کوزیمو کشیش و راهزن را به خواندن تشویق میکند. خواندنی که البته به تکفیر اولی و اصلاح دومی میانجامد، گرچه در نگاهی دقیق، تکفیر کشیش از جانب اربابان کلیسا خود نوعی تطهیر محسوب میشود.
رهایی و آزادی که کوزیمو لحظه به لحظه آن را زندگی میکند چنان عمیق است که کوچکان و میانمایگان را به ژرفای آن راهی نیست؛ از همین رو کوزیمو که مدتی با تبعیدشدگانی از بزرگزادگان اسپانیا بر روی شاخهها روزگار گذرانده، پس از تطمیع آنان از دولت مرکزی، بهرغم دلبستگی به یکی از دختران ایشان و اصرار بزرگان به همراهی آنها، همپایشان نمیشود و به راه خود ادامه میدهد.
در عوض کوزیمو پس از سالها، عشق را در آغوش زنی تجربه میکند که میتوان ویژگی اصلی او را افسارگسیختگی و عصیان پنداشت. ویولتا سوارکاری است قهار که چون باد میتازد و تن به هیچ قاعده و قانونی نمیدهد. او که تا آخرین لحظه، به سبب زیبایی و جذابیت خود، با مردان بسیاری در رابطه است نیز تنها شعف و شور و زندگی واقعی را در کنار کوزیمو مییابد. صحنههای متعدد راز دل گفتن و کتاب خواندن و عشقبازی این دو بر فراز درختان را میتوان از جذابترین و هنرمندانهترین صحنههای رمان دانست. اما همین آزادی بیقید و شرط افساری میگردد بر روح کوزیمو و سرنوشت او را تغییر میدهد.
پیوند زندگی شخصی کوزیمو با زندگی اجتماعی مردم را شاید بتوان از دیگر وجوه جذاب داستان به شمار آورد. کوزیمو در هیچیک از لحظاتش، جز در لحظات عاشقانهای که با ویولتا به سر میبرد، جدا از مردم نیست. ارتباط او از فراز درختان و کمکرسانی او به کشاورزان از نکات جالب و برجستهی داستان است. کوزیمو تا پایان روایت، ناگفته به دنبال آن است تا راهی بیابد که توسط آن، غل و زنجیر سنتها و قوانین را از دست و پای مردم باز کند و به همین دلیل است که به نوشتن قوانینی مدون برای جامعهای تازه روی میآورد.
صرفنظر از تأثیر نحوهی نگرش و زندگی کوزیمو بر مردم، واکنش او به لحظهی پایانی زندگیاش را میتوان از مؤثرترین و بهیادماندنیترین صحنهها دانست. اوج گرفتن او و سپس احتمال غوطهورشدنش در دریا که تا همیشه نمادی است از زندگی، اشاره به این نکته است که تا ابد میتوان به خلق بهشتی بر روی زمین و زیستنی دوباره امید داشت.