در جست و جوی هویت گمشده
حسین مسرت
کتاب «گفت وگو درباره عقلانیت و نوگرایی»، مجموعه ای از گفت وگوها و پرسش و پاسخ ها میان بزرگانی در حوزه های گوناگون جامعه ایران است. استادان گرانقدری که نام هر کدام هزاران بار اندیشه ای و روشنگری دارد. استادانی بنام همچون مصطفی ملکیان، پرویز رجبی، سیدحسن نصر، محمدعلی اسلامی ندوشن و همایون کاتوزیان که نام هر کدام در حوزه های تخصصی خود وزنه هایی سنگین برای جامعه ایرانی هستند. این کتاب تعدادی از گفت وگوهای محمد صادقی با استادان ایرانی است که پرسش و پاسخ هایش، گوشه ای از نیاز جامعه امروز ایرانی را برای یافتن روش های درست گفت وگو و تحمل نقد سازنده برطرف می سازد.
در آینه تاریخ
از آنجایی که بیشتر در زمینه های تاریخی و فرهنگ ایرانی، پژوهش می کنم، پس از خواندن کتاب به خود اجازه دادم در این دو حوزه دست به قلم شوم. در کتاب پرسشی مطرح می شود در مورد مدیون بودن ایرانیان به غربی ها در شناخت فرهنگ خود و دکتر رجبی این عمل غربیان را حکایت از اندیشه فرامرزی آنها برمی شمرد. با وی درباره اینکه ایرانیان در بازشناسی خود مدیون غربی ها هستند از دیدگاهی موافقم و از دیدگاهی مخالف. نمی خواهم ذهن ها را آلوده سازم، اما به غربی ها و دست های پشت پرده آنها به راحتی ننگریم و همه کارهای آنان را مطلوب و شایسته جلوه ندهیم. شاید آقای دکتر یا خانم دکتر یا ایرانشناس بزرگی با هر نامی از مغرب زمین عاشق و شیفته و دلباخته فرهنگ ایرانی شده باشد و در این راستا زمانی طولانی برای رمزگشایی زبان های کهن، تاریخ ایران، پیوستگی تاریخ ایران و شناساندن شخصیت های تاریخی ایران کوشیده باشد که در مورد مدیون بودن ما به آنها با دیدگاه دکتر رجبی هم رای هستم، اما آیا هدف دولت ها، سازمان ها و موزه های غربی بازشناساندن فرهنگ ایرانی به ایرانیان و غربی ها است؟ اگر این گونه بود، چرا زمانی که همین غربی ها را با اندیشه فرامرزی شان می آوریم در کنار کتیبه های ساسانی نقش رستم یا تنگه چوگان در نزدیکی بیشاپور شیراز و امپراتورهای شکست خورده و زانو زده رومی همچون والرین و گوردین را می بینند، بی محابا نمی پذیرند و مدعی می شوند که اینها دروغین است؟ آیا این غربی های مسافر به طور تصادفی کسانی بوده اند که با فرهنگ ما بی طرفانه و فرامرزی برخورد نکرده اند؟ خیر، حقیقت به گونه ای دیگر است، نوشته های بزرگ مردان و زنان ایران شناس غربی نشان از اندیشه همه غربی ها نیست، بلکه برخی از آنها خواه ناخواه توسط دستگاه های دولتی خود با تدوین نظام آموزشی مناسب، پرورش یافته اند که بی طرفانه تاریخ سایر کشورها را بررسی کنند به چند دلیل:
1- شناخت فرهنگ ها و هویت های سایر کشورها بدون جهت گیری، کمکی شایان است برای سیاستمداران که با تحریک، سرکوب و حتی اختلاف افکندن در میان مردم کشورها و مناقشه های تاریخی و فرهنگی بهره برداری های سیاسی و درنهایت اقتصادی خود را داشته باشند.
2- به یغما بردن این اثرها و گردآوری آنها در کشورهای خود برای کسب درآمد اقتصادی کلان.
3- پیاده سازی روش های مدیریتی و حکومتی با ابزارهای پیشرفته امروزی، همان گونه که می بینیم ترکیب بسیاری از دولت های بزرگ دنیا همچون ایالات متحده و حتی اروپایی های امروزین روش های حکومتی هخامنشی و اشکانی با تغییراتی در ساختار برای گنجاندن مشکلات و نیازمندی های بشر امروزی است.
4- تحریف تاریخ به هرگونه که دل شان می خواهد که بارها و بارها در فیلم های ساخته شده برای روم و یونان می توانید مشاهده کنید.
زمانی که در کشورهای این غربی ها گام می نهید، نه با قشر تاریخ پژوه و علاقه مند به فرهنگ شرق و تاریخ شرق که کماکان عده ای از آنها ناخواسته در حال هدایت توسط دولت های شان هستند، خواهید دید که چه ذهنیتی درباره امپراتوری روم و اسکندر مقدونی دارند و هر کاری برای تحقیر تاریخ ما صورت می دهند. توجیه شان هم این است که ما این تاریخ را شناسانده ایم، خودمان هم هرگونه بخواهیم آن را تغییر می دهیم. حال به نظر شما نوشتن بیش از صد کتاب درباره تاریخ ایران توسط چند تن ایران شناس فرامرزاندیش که در کشورهای خود بسیار گمنام هستند، مهم است یا فیلم هایی همچون 300، اسکندر بزرگ، تغییر نام تاریخی خلیج فارس در همه راهنماهای الکترونیک جاده ای کشورهای عربی و اروپایی؟
بله ما ایرانیان مدیون چند اروپایی ایران پژوه و علاقه مند به ایران بوده ایم (و نمی بایست تلاش های شرق شناسان و ایران شناسان را نادیده گرفت و بنده نیز قصد چنین کاری را ندارم) اما مدیون غربی ها نیستیم و نخواهیم بود. آنها اگر بدون چشمداشت به سرزمین ما آمده بودند و کاری انجام داده بودند، می بایست از آنها بسیاری چیزها یاد می گرفتیم، اما همان طور که در سخن دکتر رجبی آمده است، آنها برای درمان نیامده بودند، آنها از نادانی بیمار سودجسته و بیمار را برای سایرین تشریح و کالبدشکافی کرده اند. آنها موزه های خود را از آثار کشورهایی همچون سرزمین ما، عراق و مصر پر کرده اند و آنگاه هر روز با تلاش عده ای از تاریخ شناسان بی طرف که در بی طرفی آنها و علاقه مندی شان به تاریخ ایران شکی نیست، متون و یافته های جدید بیرون می دهند.
آیا گناه نسل امروز این است که همانند نیاکان تا حدودی ناآگاهش، به جای تحقیق و پژوهش بر موجودیت های تاریخی فرهنگ ایرانی بنشیند و مدام قربان صدقه فرهنگ آن چند تاریخ پژوه مستقل اروپایی که کوروش را به ما بازشناساندند، برود.
ما ایرانیان چقدر روی تاریخ این غربی ها کار کردیم؟ آیا در زمان شکوه و قدرت مان نمی توانستیم هر کاری با این غربی های دور از تمدن بکنیم؟ توصیه فرهنگ ایرانی به هر ایرانی کوشیدن برای آبادانی جایگاهی است که در آن زندگی می کند (حکیم ابوالقاسم فردوسی در کتاب شاهنامه به این موضوع پرداخته است) اما یادمان باشد که فرهنگ فرانسوی های غربی آن است که در کاخ آپادانا داریوش هر چه بردنی بود، ببرند و با آجرهای گرانقدر آن، برجی و دژی به نام برج فرانسوی ها بسازند تا ایرانیان هیچ گاه در آن مکان به یاد داریوش نیفتند و به یاد فرانسوی ها بیفتند که چگونه موزه لوور خود را از آثار این کاخ پر کرده اند و حال من ایرانی برای دیدن بخشی از فرهنگ خود باید بالای 3000 یورو خرج کنم و اگر هدفم تحقیق و پژوهش باشد که دیگر خرج سفر سر به فلک می زند. پس در واقع ما در مورد تاریخ خودمان توانایی پژوهش نخواهیم داشت و بدون ابزار خواهیم ماند و فقط گفته های آنها را باید بشنویم و بپذیریم. آنها از ناآگاهی مردم ایران که عقب ماندگی اش ریشه های بسیاری دارد و همان طور که دکتر رجبی گفته اند ترازوی هزارکفه است، سوءاستفاده کرده اند. گرچه در شناخت فرهنگ ایرانی بسیار کوشیده اند و این بخش قابل تقدیر است، اما هدف پشت پرده که نمود بسیاری در سطح کشور ما دارد، بی شک از ارزش کاری آنها می کاهد و آن را در مجموع به هیچ می رساند.
هویت و انسانیت
در بخشی دیگر از کتاب دکتر رجبی گفته اند که در دنیای نو، انسانیت باید جایگزین هویت شود. بنده در این قسمت نیز نمی توانم با سخنان وی هم رای شوم. دکتر رجبی در کشور آلمان درس خوانده است و بنده همیشه ترجمه و نوشته هایش را با عطش فراوان خوانده و می خوانم، به خصوص ترجمه کتاب «از زبان داریوش» بدون تفسیر شخصی و رعایت امانت، گامی بسیار بزرگ بود در زنده نگه داشتن اثری بزرگ درباره ایران. از دکتر رجبی می پرسم آیا در کشوری مانند آلمان، درحالی که مجموعه دنیای نو می گوید زبان رسمی جهان انگلیسی است، وقتی با یک آلمانی، انگلیسی حرف می زنید و یک نشانی را می پرسید، واکنشش چیست؟ محال است به شما در همان لحظه با زبان انگلیسی پاسخ بدهد. منظور شما را به انگلیسی به راحتی می فهمد، اما به زبان آلمانی جواب می دهد. چرا؟ آیا او هویت خود را با انسانیت جایگزین کرده است؟ او الفبای ارتباط انسانی که با توافق همگان انگلیسی برگزیده شده است را نمی پذیرد، دیگر موارد جای خود دارد. تازه وقتی با آنها در این مورد بحث می کنید که چرا انگلیسی پاسخ نمی دهید درحالی که بلد هستید، می گویند آلمانی زبان دوم زنده دنیاست (به ادعای آنها) شما بروید آلمانی یاد بگیرید. جالب است نه؟
این امر در فرانسه نیز گریبانگیر نگارنده شده است، نه یک بار بلکه چندین بار. غربی هایی که توصیه کننده جامعه جهانی هستند، این نسخه را فقط برای ما می پیچند و مردم خودشان آزادند که هرگونه مایلند برخورد کنند. به نظر بنده در گام نخست، باید فرهنگ خودی را به روشی درست، همراه با تمامی خوبی ها و بدی هایش، بازشناخت و بازشناساند و سپس از آن کوتاه نیامد، نه در حالت بدش نه در حالت خوبش، چراکه تاریخ یعنی خوب و بد با هم و ما باید بپذیریم که تاریخ ما نیز دارای خوب و بد است و اگر بدی هایش را نیز به ما می گویند باید با آغوش باز بپذیریم و سعی کنیم از آن درس بگیریم و خوبی های تاریخ مان را بیفزاییم. حال پس از آماده سازی فرهنگی در داخل کشور، می توانیم در مجموعه انسانی تاریخ خود را بنگریم و به آن نقش دهیم یا نقش هایی را که ایفا کرده و ناشناخته مانده است، روشن سازیم.
دکتر رجبی در بخشی از کتاب از کارشناس بودن همه مردم ایران همچون در حوزه تاریخ و پزشکی انتقاد کرده اند و همچنین از تعدادی نو تاریخ نگار ناآگاه، که بدون هرگونه مرجعی و دانشی سخن می گویند و کتاب می نویسند، به گونه ای که دیگر تاریخ نگاران باید بروند به کار دیگری بپردازند، انتقادی سازنده دارد که البته واقعیتی است ملموس که بنده نیز با آن هم سخن هستم، اما نویسنده کتاب هزاره های گم شده، خود در میان جامعه ایرانی زندگی می کند و بیشتر از بنده به مشکلات واقف است. در کشور ما بیشتر فرزندان در مقطع کارشناسی رشته خود را براساس آینده شغلی یا درخواست خانواده انتخاب می کنند و پس از پایان دوره و معمولا پیدا نشدن کار مناسب، به سمت علاقه مندی خود می روند، حال اگر امکان برای حرکت در مسیر علاقه مندی آنها وجود داشته باشد، در راه درست گام بر می دارند، اما اگر این گونه نباشد به مطالعه آزاد اقدام کرده و شاید هر سخنی را نیز بزنند و هر موضوعی را بگویند که البته بزرگ ترین مشکل این علاقه مندان جوان آگاه نبودن از روش های درست پژوهشی در حوزه تاریخ است. به هر حال کار آنها اشتباه است یا خیر بحثی جداگانه است، اما تاریخ شناسان و کارشناسان تاریخی جوان ما چه می کنند؟ اگر آنها حضوری قدرتمند و پربار داشته باشند، دیگران مجال جولان در این میدان خالی از مبارز می یابند یا خیر؟ مشکل این است که ما عادت کرده ایم مدام مردم را محکوم کنیم و هیچ گاه هم از مردم پوزش نخواهیم، نه اینکه مردم اشتباه نداشته اند، خیر منظورم این نیست، اما کسی می تواند مردم را محکوم سازد که بسیار قوی و بدون حاشیه کار کرده باشد. ولی در کشور ما با این همه تاریخ شناس و تاریخ نگار تحصیلکرده که دکتر رجبی به آنها اشاره دارد و می گوید باید در جست وجوی کاری دیگر باشند، پس از چند کتاب سنگین و پژوهش توانمند، دلسرد شده اند و سرخورده گردیده اند و باید بروند سراغ کار دیگر؟
به نظر من مردم به دلیل آنکه در جست وجوی مرهمی برای تحقیر ها و هویت گمگشته خود هستند و حرکتی از طرف این همه تاریخ پژوه ناپیدا، نمی بینند، خود سعی می کنند همت نمایند و کاری کنند که در این میان رندانی پیدا می شوند و از موقعیت استفاده کرده تا روی موج سوار شده و با بزرگ سازی های دروغین، نه فقط باعث روشن شدن برگه های تاریخی ایران نمی شوند، بلکه باعث انحراف ایرانیان و غرور کاذب شده که به راحتی قابل شکست است.
در کل با سایر سخنان دکتر رجبی در این کتاب هم رای هستم و امیدوارم روزی فرا برسد که ایرانیان راه مشکلاتی که در تار و پود جامعه ایرانی ریشه دوانده است را پیدا کنند و در این راه به راهنمایی استادان فرزانه ای همچون استاد رجبی نیازمند خواهند بود.
دیدگاه حسین نصر
اما در بخشی دیگر از کتاب «گفت وگو درباره عقلانیت و نوگرایی» مصاحبه ای با دکتر سیدحسین نصر آمده است. اگر پرسش های مصاحبه کننده با دکتر نصر را در یک مجموعه واحد بنگریم به یک نوع تناقض در اندیشه سنت گرایان در عصر حاضر پی می بریم. گویی سنت گرایان سعی در تطبیق دهی اندیشه خود با عصر امروزی دارند آیا این اندیشه با عصر حاضر به چالش خورده است و اگر چنین است چرا باید اندیشه ای با گذشت زمان ناتوان شود که مدام برای تطبیق آن با زمان باید استدلال آورد؟ استدلال عقلانی باید از درون جامعه برخیزد و مردم آن را پذیرا شوند نه فقط برخی روشنفکران و طرفداران آن نوع اندیشه وگرنه اندیشه ای که در میان مردم حامی نیابد چراغ حیاتش کم سو می شود، اما دکتر نصر با تیزبینی خاص خودش به نکته ای مهم اشاره کرده است که نگارنده نیز با گفته های ایشان بسیار موافق هستم و آن بازشناسی فرهنگ ایرانی و معرفی مفاخر علمی، فرهنگی و فلسفی شرق و به ویژه ایران به جامعه جهانی است تا با گفت وگو میان اندیشه های برخاسته از میان فرهنگ ها به الگویی ثابت و همسو میان فرهنگ ها دست یابیم.
دیدگاه اسلامی ندوشن
اما حوزه گفت وگوی دیگری که در این کتاب وجود داشت و بنده را به خود جذب کرد، گفت وگو با دکتر محمدعلی اسلامی ندوشن بود. همچون سایر نوشته های وی، نکته ها، گفته ها و البته نقدهای سازنده وی از روند برخورد با زبان فارسی به عنوان فرهنگی استوار و پیونددهنده مردمان ایران فرهنگی بسیار بجا بود. سخنان دکتر اسلامی ندوشن در دانشگاه هاروارد امریکا در مورد گفت وگو و بررسی فرهنگی میان برگزیدگان فرهنگی کشورهای گوناگون نیز پیشنهادی بسیار نیکو بوده است، اما برای جامعه بشری با نوع اندیشه آن زمان بسیار سنگین،
به گونه ای که آن را بسیار غیرعملی برمی شمرده اند، اما امروزه جامعه بشری این نیاز را درک کرده و خواستار چنین گردهمایی هایی نیز هست.
نکته ای که دکتر ندوشن از آن یاد کرده است و بنده نیز با آن هم عقیده هستم، نداشتن هیچ گونه برنامه ای از طرف ایرانیان برای بازگرداندن فرهنگ ایرانی به کشورهای تازه استقلال یافته است. چرا این کشورها، پس از رهایی از چنگال سنگین شوروی سابق که با هر ترفندی سعی در تغییر فرهنگی این کشورها کرده بود، به سمت سرزمین ایران کششی نیافته اند؟ چگونه است که کشورهایی از آن طرف مرزهای فرهنگی ما بر این کشورها چیره گشته اند؟ کشورهایی همچون، عربستان سعودی، ترکیه، امریکا و
به تازگی چین؟ آیا همین کشور ترکیه بسیاری از داشته های فرهنگی اش از فرهنگ ایرانی نیست؟ چگونه است که ترکیه باید فرهنگ ایرانی را رنگ و لعاب بزند و به نام فرهنگ خویش به این کشورها عرضه کند! درحالی که ما با داشتن بن مایه های مشترک فرهنگی ازجمله زبان شیرین فارسی کماکان دست روی دست گذاشته ایم و حضور دیگران را در ایران فرهنگی نظاره گر هستیم. آیا باید پس از فرصت سوزی به فکر چاره باشیم؟
کشوری همچون ایتالیا چند زمانی است که اعلام کرده مردم هر کشوری اقدام به یادگیری کامل زبان ایتالیایی کنند، آن فرد را در دو حوزه علمی از سراسر دنیا بورسیه کامل می کند. این به چه دلیل است؟ آری، آنها به فکر زبان خود هستند و ما حتی آزمونی صحیح در سنجش فارسی آموزان نداریم. در همین کشور خودمان هزاران نوع آزمون با نام های گوناگون هر کدام مال یک کشور و یک نوع زبان وجود دارد که فرزندان سرزمین مان ساعت ها و ماه ها زمان می گذارند که آنها را فرا بگیرند به امیدهای گوناگون، اما زبان مادری و کهن فارسی از داشتن آزمونی بزرگ برای سطح سنجی محروم است. تمامی اینها جای اندیشه دارد و نیازمند پشتکاری بی پایان برای رشد زبان فارسی و فرهنگ ایرانی.