شرق: «زن پلید» نوشته ایرن نمیروفسکی با نام تمثیلی «الیزابت یا ایزابل» تنها یک قصه نیست، بلکه نفوذ به لایه های پیدا و پنهان افکار و عوالم زنانه با نگاهی روان شناختی و جامعه شناختی است. مترجم این کتاب معتقد است «زن پلید» روایت باورها و رفتارهای زنان در مورد مقولاتی همچون عشق، زیبایی و روابط با دیگران و مهم تر از همه قضاوت در مورد دیگران است. «زنی وارد جایگاه متهم می شود: متهم به قتل معشوق جوانش. شهود برای شهادت در مورد شخصیت او فراخوانده می شوند. گلادیز آیزناخ در سکوت گوش می دهد و به جرم خود اعتراف می کند؛ اما از توضیح چرایی قتل خودداری می کند». در برابر دادگاه و سوالات پرشمار قاضی و هیئت منصفه مدام می گوید «بله» و با جواب های مثبت لب به اعتراف می گشاید و سعی دارد از خودش دفاع کند اما چندان توضیحی نمی دهد و کار که سخت می شود و سوالات پرتکرار مطرح می شود، می گوید دیگر جواب نخواهم داد. شاهدان به نوبت سر می رسند و روایتی از روز جنایت می دهند و بعد نوبت به دفاع متهم می رسد که می گوید خواسته ای ندارد. و بعد حاضران دادگاه را ترک می کنند؛ باران می بارد با قطره های درشت و نامنظم. رهگذران بی اعتنا می گذرند و حرف های روزمره آنان در باد به سمت تاریک و آرام رود سن می رود. «همان طور که مردم به محض تمام شدن یک نمایش، نقش آفرینان را فراموش می کنند، هیچ یک دیگر به گلادیز آیزناخ فکر نکرد. او نقش خود را ایفا کرده بود. نقشی با پایانی نسبتا پیش پاافتاده. جنایتی از عشق... عبارتی نسبتا ساده... سرنوشت او چه خواهد شد؟ آینده او برای کسی مهم نبود. همچنین گذشته او». مترجم در مقدمه کتاب اشاره می کند که ایزابل، نام اصلی داستان بار معنایی منفی دارد و معانی مختلف آن انبوهی از برداشت ها همچون اغواگر و خائن را به ذهن متبادر می کند. در عین حال، ایزابل برگرفته از یکی از شخصیت های عهد عتیق است؛ همسر پادشاهی که نه به خاطر اخلاق سست خود بلکه به دلیل متقاعدکردن شوهرش، شاه آخاب، به طرد خدای اسرائیل برای پرستش خدای فنیقی، بعل، محکوم می شود. ایزابل از بت دیگری سخن می گوید: زیبایی که قدرت است و زندگی و ارزش آدمی را مشخص می کند. داستان ایزابل همچنین مطالعه روان شناختی در باب زنی است که از پیر و فرسوده شدن ترس دارد و شیفته زیبایی است. نمیروفسکی در ایران با رمان «سوئیت فرانسوی» شناخته شده است که از شاهکارهای ادبی قرن بیستم است و با ترجمه درخور مهستی بحرینی منتشر شده است. در مقدمه «زن پلید» بیوگرافی مختصری از ایرن نمیروفسکی و کارنامه ادبی او آمده و به این کتاب نیز اشاره شده است. نمیروفسکی در سال 1903 در کی یف و در خانواده ای مرفه به دنیا آمد. او در جریان انقلاب روسیه به فرانسه مهاجرت کرد و در سوربن به تحصیل پرداخت. نوشتن را با داستان دیوید گولدر آغاز کرد که شهرت بسیاری برای او در پی داشت. بعد از آن او داستان های بسیاری منتشر کرد که مشهورترین آنها شاید همان «سوئیت فرانسوی» باشد. نمیروفسکی از قربانیان فاشیسم است که در سال 1942 در ارودگاه آشویتس جان باخت.