حیدر کاسبی
مجموعه شعر «کوه صدایم را پس نمیدهد» نوشته محسن حسینخانی، شاعر جوان کرمانشاهی است که در سال ۱۴۰۱ توسط نشر مروارید چاپشده است.این مجموعه شعر مشتمل بر دو بخش است که هرکدام حال و هوای خاصی دارد. حسینخانی کوشیده است دو اپیزود متفاوت را در این کتاب به نمایش بگذارد.
پریشانتر از گیسوی یار
«در جنگ / مردها یکبار کشته میشوند / زن ها هزار بار».
موضوع غالب در بخش اول این مجموعه شعر، جنگ است. چیزی که برای شاعر بهعنوان یک مسئله حل نشدنی بر کتاب سایه افکنده است. در کتاب «کوه صدایم را پس نمیدهد» بهویژه در بخش اول، شاعر عجیب درگیر مسئلهای به نام جنگ است بیآنکه راهحلی برای آن بیابد:
«جنگ / بار کجی ست / که همواره سالم به منزل میرسد / و صلح/ واژهای سفید بود / آنقدر که بر کاغذها ندیدمش»
اما چگونه است که جنگ، گاهی در صلح هم ادامه دارد و دست از سر آدمها برنمیدارد:
«نمیدانم این عکس به کدام جنگ برمیگردد /به کدام سال / این سرباز زنده است یا نه / اما میدانم / تاریکترین خانهها / قلبهایی هستند /که تصمیم جنگ در آنها ظاهر میشود»
نغمه هایی برای تحمل جهان
«عشق اما / ما را از دهان ماهیها بر برکهای نهاد/تا به هم رسیم و یکی شویم»
حسینخانی در بخش دوم کتاب از جنگ فاصله میگیرد و شعرهای عاشقانه مینویسد، واگویه های یار که جهان را با تمام نامهربانیهایش قابلتحمل میکند، انگار میخواهد به خودش یادآوری کند جهان با تمام جنگها و جدلها ارزش زندگی و عاشقی کردن را دارد:
«بخند برای من / برای درخت بادام حیاط / تا جبران شود / هرآنچه را که سال پیش / شکستیم و / تلخ بود»
یکی از ویژگیهای این کتاب، ترکیب اصطلاحات و ضربالمثلهای عامیانه به شکلی برجسته در شعر است:
«سنگ تو را به سینه زدم / و تو ناگاه پر کشیدی / دریغا!/نه سنگ مفت بود / نه گنجشک»
این شکل شاعرانه از کلام و استفاده از ضربالمثلها در شعر مدتهاست که در شعر آزاد متداول بوده و شاعران بهعنوان یک تکنیک از آن استفاده میکنند اما بسامد آن در کتاب «کوه صدایم را پس نمیدهد» بالاست:
«تو همیشه نیمهپر لیوان را دیدی / من نیمهخالی / و هیچگاه نفهمیدی / از پشت نیمهخالی / چشمهایت / چقدر قشنگتر دیده میشوند» یا: «هر بار میبینمت / کبکی در دلم سر از برف بیرون میآورد».
به نظر میرسد استفاده از ضربالمثلها در کتاب «کوه صدایم را پس نمیدهد» بااینکه چشمنواز بوده و یکی از نقاط قوت کتاب محسوب میشود اما شاعر بیشازاندازه معمول از این کارکرد استفاده کرده است:
«پدرم / به جرم چیدن گندم / از بهشت رانده شد / حالا نوبت من است / بوسهای از گونه گندم گونت میچینم / و بازمیگردم به بهشت» یا؛ «اسب مهم نبود / اصل مهم بود / و آنچه نیفتاد/ اتفاقی بود میان من و تو»
و چندین و چند مورد دیگر که در کتاب دیده میشود.ویژگی دیگر کتاب، بازی با کلمات و به کاربردن ایهام و ابهام و انواع صنایع ادبی است، شاعر در بسیاری از شعرها کارکردهای متفاوتی از کلمات کشیده و خوانش آنها را لذتبخشتر میکند:
«تا باد / خبرهای بد را بهجایی نبرد / در دکهها / بر تیتر اول روزنامهها / سنگ نهادهاند»
اینیک اتفاق کاملاً معمولی است که بر روزنامهها سنگ میگذارند اما از زاویهای که شاعر مینگرد دیگر معمولی نیست. شاعر در جای دیگری میگوید:
«درخت افتاد/ و دایره دایره / سالهای عمرش را شمرد /ماه اما / هر چه میخواهد از دایرهاش فرار کند / شب نمیگذارد / تاریکی نمیگذارد / زیبایی آزاد شود»
و اما یکی از زیباترین شعرهای کتاب در صفحه ۸۵ اتفاق افتاده است که شاعر از انسان و اسب خسته است و به گوزنی در تناسخ بعدی میاندیشد:
«گوزنی آزاد اگر بودم / شاخهایم را / میکوبیدم به شاخ رقیبان / زمانه اما / مرا بسته است به ارابه پیرمردی در آغاز فصل سرد/ تا کودکانه به انتظارم بنشینی»