.
نگاهی به کتاب «لنگرگاهی در شن روان» نوشته ریلکه
انتشار : 1403/01/25

حیدر کاسبی

این که در بزنگاه‌های مختلف آدمی بتواند با غم‌های بزرگ کنار بیاید و از پس مصائبی که ناگهان او را غافلگیر می‌کنند برآید یک اصل مهم در زندگی انسان‌هاست. مرگ یک انسان مثل صاعقه‌ای است که بر انسانی دیگر فرود می‌آید. نیچه می‌گوید: «باید دنبال شادی‌ها بود، غم‌ها خودشان ما را پیدا می‌کنند» درست هم می‌گوید، چون غم‌ها آن قدر زیاد هستند و تعداد غم‌ها از تعداد آدم‌ها آن قدر بیشتر هست که بدون آن که بگردند آدم‌ها را پیدا کنند؛ اما گاهی شکل فرود آمدن یک غم آن قدر صاعقه وار هست که نتوانی دنبال شادی‌ها بگردی.

جای خالی او
کسی که عزیزی را از دست می‌دهد آن قدر درگیر مرگ می‌شود که تا مدت‌ها شادی‌ها او را گم کنند. شکل مواجهه با مرگ، بسیار در زندگی حائز اهمیت بوده و نویسندگان زیادی در این‌باره نوشته‌اند. در ادبیات جهان کم نبوده‌اند کتاب‌هایی که فقدان و مرگ کسی درون مایه اصلی کتاب را تشکیل داده و بر کل کتاب سایه افکنده است.
به‌عنوان‌مثال کتاب «بیگانه» اثر «آلبرکامو» با این جمله تکان‌دهنده شروع می‌شود: «مادرم دیشب مرد، شاید هم امروز، نمی‌دانم» و فکر کنید چه پایانی داشته باشد کتابی که با این سطر عجیب شروع شود یا در «جای خالی سلوچ» که یکی از بهترین کتاب‌های محمود دولت‌آبادی است غیبت «سلوچ» که معلوم نیست رفته، مرده یا پنهان ‌شده است، از ابتدا تا انتهای کتاب چنان پررنگ است که نبودنش از حضور هر شخصیت دیگر کتاب برجسته‌تر است.

6 شکل مواجهه با مرگ
در کتاب «لنگرگاهی در شن روان» که مجموعه روایت و تجربه‌هایی است از چند نویسنده بزرگ جهان در باب مرگ، موضوع و درون مایه اصلی کتاب، پذیرفتن و کنار آمدن با اندوه ناشی از مرگ است. به‌هرحال نویسندگان بزرگ برای خیلی از افراد جامعه الگو بوده و تجربیات آن‌ها می‌تواند گره‌گشای مخاطبانشان باشد. به همین دلیل چنین کتابی می‌تواند مخاطبان زیادی داشته و حائز اهمیت باشد. در قسمتی از کتاب «راینر ماریا ریلکه» شاعر و نویسنده مطرح قرن بیستم از تجربه‌اش در باب مرگ می‌گوید، نامه‌هایی که او از اتفاقات پس از سوگ عزیزانش به دوستان و نزدیکان خود نوشته و می‌تواند بسیار تاثیرگذار باشد. ریلکه شاعری بود که در جنگ جهانی اول به ارتش پیوست و درنتیجه حضور در جنگ‌های متعدد علاوه بر این که مرگ بسیاری از دوستانش را دید شاعری را هم به‌کلی رها کرد.
در بخش دیگری از کتاب «چیما ماندا انگری ایدچی» از تجربه غریبش به خاطر از دست دادن پدرش در جریان کرونا می‌گوید آن‌هم در شرایطی سخت و طاقت‌فرسا که حتی اجازه سوگواری و برگزاری مراسم به خاطر پاندمی کرونا را نداشته است.
در بخش سوم «جوان دیدیوم» روزنامه‌نگار و نویسنده آمریکایی از فقدان شوهرش می‌گوید و تجربه طاقت‌فرسا از هجران همسرش را در قالب متنی تاثیرگذار در اختیار خواننده کتاب قرار می‌دهد.
«الکساندر همن» نویسنده بوسنیایی و برنده جایزه ادبی «مک آرتور» هم در بخشی از کتاب از تجربه سوگواری‌اش می‌گوید.
او اندوه جانکاه ناشی از مرگ دخترش را که پیش‌ازاین به‌صورت کتاب منتشر کرده در این کتاب به شکلی کوتاه با مخاطبان خود به اشتراک می‌گذارد.
در بخش پنجم کتاب لنگرگاهی در شن «رالف والدو امرسون» فیلسوف و نویسنده آمریکایی از سوگ پسر کوچکش می‌گوید. تجربه‌ای تلخ که زندگی‌اش را دگرگون کرده و علاوه بر این که نقطه عطفی می‌شود در اندیشه و نوع نگاهش به جهان، انگار فلسفه فکری‌اش را هم عوض کرده و از او آدم جدیدی می‌سازد. درنهایت در بخش آخر این «جویس کارل اوتس» است که دوره‌ای از زندگی‌اش را که تنهایی ناشی از مرگ شوهرش  است و قبلاً در کتابی کامل به نام «بیوه زن» منتشر شده است به مخاطب منتقل می‌کند.
«لنگرگاهی در شن» در سال ۱۴۰۰ توسط نشر اطراف و با ترجمه الهام شوشتری زاده در ایران منتشر شده است.