اسدالله امرایی
رمان «رودی به نام زمان» نوشته میا کوتو به تازگی با ترجمه مهدی غبرایی توسط نشر افق منتشر و راهی بازار نشر شده است. این رمان سومین اثر از میا کوتو است که با ترجمه مهدی غبرایی در نشر افق منتشر می شود. کوتو در این اثر، مانند دیار خوابگردی و زیر درختچه یاسمن از آفریقا می گوید، از موزامبیک، از معجزه مرگ و از قصه گویی بی پروای آفریقایی. آنتونیو امیلیو لیته کوتو که با نام میا کوتو شناخته می شود، متولد جولای 1955 در موزامبیک است. او از نویسندگان سفیدپوست این کشور است. موزامبیک در جنوب شرقی آفریقا قرار دارد و از قرن شانزدهم تبدیل به مستعمره پرتغال شد. این کشور در سال 1975 استقلال خود را به دست آورد و جمهوری خلق موزامبیک نام گرفت که آشکارا سیاست های چپگرایانه داشت . استعمار و جنگ، طی قرن ها و دهه ها، آسیب های زیادی به این کشور زد و درگیری های داخلی سال های 1977 تا 1992 هم صدمات زیادی به این کشور و مردمش زد. کوتو را نخستین بار من در مجله گلستانه معرفی کردم. کوتو می گوید من سفیدپوستی هستم آفریقایی. شاعری هستم که نثر می نویسد. مردی هستم که نام زنانه دارم. دانشمندی هستم که به دانش چندان اطمینان ندارد. نویسنده ای هستم در دیاری متکی به نقل شفاهی. رمان «رودی به نام زمان» گزارش مرگ یک انسان پیر و زندگی یک خانواده بزرگ است که از زوایای مختلف ازجمله زاویه دید فرد متوفی و جنازه اش روایت می شود. زمان روایت ها هم مرتب و به توالی نیست، بلکه تصادفی هستند. حالات آدم های قصه افسون شده و چیزها و اشیای درون اتفاقات هم منفرد هستند. در این قصه اجداد خانواده بزرگ، ساکن عالم برزخ هستند؛ جایی که نازاده و مرده زاده ها و زامبی ها جولان می دهند. راوی اصلی داستان این کتاب، ماریانو نوه خانواده است که از شهر فراخوانده می شود تا پدربزرگش را در یک جزیره به خاک بسپارد و به همین دلیل، از تحصیل بازمی ماند.
«پدرم به شهر آمده بود تا از برادر خود، اولتیمیوی اکنون ثروتمند، کمک بخواهد. نمی توانم تصور کنم دقیقا از او چه می خواست: شغل، کسب وکار یا قوم وخویشی که راهش را هموار کند. می دانم که اولین بعدازظهر به دیدن عمو اولتیمیو رفت. هیچ کس نمی داند چه حرف هایی با هم زدند، اما هرچه شد، دل پدرم از آن پس شکست. آخرین در به شدت در درونش بسته شد. وقتی به خانه ای که در آن اقامت داشتم رسید، لب دوخت و ساکت ماند. چندین و چند روز، در اتاق را به روی خود بست. تقریبا محال شده بود که هریک زندگی مستقلی داشته باشیم. از یکدیگر دوری می کردیم؛ هر وقت یکی بود، دیگری نبود. یک بار گفت می رود سراغ خانواده لوپز، پدر و مادر تعمیدی پرتغالی من. اما خیلی دیر بود. پدرم نمی دانست آنها به پرتغال برگشته اند. می گفتند با رژیم جدید سر سازگاری نداشتند. هیچ کس از دلایلی خصوصی تر خبر نداشت. وقتی پیش خانواده لوپز بودم، می دیدم که دونا کنیسه سائو در هر فرصت برمی گردد به جزیره. هرگز عذر و بهانه کم نبود: تازه برگشته بود که باز سوار کشتی مسافربر می شد و از عرض رود راهی لوار- دو- چائو می شد.» کوتو امروز بی تردید برترین و شناخته شده ترین نویسنده موزامبیکی است. نثر و زبانش در رودی به نام زمان امضای نوشته هایش است. او اثری روان، اثرگذار و منحصربه فرد خلق کرده، کهن الگوهایی از آفریقای کهن، با ریشه هایی دویده در فرهنگ مردمانش و ناخودآگاه جمعی بشریت.