اسدالله امرایی
«کمونیست کوچکی که هرگز نمی خندید» نوشته لولا لافون با ترجمه راحله فاضلی در نشر دوران منتشر شده. «کل کشور به یک پلاتوی فیلمبرداری تبدیل شده که بی وقفه در آن صحنه ها را تکرار می کنند. بدون اینکه بدانند چه چیزی را تکرار می کنند، فقط تکرار می کنند. متن رسمی ثابت است، انگار با آن به دنیا آمده اند. همه جا هست. صدایی آن را در رادیو تعریف و در تلویزیون اعلام می کنند، در صفحه نخست تنها روزنامه هم نوشته می شود. در هر گوشه از خیابان، سر کار، توی کارخانه ها، در دانشگاه ها، حتی در یک مهمانی دوستانه، اگر کسی بخواهد فی البداهه چیزی بگوید یک نفر هست که در این فیلم بزرگ مسوول رساندن متن است تا بلافاصله آن را به تو یادآوری کند.» لولا لافون زاده 1974 نویسنده و موسیقیدان فرانسوی است.او در شمال فرانسه متولد شد، اما در صوفیه و بخارست بزرگ شد. پنج رمان نوشته است. شناخته شده ترین رمان او کمونیست کوچکی که هرگز لبخند نمی زد بر اساس زندگی قهرمان ژیمناستیک نادیا کومانچی است. این کتاب به زبان های متعدد ترجمه شده و ده جایزه ادبی در فرانسه از آن خود کرده است. یکی از مطرح ترین چهره های ادبیات معاصر فرانسه به شمار می رود پدرش فرانسوی و مادرش اهل رومانی بود و او دوران کودکی خود را در بلغارستان و رومانی گذراند؛ در دل دو کشور کمونیستی و نیز در فضای ادبیات چون والدینش معلم ادبیات بودند. اولین رمانش تب غیرقابل معامله سال 2003 منتشر شد و علاوه بر اقبال از سوی منتقدان ادبی و مخاطبان ادبیات نامزد دو جایزه ادبی شد و علاوه بر تسلط لافون به ادبیات جهت گیری های فکری و سیاسی او از قبیل آنارشیسم، ضدفاشیسم و فمینیسم را نمایان می کردند که در مقاله هایی که برای نشریه های مختلف می نوشت بیشتر آشکار شدند. موفقیت اصلی لولا لافون سال 2014 با رمان کمونیست کوچکی که هرگز نمی خندید به دست آمد. این رمان ماجرای زندگی نادیا کومانچی دختر ژیمناست اهل رومانی را روایت می کند که در چهارده سالگی پدیده المپیک 1976 مونرآل شد و کل زندگی اش تغییر کرد. در این رمان مستند تخیلی که خود نویسنده آن را زندگینامه نمی داند لافون علاوه بر ارایه تصویری درست از جو حاکم بر رومانی آن دوره، موشکافی دیکتاتوری کمونیستی و ماجراهای جنگ سرد به دختر نوجوانی نزدیک می شود که به رغم قهرمانی در المپیک و شهرت جهانی هنوز می خواهد مثل همه دخترهای همسن خود با عروسک هایش بازی کند.«یک روز با نادیا دوباره برمی گردم سر وقت فصل های تمام شده که هیچ ردی از عشق ناگهانی در آن نیست، «این مردها برعکس آنهایی هستند که به طور ناگهانی مدیر از آب درآمده اند، مانند پ...» عصبانیت و خشم ناگهانی نادیا غافلگیرم می کند.»