کتاب «خنده سرخ» نوشته لیانید آندرییف یک رمان ضدجنگ است که به صورت یادداشتهای هذیان گونه، پراکنده و نامنظم و با شیوه سیال ذهن روایت میشود. ما این روایت را از زبان شخصى میشنویم که برادرش به جنگ رفته، دو پایش را از دست داده و عقل او زایل شده است. حال او از طریق یادداشتهای پراکنده برادرش، سعی دارد فجایعی را که از سر گذارندهاند شرح دهد. جالب است که بدانید هیچ کدام از شخصیتهای داستان نامی ندارند و آنها فقط، طبق جایگاه، شغل و نسبت خانوادگی خطاب قرار میگیرند. همین موضوع ما را به این سمت سوق میدهد که انسانها صرفا مهرههایی هستند که توسط سیاست و ساز و کار جنگ به بازی گرفته میشوند. از طرفی، فرم روایی داستان به گونهای است که تا نیمه کار، گمان میکنیم همان شخصیت محوری راوىِ ماجراست، اما بعد، راوی اصلی و نقطه نظر داستان را میشناسیم. این یکی از تکنیکهای آندرییف است، که مخاطب را به بازی بگیرد. شخصیت محوری داستان، بعد از آنکه در جنگ دو پایش را از دست میدهد، به آغوش خانواده برمیگردد. و در حالی که سعی دارد همه چیز را عادى جلوه دهد و از امکانهای زندگیای که برایش باقى مانده نهایت استفاده را بکند، اما...