.
نگاهی به عناصر داستان نویسی مدرن در آثار ویرجینیا وولف
انتشار : 1402/11/16



 سمیه مصطفایی
ویرجینیا وولف در 25 ژانویه سال 1882 در لندن و در خانواده ای فرهیخته و مرفه به دنیا آمد. پدرش لزلی استفان یکی از شناخته شده ترین چهره های فرهنگی روزگار خود کتابخانه ای عظیم داشت که نقشی انکارنشدنی در شکل گیری شخصیت ادبی وولف داشت. قد کشیدن در خانه ای که محل رفت و آمد چهره های ادبی و فرهنگی شناخته شده بود به وولف فرصت درک آثار پیشین و ضرورت پیدایش طرح و نقشی نو در ادبیات مدرن را داد. عضویت وولف و خواهر نقاشش ونسا در حلقه جنجالی بلومزبری که متشکل از نویسندگان و منتقدان و هنرمندان برجسته بریتانیایی بود بیش از پیش عزم او را برای نوشتن داستان هایی که به روح زندگی نزدیک تر باشند، جزم کرد. وولف، از دید بسیاری از منتقدان، چهره داستان نویسی جهان را برای همیشه تغییر داد. یکی از مهم ترین دلایل این تاثیر ماندگار و عمیق، درک او از ضرورت طرح ایده ها و تکنیک های جدید در داستان نویسی بر مبنای حرفه طولانی و اغلب چالش برانگیز او به عنوان منتقد بود. او عناصری همچون شخصیت پردازی، زبان، طرح و ساختار داستان را بازاندیشی و متحول کرد. از نگاه وولف، هویت دایما در حال شکل گیری است و نمی تواند تنها بر مبنای توصیف های بیرونی مرزبندی شده تشریح شود. زبان هم در آثار وولف به ابزاری برای انتقال احساسات و ادراکات سطوح مختلف آگاهی در لحظه تبدیل شد و در بروز خودآگاه و ناخودآگاه نقشی فعال پیدا کرد. در آثار داستانی او زنجیره به هم متصل لحظه ها با فضای ذهنی شخصیت ها و محیط در جریان در هم می آمیزد و جهانی چند صدا خلق می کند. وولف در تعریف «رمان مدرن»، رمان نویسانی همچون اچ. جی. ولز، آرنولد بنت و جان گالزورثی را به این دلیل که چنان بر جسمانیت متمرکزند که شخصیت های شان هیچ روحی ندارند، شماتت می کند. از نظر او این نویسنده ها چنان غرق در کنش های بیرونی شخصیت ها هستند که متوجه روح و جان آنها نمی شوند. از نگاه او آثار این نویسنده ها آنقدر از منظر قواعد مرسوم داستان نویسی «کامل» هستند که نمی توان ایراد چندانی به آنها گرفت، اما بازتابی بی جان از زندگی را پیش روی خواننده می گذارند. سوال اساسی وولف که به نظر می رسد دغدغه اصلی او در خلق رمان هایش بوده، این است: «آیا زندگی چنین است؟ آیا رمان ها باید چنین باشند؟»

شخصیت پردازی
وولف مسیر جدیدی برای بسط شخصیت به واسطه هویت های متغیر و لحظه ای تعریف می کند و نتیجه می گیرد که از آنجایی که ماهیت وجودی انسان ثابت و لایتغیر نیست، بازنمود آن هم در داستان نویسی باید از مجرای سیالیت و چندگانگی بگذرد. در حقیقت برخلاف نویسندگان پیش از خود، وولف به جهانی گذرا، نامطمئن و در حال تغییر اعتقاد داشت، جهانی که در آن روابط در هم تنیده بیش از هویت های فردمحور در تجربه لحظه به لحظه زندگی نقش دارند. این لحظه ها غالبا سروشکلی چندپاره و در عین حال منسجم به داستان های وولف می دهند، طوری که به نظر می رسد هر داستان از کنار هم گذاشتن چندین داستان کوتاه پدید آمده است که در عین ارتباط با یکدیگر روایتگر حس و حال آن لحظه خاص هستند. در «به سوی فانوس دریایی»، صحنه نمادین شام از چند دیدگاه روایت می شود. درک چندصدای این صحنه از مجرای چشمان هنری لیلی بریسکو، تک گویی درونی ذهن منطقی و تحلیلگر آقای رمزی و حتی حس های فیزیکی در لحظه ممکن می شود. این چندگانگی برآمده از یک صحنه واحد، ماهیت ذهنی و چندلایه ادراک را آشکار می سازد. در «خانم دالووی»، وولف ما را به خوانش ذهن کلاریسا دالووی حین تدارک یک ضیافت و عوالم ذهن پریشان احوال و افسرده سپتیموس فرامی خواند. به جای روایتی خطی، ما میان خاطره ها، پیشداوری ها، ترس ها، اضطراب ها و افکار گذرای شخصیت ها در رفت و آمدیم و جهان را از طریق آگاهی همواره در حال تغییر تجربه می کنیم. این رویکرد شیوه سنتی شخصیت پردازی را به چالش می کشد و به خوانندگان اجازه می دهد پیچیدگی های عاطفی شخصیت را به خوبی درک کنند.

کارکرد چندگانه زبان
زبان تغزلی وولف مسیری تجربی و در عین حال ملموس برای بازتاب تنش های درونی و آگاهی های چندگانه ایجاد می کند. نثر وولف به زیبایی شاعرانه و غنای حسی اش مشهور است. او در «امواج»، از استعاره ها و تشبیهات برای انتقال افکار و احساسات شخصیت ها استفاده می کند و مرزهای بین دنیای درون و بیرون را محو می کند. وولف به واسطه تکنیک های زبانی که به خواننده امکان مشاهده ماهیت ذهن انسان را می دهد، به طور مداوم مسائل بنیادی همچون فقدان و حضور، گفتار و سکوت، زمان و فضا را مطرح می کند. به همین ترتیب، راوی دانای کل در تعریف کلاسیک آن، جای خود را به راوی درونی با تمرکز بر واقعیت های درونی متفاوت و عاری از هر سیستم خودبسنده ای می دهد. استفاده وولف از ساختارهای خلاقانه روانشناختی و صداهای درونی پیچیده تری مانند جریان سیال ذهن، تداعی آزاد و تک گویی درونی، موجب گستردگی هرچه بیشتر رمان های او می شود. جریان سیال ذهن به طور مشخص به او اجازه پرش آزادانه از ذهنی به ذهن دیگر را می دهد بی آنکه خط داستانی گم شود یا ساختار روایی نامنسجم شود. در رمان های وولف، ادراکات جدید برآمده از روایت سیال ذهن به آشکار شدن درونیات شخصیت ها و نوع ارتباط آنها با یکدیگر منجر می شود.

گذر از زمان خطی
استفاده نوآورانه وولف از زمان، ابزار مهم دیگری برای خلق جهانی با سویه های متعدد است که در آن ارتباط پدیده ها در گذر پیوسته و سیال زمان اتفاق می افتد. زمان در آثار وولف از کارکرد صرفا تکنیکی خود فاصله می گیرد و تبدیل به ابزاری کارا برای کاوش فلسفی تجربه های انسانی می شود. رمان های او به ما نشان می دهند که زندگی نه سفری خطی که شبکه ای پیچیده از لحظه ها، خاطره ها و دوراندیشی هاست. وولف با شکستن ساختار زمان، ما را وا می دارد حال را درک کنیم، وزن گذشته را حس کنیم، ابهامات آینده را بپذیریم و جهان را از طریق منشورهای همیشه در حال تغییر زمان ببینیم. در «خانم دالووی»، وولف در روندی سیال و مستمر گذشته و آینده را در جریان متلاطم ذهن کلاریسا و سپتیموس در هم می بافد. تیک تاک بیگ بن به موتیف اصلی تبدیل می شود و گذر بی رحمانه زمان را یادآوری می کند و همزمان جرقه های بازگشت به عشق های از دست رفته و فقدان های کوچک و بزرگ به تصویر کشیده می شوند. این بازی با زمان انتظارات خطی خواننده را برهم می زند و درکی متفاوت از تاریخ و هویت فردی و جمعی را پیش روی او می گذارد. «امواج» مرزهای زمان را از این هم گسترده تر می کند. رمان شش شخصیت را از تولد تا مرگ دنبال می کند، اما نه در ترتیب زمانی مشخص. زمان جهش می کند، به عقب برمی گردد و حتی مکث های مکرری در آگاهی های فردی دارد. این پرداخت زمانی به وولف اجازه می دهد جوهره هستی را فراتر از محدودیت های یک خط زمانی مرزبندی شده عیان و بر ریتم های درونی و لحظه های زودگذری تمرکز کند که زندگی هر شخصیت را تعریف می کند. «اورلاندو» هم با گذر از قرن ها و قاره ها و تغییر جنسیت شخصیت اصلی، از توالی های زمانی مرسوم گذر می کند و زمان را آن گونه که در ذهن تجربه می شود، نشان می دهد. آنچنانکه وولف در بخشی از این رمان می نویسد زمان در ذهن بازی های متفاوتی دارد. گاهی یک لحظه به سال ها می ماند و گاهی سال ها به ثانیه ای تمام می شود. در پس گذر از مرزهای خط کشی شده و خلق فضاهایی چندگانه که در ظاهر از هیچ خط و ربط و نظمی پیروی نمی کنند وولف به دنبال خلق تصویری از جریان زندگی است که از مجرای تجربه های ذهنی و ارتباطات در ظاهر بی اهمیت شکل می گیرد. او در حقیقت عناصر بنیادینی همچون زمان، زبان و هویت را واسازی و خواننده را در لذت کشف جهان برآمده از این واسازی سهیم می کند.

 

منبع: روزنامه اعتماد