احمد محمود با وجود سرخوردگی از چاپ نشدن آثارش تا لحظه آخر نوشتن را کنار نگذاشت و تن به مهاجرت نداد. او ارتباطات کمی داشت و کمتر با کسی رفتوآمد میکرد، اما سه ماه پیش از مرگ او بهمن مقصودلو، پژوهشگر و تهیهکننده سینما، که رفاقتی دیرینه با احمد محمود داشت مستندی از زندگی او به نام «احمد محمود، نویسنده انسانگرا» ساخت و مهمترین سند تاریخی از او را در تاریخ مستندسازی از ادبیات ایران ثبت کرد. در این فیلم به جنبههای شخصی احمد محمود کمتر پرداخته میشود به شخصیت محمود نویسنده نزدیک میشویم. پای صحبتهای بهمن مقصودلو که سالها در امریکا زندگی میکند و برای اولین بار حاضر شده درباره این مستند گفتوگو کند مینشینیم.
آشنایی و رفاقت شما با احمد محمود به چه زمانی برمیگردد؟
سابقه دوستی من با احمد محمود به اواسط دهه چهل خورشیدی میرسد. دانشجوی پزشکی بودم که با او دوست شدم. روزهای جمعه به خانهاش در امیریه میرفتم، «همسایهها» را تازه تمام کرده بود، نسخه اول رمان روی کاغذهای زرد بلندی نوشته شده بود که آن را برای من میخواند. تازه از اهواز به تهران آمده بود و در سازمان زنان ایران، معاون روابط عمومی بود. آن روزها فرهنگ فرهی ریاست روابط عمومی این سازمان را به عهده داشت. من منتقد فیلم بودم و در امور مربوط به کتاب فعالیت میکردم. در سالهای ۴۷-۴۸ که سردبیر هنری مجله «روشنفکر» شدم از محمود خواستم با من همکاری کند. در همان زمان فرهی رفت و محمود رئیس روابط عمومی سازمان زنان شد و تصمیم گرفت بولتنی را به صورت دو هفته یک بار منتشر کند و از من خواست در هر شماره با یکی از زنان هنرمند ایران در تمام زمینههای هنری برای این بولتن گفتوگو کنم و در سالهای ۴۹ و ۵۰ با نزدیک به چهل نفر از بانوان هنرمند ایران مانند سیمین بهبهانی، لورتا، ایران درودی، منصوره حسینی، ژاله، شهلا، پری صابری، فخری خوروش و تعدادی دیگری گفتوگو کردم که در این بولتنها چاپ شد. پس از آن سردبیر ماهنامه «ستاره سینما» شدم. در آنجا بود که محمود را وادار کردم برایم نقد سینمایی بنویسد. او و اسماعیل خویی و خیلیهای دیگر قبول کردند و منت گذاشتند و نوشتند؛ کاری را که در حیطهشان نبود. بعد ماهنامه ستاره سینما توقیف شد و من به دستور مقامات بالا معزول شدم و پس از آن دوره ویژه سینما و تئاتر را بنیان گذاشتم که هفت شماره از آن منتشر شد و بسیاری از روشنفکران، نویسندگان، مترجمان و هنرمندان ایران در آن قلم میزدند از جمله احمد محمود. در این زمان چند سالی بود که کتاب «زائری زیر باران» محمود منتشر شده بود و او دو مجموعهقصه کوتاه دیگر به نام «پسرک بومی» و «غریبهها» را آماده کرده بود. روزی به من گفت: «بهمن، تو که با ناشران ارتباط داری بیا و برای این دو کتاب ناشر پیدا کن.» من هم از برادران کرباسی که در انتشارات بابک کتابهای ویژه سینما و تئاتر من را چاپ میکردند خواستم که این دو کتاب را چاپ کنند. در ابتدا سر باز زدند، ولی وقتی گفتم که از این به بعد ویژه سینما و تئاتر را به آنها نخواهم داد هر دو مجموعه را پذیرفتند و چاپ کردند. این دو کتاب مجموعههایی از داستانهای زیبایی بود که در زمانی کوتاه مورد استقبال قرار گرفت و به چاپ دوم رسید و درحقیقت آغاز صعود احمد محمود به عنوان نویسندهای تثبیتشده در ادبیات داستانی ایران شد که راه را برای چاپ رمان «همسایهها» در امیرکبیر باز کرد.
بعد از آنکه در سال ۱۹۷۴ برای ادامه تحصیل به آمریکا آمدم ارتباط ما سالها از طریق نامه و تلفن برقرار بود و هر وقت به ایران میرفتم فردای ورود به دیدار این مرد بزرگ میرفتم. او مرد بسیار شریف و نازنینی بود، شاید شریفترین مردی که من در زندگیام دیدهام. انسان بسیار والایی بود. خیلی دلتنگش هستم. خیلی دوستش دارم. خیلی ازش یاد گرفتم و همیشه به یادش هستم.
ایده اولیه ساخت مستند «احمد محمود، نویسنده انسانگرا» از کجا در ذهن شما کلید خورد؟ و چرا پس از آن همه رفاقت در روزهای آخر این مهم را عملی کردید؟
بر سر تهیه فیلم «احمد شاملو» مشکلات بسیاری پیش آمد از جمله آنکه کار کارگردان جوان آنقدر بد بود که شاملو آن را نپسندید و بعد از دیدن آن گفت دیگر ادامه ندهید و فیلم هم جایی پخش نشود. وقتی من هم در آمریکا فیلم را دیدم آنقدر عصبانی شدم که به سرعت به تهران آمدم و به منزل شاملو رفتم و گفتم فیلم را دوباره میسازم تا رضایت شما جلب شود. با نظام کیایی کار به پایان رسید و ادیت نهایی در آمریکا انجام شد تا بالاخره شاملو پسندید، اما جان من گرفته شد. به خودم گفتم تو چه اهل سینمایی هستی که کار را به دیگران میدهی. این شد که خودم آستینها را بالا زدم و «احمد محمود، نویسندهی انسانگرا» را ساختم. در ۱۹۷۲ که تهیهکننده برنامههای هنری تلویزیون ملی ایران بودم چند برنامه تهیه کردم: یکی از آنها «به ما بگویید» بود و دیگری «دستها و اندیشهها» در مورد هنرمندان نقاش و مجسمهساز. اواخر دهه شصت میلادی اقدام کردم به ساخت مستندی درباره اردشیر محصص اولین هنرمند ایرانی که در دنیا به عنوان گرافیست جای خود را تثبیت کرد. در منزل اردشیر محصص با فیلمبردارم منوچهر طبری از او یک فیلم بیست دقیقهای ساختم که هفته بعد از تلویزیون ملی ایران پخش شد. در این فیلم مرحوم هوشنگ طاهری، سردبیر سخن، جواد مجابی، هنرمند و منتقد روزنامه اطلاعات، و فریدون گیلانی، منتقد کیهان، در منزل اردشیر در مورد هنر او صحبت کردند ولی اردشیر در این فیلم مقابل دوربین کلامی نگفت. بعد از نمایش این فیلم از تلویزیون آن را با خود به آمریکا آوردم. درضمن در سال ۱۳۴۵ امیرکبیر سه جلد کتاب از من منتشر کرد درباره زندگینامه بزرگان دنیا به نام: «سیصدوسیوسه چهره درخشان» که در سری کتابهای سیمرغ این انتشارات زیر نظر مرحوم پرویز شهریاری چاپ شد. اینها را گفتم که بدانید من از جوانی عاشق تحقیق و نوشتن در مورد زندگی و کار هنرمندان بودم. اینچنین شد که بعد از ساختن فیلم شاملو تصمیم گرفتم نفر بعد احمد محمود باشد.
قبل از اینکه به ایران بیایم در مقام تهیهکننده به ناصر تقوایی زنگ زدم که فیلم را ایشان بسازد اما متأسفانه تقوایی نپذیرفت و من به تهران آمدم. تا آن زمان احمد محمود جلو دوربین کسی نرفته بود و نمیرفت و گفته بود فقط بهمن میتواند از من فیلم بگیرد. در سال ۲۰۰۲ به تهران رفتم، گروه فیلمبرداری را تشکیل دادم و در عرض یک هفته صبح و عصر حدود هفت ساعت فیلم و مصاحبه از محمود گرفتم. در آن روزها محمود نازنین سخت بیمار بود ولی هر طور بود فیلمبرداری را ادامه دادیم و هیچ فکر نمیکردم سه ماه بعد فوت خواهد کرد.
شما به خاطر ساخت مهمترین سند تصویری باقیمانده از احمد محمود این شانس را داشتید که در واپسین ماههای زندگیاش کنار او باشید. محمود آن روزها چه حال و هوایی داشت؟
روز اول فیلمبرداری که گفتوگو را در اتاق کوچک کارش با دو فیلمبردار و یک صدابردار شروع کردیم، متوجه شدم که سؤالها را آنطورکه باید جواب نمیدهد. با او خلوت کردم و گفتم: محمود، این فرصت دیگر دست نخواهد داد. همانطور که خواستی من آمدم و این فیلم را هم با نهایت توانم خواهم ساخت. پس تو باید حرف بزنی، هرچه میخواهی بگویی و هر انتقادی داری بکنی. از زندگیات بگویی، از هرچه میخواهی و تشویقش کردم رک و پوست کنده از مسائل بگوید و از ممیزی هراسی نداشته باشد. از روز بعد هرآنچه میپرسیدم به خوبی و روشنی جواب میداد. یک بعدازظهر هم دوستان عزیز سپانلو و مجابی به خانه محمود آمدند تا سخنانی در مورد او بگویند که در فیلم هست. ابراهیم یونسی فرد دیگری بود که در زندگی محمود نقش مهمی داشت. از ایشان هم گفتوگویی گرفتم، چون هم دوست صمیمی محمود بود و هم جزو دوازده افسری که به جرم عضویت در حزب توده محکوم به مرگ شدند و محمود کاراکتر او را با نام ستوان یونس در کتاب «همسایهها» آورده است. به هرصورت، حال محمود خوب و مساعد نبود. ما صبحها دو ساعت و بعدازظهرها هم دوساعت با او گفتگو میکردیم. بیشتر از آن توان نداشت. من دو هفته بعد از فیلمبرداری به آمریکا برگشتم و محمود سه ماه بعد درگذشت.
علت نامی که برای این مستند انتخاب کردید چه بود؟
علت ساده است. احمد محمود مردی بیآزار، شریف و افتاده بود. به هیچ وجه در پی روابط عمومی، مطرح کردن خود، این و آن را دیدن، طلب نقد کتاب و داستانش را کردن و یا اذیت و آزار دیگران نبود. او نمونه یک هنرمند بزرگ ایرانی است که در قرن بیستم قربانی حکومتها شد. در فیلم خواستم نشان بدهم که چنین نویسنده و هنرمند بزرگی هم از نظر مالی، هم از نظر فکری، هم از نظر جسمی مورد ظلم قرار گرفته و ظلم بزرگی به چنین استعداد بزرگی شده است.
ساخت مستند چقدر طول کشید؟ خودش هم در زمان فیلمبرداری پیشنهاد میداد؟
او در موقع فیلمبرداری پیشنهادی نمیداد و همه چیز را به عهده من گذاشته بود. میگفت تو خودت میدانی چه میکنی. ساخت این مستند بیش از دو سال طول کشید. علت آن بود که وقتی من به آمریکا برگشتم متوجه شدم عکسها و فیلمهایی را کم دارم. از نیمه دیگرم، بهروز (که برادرم بود و روانش شاد باد) خواستم با فیلمبردار به اهواز برود و با برادر احمد محمود گفتوگو کند، از اهواز و خانه پدری محمود فیلم بگیرد و برایم بفرستد. به هر صورت بعد از دو سال در ۲۰۰۴ فیلم آماده شد. چقدر تأسف میخورم که چرا او نماند تا فیلمش را ببیند.
در بخش حائز اهمیتی از فیلم محمود از شگردهای دقیق و ساختمند رماننویسیاش، از نقشههای داستانها و شناسنامه شخصیتها، حرف میزند؛ به نظر میرسد که انگار با شخصیتهایش زندگی میکرده.
روزهای آخر فیلمبرداری از محمود پرسیدم تعدد شخصیتها در داستانهای تو بسیار است، چطور آنها را در داستانهایت هدایت میکنی، چطور میتوانی تصویر و نقشه ساختمانها را در ذهنت نگه داری، آیا جدولی داری، کلیدی داری، نقشهای داشتهای؟ ناگهان فریاد زد: بله، و به پسرش گفت نقشه کتاب «مدار صفر درجه» را بیاورد. یک لوله بلند کاغذی آوردند و پهن کردند که ما از آن فیلم گرفتیم. محمود شخصیتها را در هر جدول نوشته بود، مشخصات هر کدام، سال تولدش، سال ازدواج، مرگ و همه چیز را به طور مرتب و سال به سال در جدول نوشته بود. ولی گفت این کار را برای رمان همسایهها نکرده بودم. پیدا کردن آن نقشهها کمک کرد تا نشان بدهد نویسندهای همچون محمود چگونه داستانهایش را مدیریت و رهبری میکند. -
محمود از چاپ مجدد برخی از مجموعه داستانهای کوتاهش امتناع میکرد و خودش را رماننویس موفقتری میدانست.
در هرکدام از مجموعهداستانهای اولیه او تقریباً یک قصه کوتاه خوب وجود دارد که خبر از ظهور نویسندهای بزرگ در ادبیات ایران میدهد. داستانهای کوتاه او کلیدی است برای ورود به دنیای پیچیده، شگرف و رنگارنگی که بعدها در رمانهای او شکل کامل خود را بازمییابد. اگر قرار شود داستانهای کوتاه او را با رمانهایش مقایسه کنیم میبینیم هر کدام از داستانهای کوتاهش مقطعی از تجربیات و حوادث زندگی او را در صفحاتی اندک نشان میدهد و باز میبینیم او مشغول تجربه است تا خود را برای زمین زدن «همسایهها» آماده کند. به طور کلی خالد «همسایهها» بازتابی است از خود احمد محمود و من بسیار متأسفم که این اثر از زمان شاه توقیف شد یعنی فقط یک چاپ داشت با دو شرط که یکی محمود مقدمهای بر آن بنویسد و بگوید که کتاب با توجه به شرایط معاصر یک داستان تخیلی است و مربوط به شرایط آن زمان نیست؛ در صورتی که داستان در مورد کودتای بیست و هشت مرداد و ملی شدن صنعت نفت است یا تعدادی چیزهای کوچک را عوض کند. به هرحال احمد محمود قبول کرد، امیرکبیر آن را چاپ کرد و هزاران نسخه از آن فروش رفت اما ساواک اجازه چاپ دوم را نداد. بعد از انقلاب هم وزارت ارشاد خواست که شخصیت بلورخانم را از کتاب دربیاید که محمود حاضر نشد و باز این کتاب اجازه چاپ پیدا نکرد.
محمود همچنان که در فیلم هم گفته از برخی از داستانهای کوتاهش راضی نبود، چون به هر حال کارهای آغازینش بود. هر نویسندهای ممکن است کارهای اولیهاش خوب نباشد. البته نویسندگانی هستند که کارهای اولشان خوب است اما محمود نویسندهای بود که در کار خودش پله پله به تکامل رسید و از غریبهها و پسرک بومی فراتر رفت و رسید به همسایهها و بعد هم مدار صفر درجه و درنهایت درخت انجیر معابد.
احمد محمود یکی از مهمترین و بزرگترین نویسندگان اجتماعینویس ما بعد از مشروطه است. یعنی ما کسی مثل احمد محمود در ردیف خودش نداریم. از نظر تعدد کاراکتر در کارهایش مثل داستایوسکی و تولستوی است. باز ما کسی را نداریم که بتواند در رمانهاش این همه کاراکتر داشته باشد و زبانها و گویشهای مختلف آنها هم خوانا باشد، هم گویا و هم رسا و در عین حال کاراکترها قوی و پررنگ باشند، نه اینکه مصنوعی و تکبعدی باشند. حافظهای بسیار قوی داشت همه چیز را میتوانست بشنود و ضبط کند و درست از کلمات استفاده کند و در دهان کاراکترها بگذارد. مسأله مهم دیگری که میخواهم به آن اشاره کنم زن در آثار احمد محمود است. زن در آثار احمد محمود مثل آثار ماکس اوفولس کارگردان بزرگ فرانسوی-آلمانی است که در فیلمهایش میگوید زنها قربانی مردها در طول تاریخ هستند. یعنی قربانی برتری و حاکمیت مرد در جامعه که قوانین را میگذارند و زن باید از آنها تبعیت کند و خود را در آن چهارچوب جا دهد. احمد محمود هم وقتی به زن درآثارش میپردازد خطای زن را ناشی از قوانین و چهارچوبهایی میبیند که مردان بر آن حاکم هستند و به زنان تحمیل میکنند. فساد و چیزهایی از این دست از درون زن نمیآید، از درون جامعهای میآید که زن در آن پرورش پیدا کرده و حاکمانش مردها هستند و این در داستانها و رمانهایش خیلی پررنگ، محکم و جذاب است.
من همیشه به یاد این مرد بزرگ هستم، نامههای بسیار زیبایی از او دارم با پسرها و خانوادهاش در ارتباطم و خیلی خوشحالم که این فیلم را در مورد او ساختم. او یک هفته جلوی دوربین من نشست و حرف زد و این فیلم برای تاریخ باقی ماند.
منتشر شده در هفتهنامهی صدا