هفتاد سال پس از ۲۸ مرداد، روزی که در تاریخ معاصر ما یکی از نقاط اوج و تجلیخواهی نیز بهحساب میآید، هنوز هم میتوان برای یافتن اثری مرتبط با این روز به سراغ احمد محمود «خالق ادبیات داستانی ملی ایران» و رمان «همسایه»هایش رفت؛ رمانی که در سال ۵۳ منتشر شد و پس از آن به محاق رفت تا به امروز که نیمقرن از انتشار آن میگذرد همچنان در محاق. اما «همسایهها» به هیچوجه رمانی تاریخی یا داستانی براساس تاریخ نیست، بلکه نوعِ برخوردِ احمد محمود با مساله جانبخشی به تاریخِ مرزبومش در مقیاس یک شهر و روند بلوغِ مردمِ کشور در کالبدِ «خالد» قهرمان قصه است. نمونههای اینچنینی در ادبیات را میشود در آثار «مکتب بووم» در آمریکای جنوبی یافت؛ داستانهایی که در لایه رویی خود قائمبهذات داستانیاند، اما در لایه زیرین بازتابی از تحولات تحمیلی یا انتخابی مردمی در طول تاریخ خودشان.
«همسایهها» روزگارِ پیش از ۲۸ مرداد ۳۲ را نشانه گرفته و پایان رمان، پایان اتفاقهای تاریخی و ورود به عرصهای جدیدتر است. شهر اهواز گویی ایرانی کوچشده است و خالد به همراه شخصیتهای رمان نمونهای از ساکنان ایران، از این بابت محمود با واقعگرایی جانانهای تمامی شخصیتهای «همسایهها» را در راستای کارکرد محیطی و تاریخی عصر خودشان میآفریند. از اینرو حتی احساسات و خواستِ شخصیتها تبلوریافته و منتجشده از دورانی است که در آن میزیند. اما آنچه بیشتر «همسایهها» را تبدیل به موجودیتی زنده در گذر از تاریخ مألوفش کرده، مدتزمان مشخصی است که خالد در آن به بلوغ میرسد و تبدیل به جوانی انقلابی که سر از زندان درمیآورد میشود. گویی این خالد نیست که تحتتأثیر اتفاقات سیاسی و اجتماعی دوران خودش قرار میگیرد و پرورشی اینچنینی مییابد، بلکه خالد بهمثابه بخشی از ملت، قرار است بهجایی برسد که در آن چیزی عایدش نمیشود جز زندان و سرخوردگی عشقی، خیانتدیدن، کتابخواندن و کتابخواندن و بهجایینرسیدن، خوب را از بد تشخیصدادن، اما سرنهادن به امر قدرت که چیزی جز ناآگاهیبخش متفکر جامعه نمیخواهد. و توده یا همان خلق که در دستهای امر قدرت تنها به بازیچهای میماند و جایگاه قهرمانان واقعی ملت را در برابر ظلم و استثمار آنچنان که شایسته است پاسداری نمیکند.
اما چرا نام رمان «همسایهها» است؟ چرا این کلمه نام این رمان شده است؟ چرا تنها همسایه نباشد؟ چرا همسایهها؟ در این رمان همراه با خالد قرار است بازتابی از وضعیتِ فکریِ توده مردم پیش از جریان ملیشدن نفت آشنا بشویم. خالد نوجوانی که از مضامین سیاسی چیزی نمیداند و در کنار خانواده و همسایههای خود زندگی میکند. اما در هر دوره از زندگیاش بلوغ فکری و نگاه سیاسیاش را از آدمهایی متفاوت میگیرد که همگی در کنارش چون همسایه زندگی میکنند. چه در خانه، چه در محله و چه در زندان، او به مانند منتقدی است که به دهان دوستانش مینگرد و هرچه را گفتند تبدیل به نقد مکتوب خودش میکند. خالد آنجا که در کنار خانوادهاش و هسایههای درون حیاط دنگال خانهشان است نمازخواندن میبیند و تریاککشیدن و رابطه جنسی اجباری و خواندن آیهالکرسی، کمی بزرگتر میشود با ایستادن در مقابل خرافه و اعتقادات اشتباه مواجه میگردد و همینطور که جلو میرود با استعمارگر خونخوار.
«همسایهها» پایانبندی ناتمامی هم دارد و قهرمان داستان در پایان داستان پا به دورهای جدید میگذارد؛ دورهای که قرار است در رمانی دیگر از آن بخوانیم؛ دورهای که اتفاق نیفتاده و نوشته هم نشده. و این سرنوشتِ محتومِ ایرانیانی بود که همواره در جنبشهای بهراهافتاده تا پایان رفتهاند و درست زمانی که به خواسته خود رسیدهاند یا نادم و پشیمان از نرسیدن به خواست خود شدهاند و در دوراهی انتخاب قرار گرفتهاند. آیا چالشی جدیدتر به انتظارشان است؟ آیا آرامش را خواهند یافت؟ آیا روزی میرسد که حتی در نبودِ خودشان مامِ وطن خوابی آسوده داشته باشد؟