وحید علیرضایی
کتاب پرحجم یعسوب محسنی با نام «خاطرات به هم ریخته؛ پدر، پسر و من» یک رمان با تعاریف کلاسیک خود نیست. پس اگر به دنبال خواندن رمانی خطی که روایت اصلی و خرده روایتهای خود را به راحتی و در راستای خط سیر عادی خود پیش ببرد هستید، خواندن این رمان را اصلاً پیشنهاد نمیکنم. ضمن آنکه خاطرات به هم ریخته یک کتاب صرفاً مبتنی بر اسلوب خاطرهنگاری هم نیست که تجمیع خاطرات سه نسل از راویان مرد یک خاندان باشد؛ چیزی است بین این دو نحله ادبی؛ نه آن است و نه این و در عین حال هر دوی آنهاست.
خلاصه رمان خاطرات به هم ریخته؛ پدر، پسر و من یعسوب محسنی
«خاطرات به هم ریخته / پدر، پسر و من» درباره گذشته و حال و آینده سه نسل از یک دودمان اردبیلی است که در بستر واقعنمای خود نمیماند و تخیل و گاه فراواقعیتها لابهلای این روایتها نفوذ میکند و در تخیل و دنیای ذهنی از فراسوی عینیتهای ملموس گامی فراتر گذاشته و ضمن شکستن خطوط روایی تعریف شده رمان به سوی خلق دنیای ذهنی راویان هم میشود.
ورود تخیل و خلق شخصیتهای صرفاً داستانی و حضور آنها در بطن خاطرههای تجمیع شده و درهمآمیزی رویا، تخیل، خاطره و واقعیت باعث شده رمان محسنی از وضعیت کلاسیک خود جدا و در نهایت به یک رمان مدرن تبدیل شود که روایت اول شخص- دو راوی- و ذهنیت روشنفکرانه راوی و دغدغههای اوبژکتیو او، رمان را به اثری در ردیف آثار روشنفکری ادبیات ایران قرار دهد. آنجا که راوی- و در حقیقت نویسنده- نشان میدهد که دغدغههای ادبی و فرهنگیاش بر سایر دغدغههای اجتماعی و اقتصادی غلبه دارد مشخص میشود که نحله و خاستگاه برآمده رمان کجاست؟
«پدر، پسر و من» بر خلاف نظر نویسنده رمان که جایی اظهار داشته بود که اثری در ژانر رئالیسم جادویی است، به هیچ وجه یک رمان در ژانر رئالیسم جادویی نیست. شاید مخاطب و خواننده در لابهلای روایت و قصه و فضا، نشانههایی از گریز نویسنده به سوی فراواقعیتها را شاهد باشد ولی بستری که ساخته شده، بستری رئالیستی است و نشانه تنها رهیافت به فرارئال را در ساختاری از رویا و تخیل به همراه دارد. نمونه اعلای آن فرزندان مرده به دنیا آمده اقلیما هستند که در جای جای حیاط خانه قدیمیشان و زیر درخت گلابی دفن میشوند ولی بستر رمان چون در دنیای واقعی ساخته و پرداخت میشود، مخاطب این اجازه را نمییابد که به دنیای ذهنی رئالیسم جادویی ورود کند. رمان در سه لوکیشن اردبیل، تهران و پاریس روایت میشود با تمام شاخصههای رئال خود و در دل این بستر جایی برای رئالیسم جادویی باقی نمیگذارد. همچنانکه حضور و ظهور افرادی که در تخیل راوی شکل گرفتهاند- مانند نسرین- هم بیشتر فضایی فانتزی شکل میدهد که در دل رویدادهای تاریخی زمان روایی ظاهر میشود؛ رویدادهایی که همه ما به ازا و ماوقعی واقعی دارد و باعث ظهور و نمود وضعیت پست مدرن را ندارد. محسنی هر چند موفق میشود که تخیل خود را به دل تاریخ معاصر ایران و اردبیل وارد کند روایت تلخ و دردناک محسنی از وقایع اشغال آذربایجان توسط متفقین، قضایای حزب دمکرات آذربایجان و صدارت پیشهوری در آذربایجان، انقلاب ۱۳۵۷ ایران و جنگ هشتساله ایران و عراق در ذهن او صبغهای دراماتیک و جذاب یافته است که مهمترین آن قضیه دختر باقیمانده خاندان رومانف و فرار او به ایران یا قضیه فرار اقلیما به روستای کلخوران از طریق تونل زیرزمینی برای ازدواج است و در وجه فانتزی هم کل ماجرای مبتنی بر فیزیک کوانتوم و بحث دنیای موازی و باقی قضایا که به وجوه دراماتیک رمان میافزاید.
رمان با ورود دراماتیک موضوع فیزیک کوانتوم و دنیای موازی سمت و سویی مدرن مییابد و وجه روشنفکری داستان- درگیری ذهنی و عینی نویسنده، راوی- با شخصیتهای واقعی و ذهنی پدیدار شده و بن مایه اصلی رمان شکل میگیرد.
این رمان به صورت یادداشت نگاری روایت شده است، شیوهای که مرز باریک داستان و خاطره را در هم میشکند و چون به روایت اول شخص وارد میشود لاجرم بر لحن و زاویه دید تاثیر و البته به تداخل تخیل و واقعیت اجازه ورود میدهد. فصلبندی اثر به صورت خاطرات پراکنده و در حداقل حجم است که کلیت رمان و کتاب با تجمیع اطلاعات نهفته در این خاطرات شکل میگیرد و روایت اول شخص است که باعث میشود رمان از مرزهای واقعیت اندکی گام به بیرون بگذارد و اصل رمان بر این فراروی استوار شده است.
روایت چندگانه و لحنهای متفاوت راوی اول شخص این اجازه را هم میدهد که روایت از تک صدایی محدود خود به چند صدایی نامحدود در زمان و مکان برسد. در این خاطرات تجمیع شده که دو راوی (به صورت اخص) آن را روایت میکند، خواننده با سه نسل از یک خاندان که من راوی در محوریت آن قرار گرفته آشنا میشود و درگیر کارهای ادبی او- اعم از آنچه مینویسد یا میخواند- شده و از سوی دیگر مفاهیم فیزیک و علم و تئوریهای نوینی چون دنیای موازی و مقولات مرتبط به آن را در مییابد که در روایت چند لحنی رمان امکان ظهورش پیدا شده است؛ امری که به شکستهای زمانی و درهم آمیزی تخیل و واقعیت منجر میشود. راوی من کتاب خاطرات به زعم یادداشتهایش عاشق هفت زن میشود: الناز، نسرین، پروانه، شیرین، آنا، دیان و استفانی! و خواننده در لابهلای خاطرات پراکنده شده در دل کتاب، مرزهای واقعیت و تخیل را در هم میآمیزد و زمان حالت روایت خطی خود را از دست میدهد. در روایت پدر هم که خاطرات پراکنده اوست پدر وقتی به امر قطعی نازا بودن اقلیما میرسد، برای توجیه روایت نسل بعد خود، به خاطرات فراواقعی زن سرخپوش و ماجراهای تاریخی قتل عام تودهایها در دهه بیست آذربایجان میرسد. یعسوب محسنی این شیوه روایت را پیشتر (از لحاظ تقدم چاپ و نشر) در رمان کم حجم خود یعنی «لطفا بیدارم نکن» هم به کار بسته بود که در لابهلای این کتاب اشارهای هم به آن میکند.
پاشنه آشیل رمان در حجم زیاد آن است. ۱۱۰۰ صفحه با فونت ریز و بدون پانویسهایی - بعضاً لازم- برای این رمان بسیار و برای خواننده بسیار طولانی و خارج از حوصله مینماید. رمان از صفحات ۵۰۰ تا ۷۲۹ و تا فصل (باد ما را خواهد برد) اطلاعات جدیدی به خواننده نمیدهد. همچنانکه از صفحات ۸۰۰ به بعد تا جریان تاریخی فرقه دمکرات آذربایجان و زن سرخپوش، تکرار موقعیتهای عاشقانه راوی است. هر چند این یک نظر صرفاً منتقدانه است و ممکن است مقبول نویسنده اثر نباشد.
به عنوان یک خواننده علاقهمند به ادبیات و رمان، علیرغم حس خوبی که از خواندن رمان داشتم، در نهایت و در فصولی از کتاب به ملال تکرار موقعیتها و طولانی بودن روایتها میرسیدم که به نظرم حجم زیاد کتاب اصلیترین عامل این ملال میتوانست باشد. با این حال نمیتوان انکار کرد کار محسنی در به انجام رساندن این رمان عظیم کاری ستودنی و رشکبرانگیز است.